بازگشت

عبدالله بن جعفر و نامه فرماندار


عبدالله بن جعفر [1] به همراه فرزندانش، عون و محمد، به امام حسين (ع) چنين نوشت:

اما بعد، تو را به خدا سوگند مي دهم كه تا نامه مرا دريافت و آن را از نظر گذراندي، فورا به مكه بازگرد من از راهي كه در پيش گرفته اي، بيمناكم كه هلاك تو و پريشاني و درماندگي خانواده ات را به دنبال دارد. زيرا اگر تو امروز كشته شوي، نور خدا در زمين خاموش گردد كه تو پيشوا و سرآمد راهنمايان و اميد مؤمنان هستي.

بنابراين در حركت شتاب مكن كه من به دنبال اين نامه خودم را به تو مي رسانم. والسلام.

عبدالله به نوشتن و ارسال اين نامه بسنده نكرد، بلكه از عمر بن سعيد فرماندار مكه، خواست تا براي امام نامه اي نوشته، ارسال دارد و حضرتش ‍ را به تقديم جوايز و اموري از اين قبيل دل خوش دارد! عمر نيز امام چنين نوشت:

اما بعد، تو را به خدا سوگند مي دهم كه تا نامه مرا دريافت و آن را از نظر گذراندي، فورا به مكه بازگرد كه من از راهي كه در پيش گرفته اي، بيمناكم كه هلاك تو و پريشاني و درماندگي خانواده ات را به دنبال دارد. زيرا اگر تو امروز كشته شوي، نور خدا در زمين خاموش گردد كه تو پيشوا و سرآمد راهنمايان و اميد مؤمنان هستي.

بنابراين در حركت شتاب مكن كه من به دنبال اين نامه خودم را به تو مي رسانم.

والسلام.

عبدالله به نوشتن و ارسال اين نامه بسنده نكرد، بلكه از عمر بن سعيد فرماندار مكه، خواست تا براي امام امان نامه اي نوشته، ارسال دارد و حضرتش را به تقديم جوايز و اموري از اين قبيل دل خوش دارد! عمرو نيز به امام چنين نوشت:

اما بعد، از خداوند مسألت دارم كه تو را از مهالك به دور و به راه خير و صلاح هدايت فرمايد. به من خبر رسيده كه رو به سوي عراق نهاده اي! من تو را از ايجاد دو دستگي و اختلاف، در پناه خدا مي برم و از آن مي ترسم كه سرانجام، جانت را بر سر آن بگذاري! اينك من عبدالله بن جعفر و يحيي بن سعيد را به خدمتت اعزام داشتم؛ باشد كه به همراه ايشان دعوتم را اجابت كرده و نزد من آيي كه در كنار من از امنيت و آسايش و نيكي و نزديكي با من و رعايت حال و آرامش خيال برخوردار خواهي بود....

عبدالله و يحيي اين نامه را از فرماندار گرفته، خود را به امام علي (ع) رسانيدند و يحيي خود نامه را بر حضرت امام حسين (ع) قرائت كرد. علاوه بر آن، هر دوي ايشان با اصراري هر چه تمامتر كوشيدند تا مگر امام را از مقصدي كه در پيش بازدارند؛ ولي آنحضرت موافقت نكرد و در ضمن بياناتي فرمود:

من خوابي ديده ام كه در آن رسول خدا (ص) حضور داشت و در آنجا مأموريتي به من محول گرديد كه انجام دهم؛ خواه له يا عليه من باشد! پرسيدند: در خواب چه ديدي؟ فرمود: آن را به هيچكس نگفته ام و تا دم مرگ نيز به كسي نخواهم گفت! [2] و آنگاه در پاسخ نامه عمرو چنين نوشت:

اما بعد، كسي كه مردم را به خداي عزوجل بخواند و بگويد كه من از مسلمانانم، به مخالفت و دشمني با خدا و پيامبرش بر نخاسته است. تو مرا به نيكي و انعام و امنيت و آسايش خاطر فرا خوانده اي، در حالي كه نيكوترين امانها، امان خداي تعالي است. و آن كس كه در دنيا از خدا نترسد، در روز قيامت هرگز خدايش امان نخواهد داد. پس ما از خداوند ترس در دنيا را مسألت مي كنيم تا به روز قيامت در امان و رحمت حضرتش قرار گيريم. و اينكه در نامه ات مرا به دريافت جايزه و ديدن لطف و نيكيت نويد داده اي، در صورتي كه چنين نيتي داشته باشي، خدايت پاداش نيك دهاد. [3] .


پاورقي

[1] عبدالله، فرزند جعفر و نوه ابوطالب، پسرعموي حسين(ع) و همسر زينب کبري، خواهر گرامي امام، بوده است. عبدالله در کربلا حضور نداشت، ولي دو فرزندش، عون و محمد، را فرستاد و آن دو در رکاب امام به شهادت رسيدند. مترجم.

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 219 - 220؛ تاريخ ابن کثير، ج 3، ص 17؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 167 که در ص 163 آن به طور اختصار آمده است. و نيز ارشاد شيخ مفيد، ص 202؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج 2، ص 343.

[3] تاريخ طبري و ابن اثير و به دنبال خبر بالا.