بازگشت

جنگ بر سر آب


حميد بن مسلم مي گويد چون تشنگي بر حسين و يارانش غالب شد، برادرش عباس بن علي را بخواند و وي را همراه با سي سوار و بيست پياده با بيست مشك براي آوردن آب مأمور كرد. اين عده شبانه خود را به كنار آب رسانيدند. نافع بن هلال، كه پرچمدارشان بود، پيشاپيش ايشان خود را به شريعه رسانيد. عمرو بن حجاج، كه مأمور نگهباني از شريعه بود، بانگ برداشت: كيستي و چه مي خواهي؟ نافع پاسخ داد: آمده ايم تا از اين آب كه بر روي ما بسته ايد بياشاميم. عمرو گفت: بنوشيد كه گوارايتان باد! نافع گفت: نه به خدا، آب نمي نوشم در حالي كه حسين و يارانش همگي تشنه مي باشند. عمرو پيش آمد و گفت: خير، آنها اجازه نداده اند از اين آب بنوشند. مأموريت ما در اينجا همين است. اما نافع، كه يارانش نزديك شده بودند، به پياده ها دستور داد كه مشكهايتان را پر كنيد. پياده ها هجوم بردند و مشكهاي خود را از آب پر كردند. آنگاه عمرو و يارانش به آنان حمله برند، ولي عباس بن علي و نافع جلوي ايشان را گرفته، حملاتشان را دفع كردند آنان به ياران خود ملحق شدند و فرياد زدند: حركت كنيد. و خود، مقابل نافع و يارانش قرار گرفتند.

عمرو و يارانش اندكي ايشان را تعقيب كردند و در همين اثنا يكي از ياران عمرو با ضربه نافع از پاي درآمد، در حالي كه نافع گمان نمي برد كه ضربه اش ‍ چندان كاري باشد. اما بعدها آن مرد به سبب همان ضربه جان داد و سرانجام ياران امام با مشكهاي پر از آب به اردوگاه خود بازگشتند و مشكها را در برابر امام بر زمين نهادند.