بازگشت

پاسخ ياران و بستگان امام


در پاسخ امام، برادران و برادرزادگان و فرزندان عبدالله بن جعفر برخاستند و گفتند: چرا چنين كنيم، براي اينكه بعد از تو زنده بمانيم؟! خدا چنين روزي را هرگز نصيب ما نكند. عباس برخاست و آمادگي خود را براي هر فداكاري در راه امام ابراز داشت. پس از او، ديگران، همانند سخنان و يا همانند آن را بر زبان آوردند. پس امام رو به فرزندان عقيل كرد و فرمود: شما اي فرزندان عقيل! كشته شدن مسلم براي شما كافي است. من شما را آزاد مي گذارم كه برگرديد و سر خود گيريد و از اين ديار برويد. آنها در پاسخ گفتند:

آن وقت مردم به ما چه مي گويند؟ بگويند كه ما دست از ياري آقا و بزرگ و پسرعموهاي گرامي خودمان برداشته، آنها را در ميان دشمنان رها كرديم و آمديم، بدون اينكه به همراه ايشان در جنگ تيري انداخته و نيزه اي افكنده و شمشيري زده باشيم، و حالا هم نمي دانيم كه چه بر سرشان آمده است؟ نه به خدا قسم، ما چنين كاري را نمي كنيم؛ بلكه در كنارت مي مانيم و جان و مال و هستي خودمان را فدايت كرده، به همراهت مي جنگيم تا با تو شربت شهادت بنوشيم كه خداوند روي زندگاني بعد از تو را سياه گرداند.

طبري مي گويد: آنگاه مسلم بن عوسجه اسدي برخاست و گفت:

آخر اگر ما تو را در اينجا تنها بگذاريم و برويم، چه بهانه اي در پيشگاه خداوند بياوريم كه حقت را اداء نكرده ايم؟ نه به خدا قسم (من دست از ياريت نمي كشم) مگر وقتي كه نيزه ام را در سينه هايشان بشكنم و آن قدر با شمشير بر آنها بزنم كه تنها دسته اش در دستم باقي بماند. من از تو جدا نمي شوم، و اگر سلاح هم نداشته باشم تا با آنها بجنگم، با پرتاب سنگ با آنها به نبرد خواهم پرداخت تا آنگاه كه در كنارت به شهادت برسم.

پس سعد بن عبدالله حنفي برخاست و گفت:

به خدا سوگند تو را تنها نمي گذاريم تا خداوند بداند كه ما حرمت رسول خدا (ص) را درباره تو رعايت كرده ايم. قسم به خدا، اگر بدانم كه در ركابت كشته مي شوم و ديگر بار زنده شده و زنده در آتشم مي سوزانند و خاكسترم را به باد مي دهند و اين كار را هفتاد بار بر سرم مي آورند، باز هم دست از ياريت بر نخواهم داشت و از تو جدا نخواهم شد تا آنگاه كه مرگ ار در كنار تو دريابم. و چرا چنين نكنم، در صورتي كه مرگ با شهادت تنها يك بار به سراغم مي آيد و به دنبالش سعادت و شادمانه جاوداني خواهم يافت.

آنگاه زهير بن القين برخاست و گفت:

به خدا سوگند كه دوست دارم تا در ركابت كشته شوم و بار ديگر زنده شده و سپس كشته شوم تا هزار بار، و در مقابل، خداوند كشته شدن را از تو و جوانان اهل بيت دور گرداند.

راوي مي گويد: هر يك از ياران ابا عبدالله از اين قبيل سخنان مي گفتند و همانند يكديگر پشتيباني خود را از حضرتش ابراز مي داشتند. آنها گفتند: قسم به خدا كه از تو جدا نمي شويم. ما جانهاي خود را فداي تو مي كنيم و با نثار خون خود، و از دست دادن سر و دست خويش در راه تو، از تو حمايت مي نماييم، و هنگامي كه در برابرت از پاي درآمديم، آن وقت است كه به پيمان خود وفا، و به وظيفه اي كه بر عهده داشته ايم عمل كرده ايم.