بازگشت

دومين سخنراني امام


سبط جوزي مي نويسد: آنگاه امام (ع) بر اسبش سوار شد و قرآني را بگشود و بر سر نهاد و در برابر سپاهيان ابن سعد قرار گرفت و فرمود: اي مردم! بين من و شما اين كتاب خدا و سنت جدم رسول خدا (ص) داور باشد. [1] .

خوارزمي نيز مي نويسد: زماني كه عمر سعد دستور داد، سپاهيانش به سوي حسين (ع) پيشروي كردند و نگين وار او را در محاصره خود گرفتند. حسين (ع) بيرون آمد و در برابر آنها قرار گرفت و فرمان داد تا سكوت كنند، ولي آنها فرمان نبردند و سروصدا ايجاد كردند! پس امام خطاب به ايشان فرمود:

واي بر شما! شما را چه رسيده است؟ چرا خاموش نمي شويد و گوش به سخنانم نمي دهيد؟ در حالي كه من شما را به راه راست مي خوانم؟ ياران ابن سعد يكديگر را به باد ملامت گرفته، گفتند به سخنانش گوش دهيد. پس ‍ امام آغاز به سخن كرد و فرمود:

مرگ و نابودي بر شما مردم باد! آيا آنگاه كه مشتاقانه ما را به خود خوانديد، و ما نيز پذيرفته و شتابان به سوي شما آمديم، شمشيري را كه براي ياري ما آماده كرده بوديد به روي ما كشيديد، و آتشي را كه براي نابودي دشمن مشتركمان ساخته بوديد به جان خود ما ريختيد، و با دشمنانتان عليه و دوستانتان همداستان شديد، بدون اينكه آنها در ميان شما به عدل و داد برخاسته باشند و يا شما اميدي به لطف و مرحمت ايشان داشته باشيد؟

چرا واي و مصيبت بر شما نباشد؟ شما مردم ما را رها كرديد، در حالي كه شمشيرها در نيام بود و دلها آرامش داشت و آراء ثابت و محكم بود. اما شما براي برافروختن آتش فتنه شتابان همداستان شديد و چون ملخها هجوم آورده ايد و همانند پروانه بي پروا خود را در كام آن انداختيد!

پس نابودي بر شما باد اي بردگان فرومايه و اي بي حميت مردمان، و اي تاركان و پشت سراندازان قرآن، و تحريف كنندگان كلمات و مضامين آن. واي گنهكاران و پيروان وساوس شيطان و بر باددهندگان سنتهاي رسول خدا (ص).

واي بر شما، آيا شما اينان را ياري مي دهيد و دست از ياري ما مي كشيد؟ آري، قسم به خدا كه مكر و نيرنگ شما تازگي ندارد. ريشه شما بر آن استوار شده و فروع شما بر اساس آن شكل گرفته است. شما خود پليدترين ميوه اي هستيد كه گلوي ناظر را مي آزارد و كوچكترين لقمه اي كه غاصب (مقام خلافت) فرو مي برد!

اين را بدانيد كه زنازاده فرزند زنازاده مرا بين دو امر قرار داده است: يا شمشير را بپذيرم و يا تن به خواري و ذلت دهم. ما و ذلت؟! ما و ذلت؟! نه خداوند چنين حالتي را بر ما مي پسندد و نه پيامبرش و مؤمنان، و نه دامنهاي پاك و پاكيزه اي كه ما را پرورش داده اند و نه مردان غيرتمند و آزادها. اينان هرگز رضا نمي دهند كه ما فرمانبرداري از فرومايگان و لئيمان را بر شهادت افتخارآميز اختيار كنيم.

اينك من با همين نفرات اندك و نداشتن ياوري، با شما مي جنگم و تن به ذلت و خواري نمي دهم. حضرتش در اينجا به شعر فروة بن مسيك استشهاد كرد:



فان نهزم، فهزامون قدما

و ان نهزم فغير مهزمينا



و ما ان طبنا جبن ولكن

منايانا و دولة آخرينا



فقل للشامتين بنا أفيقوا

سيلقي الشامتون كما لقينا



اذا ما الموت رفع عن أناس

بكلكله أناخ بآخرينا [2] .



اگر پيروز شديم، پيروزي ما تازگي ندارد، و اگر شكست خورديم، شكست ما ظاهري است و در حقيقت ما پيروزيم. ما به ترس و وحشت عادت نداريم اما مرگ از آن ماست و دولت از آن ديگران. به آنها كه ما را سرزنش ‍ مي كنند بگو: به خود آييد كه آنها هم به سرنوشت ما دچار خواهند شد، چه اگر داس مرگ از مردمي بپردازد، بر گردن ديگري فرود آيد.

و در آخر فرمود: به خدا سوگند پس از كشتن من بيش از آن مقدار كه پياده بر اسب خود سوار شود، زندگاني خواهيد داشت، تا آنگاه كه روزگار آسيا سنگ مرگ را بر سرتان بگرداند، و گردش محور آن، شما را آسيمه سرپايمال فنا و نيستي كند.

اين پيماني است كه پدرم از جدم رسول خدا (ص) با من در ميان نهاده است:

پس رأي خود و همفرانتان را روي هم بريزيد و موردي را از دست مگذاريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد. من بر خداي خود و شما، كه همه جنبندگان در قبضه قدرت او هستند، توكل كرده ام و پروردگار من به راه راست استوار است. [3] .

آنگاه زبان به نفرين آنها گشود و فرمود: بارخدايا! باران آسمان را از ايشان بازدار، و خشكسالي دوران يوسف را بر ايشان مقدر فرما، و آن جوان ثقيف را بر آنان مسلط گردان تا شرنگ مرگ را به كامشان بريزد. چه اينها ما را تكذيب كرده و فريب دادند و دست از ياي ما بداشتند. تويي پروردگار ما؛ بر تو توكل كرده، به سوي تو باز مي گرديم. [4] .

خداوند، هيچيك از آنان را رها نكند، مگر اينكه انتقام مرا از او باز ستاند. آن سان كه كشنده را به كشته شدن، و ضربه زننده را به مجروح گرديدن. و خدا مرا و اهل بيت و يارانم را ياري خواهد داد. [5] .


پاورقي

[1] تذکرة الخواص، ص 252.

[2] ابن حجر در اصابه (ج 3، ص 205) در شرح حال فروه مي نويسد: در سال نهم هجرت به همراه قبيله مذحج به خدمت پيغمبر رسيد و آن حضرت او را بر مذحج و مراد و زبيد مأمور کرد. و در استيعاب آمده است که او در زمان خلافت عمر ساکن کوفه بود.

[3] ععع فاجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا يکن أمرکم عليکم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون عععع آيه 71 از سوره يونس ععع و اني توکلت علي الله ربي و ربکم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم عععع آية 55 سوره هود.

تاريخ ابن عساکر ح 670، تهذيب او (2/334)، مقتل خوارزمي (2/7) که فقط بيت اول و دوم را آورده و نگفته اند که از چه کسي است.

[4] اللهوف (56) چاپ صيدا، و مقتل خوارزمي (2/7).

[5] مقتل العوالم (84).