بازگشت

سر بريده فرزند پيغمبر پيشاروي خليفه مسلمين


در تذكره سبط ابن جوزي آمده است كه از زهري آورده اند كه گفت: هنگامي كه سرهاي شهداي كربلا را آوردند، يزيد در بالكن قصر خود مشرف بر جيرون نشسته بود. چون چشمش به آن سرها افتاد چنين سرود:



لما بدت تلك الحمول و اشرقت

تلك الشموس علي ربا جيرون



نعب الغراب، فقلت صح أو لا تصح

فلقد قضيت من الغريم ديوني!!



هنگامي كه هودجها نمايان گشت و آن سرها چو خورشيدي درخشان بر بلنديهاي جيرون تابيدن گرفتند، كلاغي ناله اي سر داد و من گفتم: چه ناله سر دهي و چه بانگ برنياري، من طلب خود را از بدهكارم باز پس گرفتم. [1] درخواست ام كلثوم از شمر!

در كتاب مثيرالاحزان و اللهوف آمده است:

چون كاروان اسيران به دروازه هاي دمشق نزديك شد، ام كلثوم خود را به شمر رسانيد و گفت:

خواسته اي دارم! شمر پرسيد: خواسته تو چيست؟ گفت: هر وقت خواستي ما را وارد شهر كني از آن دروازه وارد كن كه تماشاگر كمتري داشته باشد و سرها را نيز فرمان ده تا از ميان محملهاي ما بيرون و به كناري ببرند كه ما با چنين وضع و احوالي كه داريم، چشم تماشاگران به ما نيفتند كه ما از اين بابت ناراحتيم.

شمر علي رغم خواسته آن بانو، فرمان داد تا مخصوصا سرها را بر نيزه كرده در ميان محملهاي آن بانوان پخش كنند و در كنار ايشان حركت نمايند. و بدين سان به دروازه دمشق وارد شدند. [2] .


پاورقي

[1] تذکرة الخواص، ج 2، ص 148. جيرون بيرون از شهر دمشق قرار داشته است. به واژه جيرون معجم البلدان حموي مراجعه نماييد.

[2] مثيرالاحزان، ص 77؛ اللهوف، ص 67.