بازگشت

حسين و ابن عباس


در تاريخ طبري و ديگر منابع آمده است كه چون حسين (ع) آماده حركت سوي عراق شد، ابن عباس به خدمت آن حضرت رسيد و در ضمن سخناني به او گفت: در همين شهر بمان؛ زيرا تو آقا و سرور مردم حجاز هستي. و اگر مردم عراق، همچنان كه ادعا كرده اند، خواهان تو هستند، به آنها بنويس كه فرماندار و دشمن خود را از شهر و ديار خويش بيرون كنند، آنگاه تو به سوي ايشان عزيمت كن. ولي اگر به هر تقدير قصد بيرون شدن از مكه را داري، به ديار يمن رو آور كه در آنجا دژهاي استوار و محكم و دره هاي متعددي وجود دارد و سرزميني است پهناور، و پدرت را در آنجا شيعياني بسيار است، و خودت هم از دسترس اينان به دوري و با فراغ خاطر مي تواني براي مردم نامه بنويسي و پيغامگزارانت را به هر سو اعزام داري و مردم را به خود بخواني، در آن صورت اميد دارم كه به خواسته ات برسي! امام در پاسخ به ابن عباس گفت:

پسرعمو! به خدا قسم مي دانم كه خيرخواه مني، اما من عزم جزم كرده و آماده حركت شده ام. عبدالله گفت: حالا كه چنين است و مي روي، زنان و كودكانت را با خود مبر. چه، از آن مي ترسم كه تو هم مانند عثمان، كه در برابر ديدگان زنان و فرزندانش كشته شد، كشته شوي!

در كتاب اخبار الطوال بعد از اين سخن عبدالله آمده است كه امام به وي فرمود: پسرعموي من! ناگزيرم كه زنان و فرزندانم را هم همراه خود ببرم. [1] و در روايتي ديگر آمده است كه امام در پاسخ عبدالله گفت: اگر فلان جا يا فلان جا كشته شوم، بيشتر دوست دارم از اينكه در مكه كشته شوم و حرمت حرم خدا به خاطر من از ميان برود.

با شنيدن اين پاسخ، ابن عباس بسختي بگريست. [2] و بنا به روايتي، گفت: با اين سخن او، به مرگش يقين كرده، دل از حياتش بريدم. [3] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 216 - 217؛ تاريخ ابن کثير، ج 4، ص 16؛

اخبارالطوال، ص 244.

[2] تاريخ ابن عساکر، ح 642 - 644، در شرح حال امام حسين(ع)؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 165؛ ذخائر العقبي، ص 151؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 219.

[3] معجم طبراني، ح 93؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 192.