بازگشت

سخنراني امام در شب عاشورا


طبري از قول امام زين العابدين (ع) آورده است: پس از بازگشت عمر سعد و سپاهيانش به اردوگاه خود، امام يارانش را نزديكيهاي غروب آفتاب بگرد خويش فرا خواند و من، كه در آن هنگام بيمار و بستري بودم، نزديك شدم تا سخنان او را بشنوم. پس از اينكه همگي آنها جمع شدند، شنيدم پدرم با اصحاب خود مي گفت: خداي تبارك و تعالي را به نيكوترين وجهي مي ستايم و او را در فراخي نعمت و تنگي و سختي سپاس مي گويم.

بارخدايا! از اينكه ما را به تشريف نبوت گرامي داشته و به رموز قرآن آشنا فرموده اي و در دين كاملا دانا و بصير كرده اي و گوشي شنوا و چشمي بينا و دلي دانا به ما ارزاني داشته، و از زمره مشركانمان قرار نداده اي، تو را سپاس ‍ مي گويم.

اما بعد، من نه ياراني باوفاتر از ياران خود مي شناسم، و نه اهل بيتي پاكتر و باصفاتر و خونگرمتر از اهل بيت خود. پس خداوند همگي شما را از من پاداش خير دهاد.

اكنون اين را بدانيد كه من تا به امروز نسبت به دشمنان خود گماني ديگر داشتم، اما اكنون كه چنان نشده، همه شما آزاديد كه بازگرديد كه من بيعت خود را از شما برداشتم. اينك كه شب فرا رسيده و پرده خود را بر شما افكنده است، از تاريكي آن سود جوييد و در اين حركت، هر يك از شما دست در دست يكي از مردان من گذارده، به شهر و ديار خودتان روي آوريد و پراكنده شويد تا آنگاه كه خداوند گشايشي عنايت كند. زيرا اين مردم تنها مرا مي خواهند و هنگامي كه بر من دست يافتند، از تعقيب ديگران دست بر مي دارند.