بازگشت

ضحاك مشرقي و شرط او


طبري همين رويداد را، به طور فشرده، از قول ضحاك بن عبدالله مشرقي آورده است كه گفت: من به همراه مالك بن نضر ارحبي به خدمت امام حسين (ع) رفتم و پس از سلام در خدمتش نشستيم. آن حضرت پاسخ سلام ما بداد و از ما پرسيد كه به چه منظور به خدمتش رسيده ايم. پاسخ داديم كه براي عرض سلام آمده، سلامتي تو را هم از خداوند خواهانيم. غرض تجديد ديدار و دادن گزارش از اوضاع است و اينكه مردم براي جنگ با تو همداستان شده اند، تا نظر شما چه باشد.

امام فرمود: حسبي الله و نعم الوكيل.

پس شرمزده، قصد مراجعت كرديم. آنگاه او را درود گفته، سلامتيش را از خداوند آرزو نموديم. امام رو به ما كرد و فرمود: پس چرا ياريم نمي كنيد؟ مالك گفت: من مردي عيالمند و بدهكارم! من هم گفتم: من نيز بدهي دارم و شخصي عيالمند مي باشم. اما اگر مرا تا هنگامي كه ديگر رزمنده اي در كنارت باقي نمانده باشد، رخصت بازگشت فرمايي، در كنارت باقي مانده و مي جنگم و از تو محافظت خواهم نمود؛ باشد كه اين خدمتم سودمند افتد. امام در پاسخم فرمود: باشد، در آن هنگام تو آزاد خواهي بود. و به دنبال اين ماجرا، طبري همان رويداد را از قول ضحاك نقل كرده است.