بازگشت

خطبه اي ديگر از آن حضرت


امام (ع) در (ذي حسم) در ميان ياران خود به پا خاست و پس از حمد و سپاس خداوند گفت:

مي بينيد كه بر ما چه آمده و كار ما به كجا رسيده است؟! دنيا دگرگون و ناگوار شده، خوبيهايش پشت كرده و از آن چيزي نمانده است مگر بسيار اندك و ناچيز و از عيش زندگاني، بجز رنج و گرفتاري!

نمي بينيد كه به حق و مقررات خدا عمل نمي شود، و از باطل و تباهي پرهيز نمي گردد، تا آنجا كه مرد مؤمن حق دارد آرزوي مرگ كند! و من مرگ را بجز درك سعادت و فيض شهادت، و زندگي با ستمگران را بجز ذلت و خواري نمي بينم! در اينجا زهير بن قين بجلي از جا برخاست و رو به ياران امام كرد و پرسيد: شما پاسخ مي دهيد و يا من سخن بگويم؟ گفتند: نه، تو بگو! پس ‍ زهير حمد و ثناي خدا را به جا آورد و گفت: اي فرزند رسول خدا! ما سخنانت را شنيديم. خداوند تو را در همه امور راهنما باشد. اينك اگر بنا باشد كه دنيا پايدار و ما براي هميشه در آن زنده باشيم و در مقابل، ياري دادن به تو و مواسات با تو موجب از دست دادن آن براي ما باشد، ما قيام با تو و كشته شدن در ركاب تو را بر اقامت در دنيا ترجيح مي دهيم.

امام در حق زهير دعاي خير فرمود. در اين هنگام حر خود را به كنار امام رسانيد و در همان حال حركت، آهسته به امام گفت: اي حسين! تو را به خدا سوگند مي دهم كه خود را به هلاكت نيفكن. زيرا اگر تو با آنها بجنگي، بي گمان با تو مي جنگند، و چنانچه بجنگي، آن طور كه مي بينم، كشته خواهي شد. امام فرمود: تو مرا از مرگ و كشته شدن مي ترساني؟ و گمان مي كني كه اگر مرا كشتيد همه چيز براي شما روبراه مي شود؟! نمي دانم به تو چه بگويم جز اينكه پاسخ اوس را به پسرعمويش براي تو بازگو كنم كه چون به ياري پيامبر برخاست به او گفت: كجا مي روي كه كشته خواهي شد! و او در پاسخش گفت:



سأمضي و ما بالموت عار علي الفتي

اذا ما نوري حقا و جاهد مسلما



وآسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا يغش ويرغما



مي روم، زيرا اگر كسي به قصد حق و ياري مسلماني برخيزد، و مردان نيك و صالح را به جان خود حمايت كند، و از گناهكاران پليد و مطرود دوري گزيند، و در اين راه كشته شود، بر او عار و سرشكستگي نباشد.