بازگشت

ابن زياد بسيج عمومي مي دهد


بلاذري در انساب الاشراف مي نويسد:

پس از اينكه ابن زياد عمر بن سعد را به مقابله امام فرستاد، فرمان بسيج عمومي صادر كرد و مقرر داشت تا همگان در نخيله، كه لشكرگاه عمومي كوفه بود، گرد آيند و هيچكس هم حق تخلف از آن را ندارد. در پي چنين دستوري، خود بر منبر برآمد و از معاويه خوبيها گفت و از بخششها و نيكيهايش ياد كرد و از عناياتش به مردم مرزنشين داد سخن داد و از هماهنگي مردم و اجتماعشان در دوران او و به دست او مواردي برشمرد و در آخر گفت:

يزيد فرزند همان مرد و همتاي او، و ادامه دهنده راه وي، و از تمام جهات آينه گردان پدر مي باشد. او صد در صد بر عطاياي شما خواهد افزود. اينك نبينم كه مردي از سردمداران قوم، و بازرگانان و ساكنان اين ديار از حضور در درگاه ما و همراهي با ما غفلت كند كه اگر فردا مردي را بيابيم كه از حضور در اردوگاه سرپيچي كرده باشد، خونش به گردن خودش خواهد بود!

آنگاه خود بيرون شد و در نخيله فرود آمد و پيكي را به دنبال حصين بن تميم، كه در قادسيه بر چهار هزار سپاهي فرماندهي داشت، فرستاد. حصين نيز با تمامي افراد زير فرماندهيش در نخيله حاضر گرديد.

سپس ابن زياد امر به احضار كثير بن شهاب حارثي، و محمد بن اشعث بن قيس، و قعقاع بن سويد، نوه عبدالرحمان منقري، و اسماء بن خارجه فزاري داد و چون اينان همگي به خدمتش رسيدند، گفت:

به ميان مردم برويد و آنها را به فرمانبرداري بخوانيد و از پايان كار و نافرمانيشان و ايجاد فتنه و آشوب و تمردشان بترسانيد وادارشان كنيد كه در اردوگاه حاضر شوند.

اينان كه از معاريف كوفه بودند، از نزد عبيدالله بيرون آمده، گرد كوفه به گرديدند و فرمان ابن زياد را به گوش همگان رسانيدند، و در آخر خود نيز به سپاه او پيوستند، مگر كثير بن شهاب، كه همچنان با كوششي خستگي ناپذير در همه كوي و برزن كوفه مي گرديد و مردم را به هماهنگي و دوري از تفرقه و فتنه انگيزي و دست كشيدن از ياري حسين (ع) فرا مي خواند!

پس از يكي دو روز از عزيمت عمر سعد به كربلا، ابن زياد فرمان داد تا حصين بن تميم نيز با چهار هزار سپاه تحت فرمان خود به كربلا حركت كند. و مقرر داشت كه حجار بن ابجر عجلي هم با هزار نفر به جنگ حسين بشتابد! سپس فرمان داد تا شبث بن ربعي با هزار سوار براي شركت در جنگ آماده شود. ولي شبث كه گويي از امام و نامه اي كه براي حضرتش ‍ نوشته بود خجالت مي كشيد، تمارض كرد و عذر آورد؛ ولي ابن زياد دست بردار نبود تا اينكه وي را نيز به سرپرستي هزار نفر به كربلا مأمور كرد و او هم تمكين نمود.

اتفاق مي افتاد كه ابن زياد هزار نفر را به فرماندهي يكي از سرشناسان كوفه اعزام مي كرد، اما تمامي اين نفرات به كربلا نمي رسيدند، مگر سيصد يا چهارصد نفر آنها و يا كمتر، زيرا غالب ايشان از روبرو شدن با پسر پيغمبر خجالت مي كشيدند!

ابن زياد، يزيد بن حارث را نيز با هزار نفر سپاهي و يا كمتر از اين مقدار به كربلا فرستاد. سپس عمرو بن حريث را به جانشيني خود برگزيد تا به كار كوفه بپردازد.

قعقاع بن سويد را نيز مأموريت داد تا با سواراني چند به گرد كوفه بگردد و چنانچه مردي را بيابد، او را دستگير كرده و به خدمت او آورد.

قعقاع در انجام اين مأموريت به مردي از قبيله همدان برخورد كه براي گرفتن ميراثي كه در كوفه داشت به كوفه آمده بود. قعقاع او را دستگير كرد و به حضور ابن زياد برد. ابن زياد هم بلافاصله حكم مرگش را صادر كرد و جلادانش هم فرمان او را اجرا كردند!

به اين ترتيب، حتي جواني نورس كه تازه پا به بلوغ گذاشته بود باقي نماند، مگر اينكه در نخيله كوفه براي عزيمت به كربلا حضور يافت! و ابن زياد نيز از بامداد تا شامگاه، پشت سر هم گروههاي سي تا صد نفري تشكيل مي داد و به ياري عمر سعد به كربلا مي فرستاد!

ابن نما در كتاب مثيرالاحزان مي نويسد: به اين ترتيب تعداد سپاهيان ابن زياد در صحراي كربلا تا روز ششم محرم به بيست هزار نفر رسيد! [1] .

بلاذري نيز در كتاب انساب الاشراف مي گويد: عبيدالله زياد ديده بانهايي را در اطراف كوفه گماشته بود تا مراقبت كنند كه مبادا كسي به ياري حسين بشتابد. بر سر راه و اطراف كوفه نيز نگهبانان مسلحي را مأمور كرد، و رياست پاسداران كوفه را هم بر عهده زحر بن قيس جعفي نهاد. آنگاه براي اينكه لحظه به لحظه از موقعيت جنگ آگاه شود، مقرر داشت تا بين او و اردوگاه عمر سعد در كربلا، چابك سواراني سوار بر اسبهاي تيزپا قرار بگيرند و رويدادها را به طور مرتب و در هر زمان به او گزارش دهند! [2] .


پاورقي

[1] مثيرالاحزان، ص 36 - 37؛ اللهوف، ص 33.

[2] روايت اول و دوم در شرح حال امام حسين(ع) در انساب الاشراف بلاذري آمده است.