بازگشت

اندرز حر به كوفيان


حر با موافقت امام جلو آمد و پيشاپيش اصحاب آن حضرت، كوفيان را مخاطب ساخت و گفت:

اي مردم! آيا حتي يكي از پيشنهادهاي حسين (ع) را كه بر شما عرضه داشته است نمي پذيريد تا خدا شما را از جنگيدن با او و كشتنش بركنار دارد؟ سپاهيان بانگ برداشتند: اين را از فرمانده ما، عمر سعد بپرس!! حر، رو به عمر كرد و همان مطلب را كه قبلا از او و سپس از سپاهيانش پرسيده بود، بار ديگر از وي پرسيد: عمر پاسخ داد: اگر مي شد، به انجامش خيلي مايل بودم. حر، بار ديگر كوفيان را مخاطب ساخت و گفت:

اي مردم كوفه! مادرتان به عزايتان بگريد، شما حسين (ع) را به سوي خود فرا خوانديد و چون دعوتتان را پذيرفت و به نزد شما آمد، وي را تسليم دشمنانش نموديد! و با اينكه به او وعده داده بوديد كه در راه او و هدفش ‍ جانبازي خواهيد كرد، به كشتنش كمر بستيد و وي را از هر سو به محاصره خود درآورده، از بازگشتنش به گوشه اي از زمين پهناور خدا جلوگيري نموديد كه خود و خانواده اش در آنجا پناه بگيرند، تا جايي كه او و خانواده اش در دست شما مردم به صورت اسيري درآمده كه نيروي جلب منافع و دفع زيان خود را ندارند و او و زنان و كودكان و اهل و عيالش را از دسترس به آب روان فرات، كه هر يهودي و محبوس و نصارايي از آن مي نوشد، و خوكان و سگان در آن غوطه مي خورند و مي آشامند، باز داشتيد؛ به طوري كه از شدت تشنگي از پاي درآمده اند. چه بد رفتار كرديد با محمد (ص) در نگهداشتن حرمت فرزندانش. اگر توبه نكنيد و از راه و روشي كه در اين روز و اين ساعت در پيش گرفته ايد دست برنداريد، خداوند در آن روز، روز تشنگي قيامت شما را سيراب نخواهد كرد. چون سخن حر به اينجا رسيد، گروهي از سپاهيان و پيادگان عمر سعد او را هدف تيرهاي خود قرار دادند. حر ناگزير بازگشت و در برابر امام (ع) بايستاد.