بازگشت

روايات اميرالمؤمنين علي


الف) از ابوحبره:

در معجم طبراني در شرح حال امام حسين (ع) از قول ابوحبره آمده است: من همراه علي بودم تا به كوفه وارد شد و بر منبر برآمد و حمد و سپاس ‍ خداي را به جا آورد و گفت: اگر فرزند پيغمبرتان را در ميان شما مصيبتي رسد چه خواهيد كرد؟ مردم پاسخ دادند: ما با پشتيباني از او، روسفيد بيرون خواهيم آمد. و علي فرمود: به خدايي كه جانم در دست قدرت اوست سوگند، او در ميان شما فرود آيد شما به قصد جانش قيام خواهيد كرد و او و يارانش را خواهيد كشت! آنگاه اين شعر را خواند:

همانا ايشان را به عده مي فريبند و سپس مي گريزند و آنگاه از كرده خود مفري مي جويند، در صورتي كه نه نجاتي براي ايشان متصور است و نه عذر و بهانه اي از ايشان مسموع. [1] .

ب) از قول هاني بن هاني:

در معجم طبراني و تاريخ ابن عساكر و تاريخ الاسلام ذهبي و مصادر ديگر از قول هاني بن هاني از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) آمده است: حسين بن علي را مي كشند و او را به شهادت مي رسانند و من خاك سرزميني را كه او در آنجا به شهادت خواهد رسيد مي شناسم. او در محلي بين دو نهر آب كشته مي شود! [2] .

ج) در مقتل خوارزمي آمده است: زماني كه اميرالمؤمنين علي (ع) به جانب صفين سپاه مي كشيد، در كربلا فرود آمد و به ابن عباس فرمود: تو اين مكان را مي شناسي؟ ابن عباس گفت: نه! فرمود: اگر مي شناختي، چون من مي گريستي! آنگاه بسختي گريست و فرمود: مرا چه و آل ابوسفيان؟ و بعد رو به فرزندش حسين كرد و چنين ادامه داد: اي فرزند! شكيبا باش كه آنچه تو بعد از پدرت از دست آنها خواهي كشيد، با آنچه پدرت از دست ايشان كشيده يكسان است.

د) از حسن بن كثير:

در كتاب صفين نصر مزاحم از قول بن حسن بن كثير از پدرش آمده است: علي (ع) در كربلا فرود آمد و در آنجا توقف فرمود. آنگاه از آن حضرت پرسيدند: اي اميرالمؤمنين! اينجا كربلا است؟ و او پاسخ داد: سرزمين پر از كرب و بلا (غم و بلا) است. و آن وقت با دست خود به محلي اشاره كرد و ادامه داد: آنجا محلي است كه باروبنه شان را بر زمين مي گذارند. در آنجا از مركبهايشان پياده مي شوند. و به جاي ديگر اشاره كرد و فرمود: در آنجاست كه خونهايشان ريخته مي شود!

ه) از اصبغ بن نباته:

در ذخائر العقبي و ديگر مصادر از اصبغ بن نباته آمده است: ما به همراه علي آمديم و بر جايگاه قبر حسين گذر نموديم. در آنجا علي گفت: آنجاست كه پياده مي شوند، و در آنجاست كه باروبنه بر زمين مي نهند، و در آنجاست كه خونهايشان ريخته مي شود. گروهي از جوانان آل محمد را در اين صحرا به شهادت مي رسانند كه آسمان و زمين به شهادتشان مي گريند. [3] .

و) از غرفه ازدي:

در اسدالغابه ابن اثير از غرفه ازدي آمده است: در كار علي مشكوك شدم؛ زيرا به همراه او به كنار فرات بيرون شده بودم كه از مسير خارج شد و ايستاد. ما نيز به دور او حلقه زده، ايستاديم. آنگاه با دست خود اشاره به محلي كرد و گفت: آنجا محل باروبنه آنهاست و جايگاه فرودآمدنشان و ريخته شدن خونشان. سپس گفت: پدرم به قربان آن كس كه در آسمان و زمين ياوري بجز خدا ندارد! و چون حسين كشته شد، بيرون شدم تا به همانجا كه آنها به شهادت رسيده بودند رسيدم. ديدم كه اينجا، همان محلي است كه سالها پيش از وقوع چنان واقعه اي، علي از آن خبر داده و آن را نشان داده بود؛ بدون كمترين اشتباهي. پس از آن ترديد كه به دلم راه يافته بود از خداوند پوزش خواستم و دانستم كه علي - رضي الله عنه - چيزي نمي گفت مگر اينكه در آن مورد با او عهد و قراري از پيش نهاده شده بود. [4] .

