بازگشت

چون غلام ابوذر


در كتاب مثيرالاحزان و اللهوف آمده است: جون، غلام ابوذر، كه برده اي سياه چرده بود، پيش آمد تا به ميدان جنگ قدم گذارد. امام به وي فرمود: من تو را از شركت در جنگ معاف مي دارم. چرا كه تو با ما همراه بودي تا به نعمت و سلامتي دست يابي، اينك خود را درگير ما مساز. جون گفت: اي پسر پيغمبر خدا! من در آرامش و شادي شريك و همراه شما باشم، اما در شدت تشنگي و تنگي شما را به خود واگذارم؟! مرا اگر چه نژادي نامعلوم و چهره اي سياه است، اينك بر من رحمت آر تا چهره ام سفيد و نژادم شريف و وجودم عطرآگين گردد. نه به خدا قسم، من دست از شما بر نمي دارم تا آنگاه كه اين خون ناچيزم با خون شما عجين گردد. اين بگفت و به درياي دشمن حمله برد و جنگيد تا شربت شهادت نوشيد. [1] .

خوارزمي در مقتل خوارزمي خود مي نويسد: جون به هنگام حمله به سپاه دشمن چنين مي خواند:



كيف يري الفجار ضرب الاسود

بالمشرفي في القاطع المهند



أحمي الخيار من بني محمد

أذب عنهم باللسان واليد



أرجو بذاك الفوز عند المورد

من الاله الواحد الموحد [2] .



تبهكاران ضربه يك سياه را با شمشيري بران چگونه مي بينند؟

من از برگزيده گان خاندان محمد حمايت مي كنم، و با دست و زبان رنج را از ايشان دور مي سازم، و بدان وسيله در روز قيامت از خداي يكتا اميد رستگاري دارم.

او در حملات سخت خود بيست و پنج نفر از دشمنان را به خاك هلاك انداخت تا اينكه سرانجام به شهادت رسيد.

امام (ع) خود را به بالين او رسانيد و فرمود: بارخدايا! رويش را سفيد و جسمش را خوشبو گردان و او را با محمد - صلي الله عليه و آله - محشور فرما و بين او و آل محمد جدايي ميفكن. [3] .


پاورقي

[1] مثيرالاحزان، ص 47؛ اللهوف، ص 41.

[2] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 19.

[3] مقتل العوالم، ص 88.