بازگشت

شهادت كودكي ديگر از امام حسين


طبري در تاريخ خود مي نويسد: در آن هنگام شمر بن ذي الجوشن همراه با افراد پياده نظامش به قصد حمله به امام پيش آمدند. امام بر آنها حمله برد و صفوفشان را از هم بدريد و به عقب نشيني ناگزيرشان ساخت. اما ديري نپاييد كه بار ديگر حضرتش را از همه طرف و به طور كامل در ميان گرفتند. پس كودكي نورس از فرزندان امام حسن به نام عبدالله بن الحسن، [1] با شتاب از خيمه هاي زنان حرم بيرون دويد و رو به عمويش حسين (ع) آورد. زينب، دختر علي و خواهر امام (ع)، پيش دويد تا او را بگيرد، و امام نيز خواهرش را ندا داد كه: او را بگير. اما آن كودك خود را از دست عمه اش ‍ نجات داد و شتابان به ميدان جنگ پيش دويد تا خود را به حسين (ع) رسانيد و در كنارش آرام گرفت.

در همين هنگام بحر بن كعب، از بني تيم الله بن ثعلبه، با شمشير آخته به امام حمله برد. كودك چون چنان ديد، بر سرش فرياد كشيد: اي پليدزاده، عمويم را مي كشي؟

بحر بن كعب به سخن عبدالله توجهي نكرد و شمشير خود را فرود آورد.

عبدالله نيز دست خود را سپر امام قرار داد. شمشير بحر با همه قدرت فرود آمد و به سبب آن دست عبدالله قطع و به پوست زيرين بياويخت. عبدالله به شيوه كودكان مادر را به كمك طلبيد. امام او را در بر گرفت و به سينه بفشرد و فرمود:

برادرزاده عزيزم! بر پيشامد صبر داشته باش و آن را به حساب خير و ثواب خدا بگذار كه خداوند (اكنون) تو را به پدران نيكويت و به رسول خدا (ص) و علي بن ابي طالب و حمزه و جعفر و حسن بن علي - صلوات الله عليهم أجمعين - ملحق خواهد ساخت.


پاورقي

[1] در تاريخ طبري پسرکي از خانواده حسين آمده، ج 2، ص 363، و اين تصحيح از ارشاد شيخ مفيد، ص 225 است.