بازگشت

شهادت ابوالفضل


در كتاب مقاتل الطالبيين آمده است: حضرت ابوالفضل العباس مردي خوش قامت و زيباروي بود. او چون بر اسبي درشت هيكل و قوي مي نشست و پاي از ركاب بيرون مي كدر، پاهاي او بر زمين كشيده مي شد. به علت زيبايي رخسار به او قمر بني هاشم مي گفتند. در روز عاشورا پرچم سياه امام حسين در دست او بود. او بزرگترين فرزند ام البنين و آخرين آنها بود كه در راه جهاد و دفاع از امامش به درجه شهادت رسيده است. [1] .

در مقتل خوارزمي آمده است: در حالي كه عباس سمت سقايت حرم حسين را بر عهده داشت، به سپاه كوفيان حمله برد، و در آن حال مي گفت:



اقسمت بالله الاعز الاعظم

و بالحجون صادقا و زمزم



و بالحظيم و الفنا المحرم

ليضبن اليوم جسمي بدمي



دون الحسين ذي الفحار الاقدم

امام أهل الفضل و التكرم [2] .



در كتاب الارشاد و مثيرالاحزان و اللهوف آمده است: چون تشنگي بر حسين (ع) چيره گشت، سوار شد و رو به فرات آورد، در حالي كه برادرش ‍ عباس پيش روي او شمشير مي زد و سپاه ابن سعد را، كه با تمام قوا مانع پيشروي ايشان و دست يابيشان به آب شده بودند، از هم مي شكافت و پيش مي رفت. [3] .

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: ابوالفضل (ع) به قصد برداشتن آب به شريعه فرات رو آورد. قواي ابن سعد به قصد ممانعتش به وي حمله بردند.

عباس (ع) به ايشان حمله برد، در حالي كه مي گفت:



لا أرهب اذا الموت رقي

حتي اواري في المصاليت لقا



نفس لنفس المصطفي الطهر وقا

اني أنا العباس أغدوا بالسقا



و لا أخاف الشر يوم الملتقي

چون مرگ پيش آيد از آن نمي ترسم تا در ميان رزم آوران خود را پنهان كنم! با جان خود از فرزند پيامبر پاك حمايت مي كنم. من عباس آب آور هستم كه از پيشامدهاي ناگوار جنگ نمي هراسم.



او آن سپاه به هم فشرده را از هم بدريد و رزمندگانش را پراكنده ساخت. در اين حال زيد بن ورقاء در پشت نخلي به كمين نشست، و با ياري حكيم بن طفيل بناگاه برجست و بر ابوالفضل حمله برد و دست راست او را بينداخت. عباس بچالاكي شمشير را به دست چپ گرفت و بر خيل دشمان حمله برد، در حالي كه مي گفت:



والله ان قطعتم يميني

اني احامي أبدا عن ديني



و عن امام صادق اليقين

نجل النبي الطاهر الامين



به خدا سوگند اگر چه دست راستم را بريديد، من هماره از دينم و پيشواي بر حقم، كه فرزند پاك پيامبر امين مي باشد، حمايت خواهم كرد.

و آن قدر جنگيد تا (به سبب خونريزي شديد از دست و تشنگي مفرط) ضعف بر او چيره شد. آنگاه بار ديگر حكيم بن طفيل از پشت نخلي بر او حمله برد و دست چپ حضرتش را از كار بينداخت. پس در آن حال حضرت ابوالفضل (ع) چنين خواند:



يا نفس لا تخشي من الكفار

وابشري برحمة الجبار



مع النبي السيد المختار

قد قطعوا ببغيهم يساري



فأصلهم يا رب حر النار

اي نفس من! از كفار مترس و مژده باد تو را به رحمت پروردگار در كنار پيامبر خدا. اين كوردلان كه با خيره سري دست چپ مرا بريدند، پس خدايا ايشان را به آتش دوزخ درانداز.



ديري نپائيد كه ملعوني ديگر، گرز آهنين خود را بشدت بر فرقش كوبيد و حضرتش را به شهادت رسانيد. [4] .

در مقتل خوارزمي آمده است: با شهادت عباس (ع)، حسين گفت:

هم اكنون پشتم شكست، و رشته تدبيرم از هم بگسيخت. [5] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ص 84.

[2] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 29 - 30.

[3] ارشاد شيخ مفيد، ص 24؛ اعلام الوري، ص 244؛ مثيرالاحزان، ص 53؛ اللهوف، ص 45.

[4] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 221 - 222.

[5] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.