بازگشت

دعاي امام حسين در روز عاشورا


طبري در تاريخ خود مي نويسد كه در صبح روز عاشورا، امام در برابر سپاهيان خود قرار گرفت و دست به دعا برداشت و گفت:

اللهم أنت ثقتي في كل كرب، و رجائي في كل شدة، و أنت لي في كل أمر نزل بي ثقة وعدة، كم من هم يضعف فيه الفؤاد، و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو، أنزلته بك، و شكوته اليك، رغبة مني اليك عمن سواك ففرجته و كشفته، فأنت ولي كل نعمة، و صاحب كل حسنة و منتهي كل رغبة

پروردگارا! تو پناه من در هر سختي و اميد من در هر تنگي هستي، و در هر پيش آمدي مرا ملجاء و پناهي، چه مايه اندوه و غم كه دل را سست كرده بلرزاند و راه چاره را مسدود گرداند و دوستان را به خويشتنداري و دشمنان را به شماتت و زبان درازي واداشته، كه من در آن به درگاه تو روي آورده ام و شكايتم را تنها به تو برده ام و تو گشايش كرده، آن را از من بگردانيده اي كه تو ولي هر نعمت و مالك هر نيكي و منتهاي هر آرزويي.

سپس طبري از قول ضحاك مشرقي مي نويسد: سپاهيان ابن سعد به سوي ما پيشروي نمودند. در اين اثنا، چشم آنها به آتش برافروخته اي افتاد كه ما مخصوصا آن را در پشت خيمه ها برپا كرده بوديم تا از حمله ناگهاني دشمن از پشت سر در امان باشيم. پس يكي از سپاهيان ابن سعد، كه بر اسبي مجهز نشسته بود، به خود جرأت داد و پيش تاخت و بدون اينكه چيزي بگويد خود را به پشت خيمه ها رسانيد و نظري به آنها افكند، ولي بجز شعله هاي آتش چيزي نديد. ناگزير بازگشت و هر چه نيرو داشت در گلو انداخت و فرياد برآورد كه: اين حسين! پيش از قيامت براي خود آتش افروخته اي؟ امام از ما پرسيد: اين كيست، مثل اينكه شمر است؟ در پاسخ امام گفتند: آري، خدايت خير دهد، هم اوست. پس امام فرمود: اي پسر زن بزچران! تو به رفتن در آتش جنهم سزاوارتري.

آنگاه مسلم بن عوسجه رو به امام كرد و گفت: فداي تو گردم اي فرزند رسول خدا! شمر در تيررس من قرار گرفته و نشانه ام هرگز خطا نمي كند، اجازه بده تا او را با يك تيز از پاي درآورم كه اين مردي فاسق و سردسته ستمگران مي باشد. امام فرمود: اين كار را نكن كه من نمي خواهم كه آغازكننده جنگ باشم. و فرزند امام، به نام علي بن الحسين، كه بر اسبي از آن امام به نام لاحق سوار شده بود، اين ماجرا را نظاره مي كرد.