ز) از ابوجحيفه:

در كتاب صفين نصر بن مزاحم از ابوجحيفه آمده است: عروه بارقي به نزد سعيد بن وهب آمد و در حالي كه من مي شنيدم به او گفت: سخني را كه خودت از علي بن ابي طالب شنيده اي برايم تعريف كن. سعيد گفت: باشد. مخنف بن سليم مرا به خدمت علي فرستاد و من در كربلا بر آن حضرت وارد شدم كه ديدم آن حضرت با دست به جايي اشاره مي كند و مي گويد: همين جا، همين جا. مردي پرسيد كه آنجا چيست يا اميرالمؤمنين؟ آن حضرت پاسخ داد: بزرگي از آل محمد (ص) در همين جا فرود مي آيد. پس ‍ واي بر آنها از دست شما، و واي بر شما به خاطر آنها. آن مرد پرسيد:

اي اميرالمؤمنين! معناي اين سخنان چيست؟ آن حضرت فرمود: واي بر آنها از دست شما، چون شما آنها را مي كشيد! و واي بر شما به خاطر آنها، زيرا خداوند به خاطر شهادت ايشان شما را به جهنم خواهد انداخت.

همين سخن به گونه اي ديگر نيز آمده است كه علي (ع) فرمود: پس واي بر شما به خاطر آنها، و واي شما بر آنها. آن مرد پرسيد اما واي بر ما به خاطر آنها را دانستيم، ولي معناي واي ما بر آنها چيست؟ آن حضرت فرمود: مي بينيد كه كشته مي شوند، ولي نمي توانيد ياريشان دهيد. [5] .

ح) از عون بن ابي جحيفه:

در تاريخ ابن عساكر از عون بن ابي جحيفه آمده است: ما در كنار خانه ابوعبدالله جدلي نشسته بوديم كه ملك بن صحار همداني آمد و گفت: منزل فلاني را به من نشان دهيد. ما گفتيم چرا به دنبالش نمي فرستي كه بيايد؟ و چون آمد، از او پرسيد: آيا به خاطر داري وقتي را كه ابومخنف ما را به خدمت اميرالمؤمنين (ع) فرستاد، آن حضرت در كنار رود فرات فرمود: گروهي از فرزندان رسول خدا (ص) در اينجا فرود مي آيند و هم در اين محل آنها را مي كشند. پس واي بر شما به خاطر آنها، و واي بر آنها از دست شما. [6] .

ط) در تاريخ ابن كثير آمده است: محمد بن سعد و ديگران از علي بن ابي طالب آورده اند كه آن حضرت در مسيرش به سوي صفين از كنار درختهاي نخل به كربلا گذر فرمود و از نام آن محل پرسيد و چون گفتند: كربلا، فرمود: كرب و بلا! پس در همانجا فرود آمد و در كنار درختي در آنجا نماز بگزارد و آنگاه فرمود: در اينجا مرداني شهيد مي شوند كه بعد از صحابه، بهترين شهيدانند و بي حساب و كتاب به بهشت مي روند. و اشاره به محلي در آنجا فرمود. پس مردم چيزي را در آنجا براي علامت گذاشتند. و سرانجام در آنجا بود كه حسين به شهادت رسيد. [7] .

ي) از نجي الحضرمي:

در مسند احمد بن حنبل و معجم طبراني و تاريخ ابن عساكر و مصادر ديگر از قول عبدالله بن نجي به نقل از پدرش آمده است: او در عزيمت سپاه به سوي صفين به همراه علي - رضي الله عنه - بود هنگامي كه سپاه به نينوا رسيد، شاهد بود كه علي بانگ برداشت: بر لب آب فرات، شكيبا باش اي ابا عبدالله! شكيبا باش اي ابا عبدالله! من از آن حضرت پرسيدم: اي اميرمؤمنان! موضوع چيست؟ فرمود:

روزي به خدمت پيامبر خدا (ص) رسيدم كه اشك از چشمهاي حضرتش ‍ جاري بود، گفتم: اي پيامبر خدا! آيا كسي ناراحتي شما را فراهم كرده است، چرا چشمهايت گريانست؟ آن حضرت فرمود: همين چند لحظه پيش ‍ جبرئيل از اينجا برخاست و رفت. او مرا خبر داد كه حسين در كنار رود فرات كشته مي شود. آنگاه گفت مي خواهي كه خاك مزارش را به تو نشان بدهم! گفتم: آري! دستش را دراز كرد و مشتي از خاك آنجا را برداشت و به من داد و من نتوانستم جلوي گريه ام را بگيرم. [8] .

و در روايتي ديگر آمده كه پدر نجي حضرمي وسايل وضوي اميرالمؤمنين را با خود همراه داشت و چون در مسير صفين به نينوا رسيدند، علي بانگ برداشت اي ابا عبدالله شكيبا باش، اي ابا عبدالله بر لب آب فرات باش! من پرسيدم: ابوعبدالله چه كسي است؟... تا آنجا كه:... و ميل داري خاك مزارش را ببويي؟ [9] .

ك) از عامر شعبي:

در طبقات ابن سعد و تاريخ ابن عساكر و ذهبي و تذكرة خواص الامة از قول عامر الشعبي آمده است: علي در كنار رود فرات گفت: اي ابا عبدالله! شكيبا باش.

آنگاه فرمود: بر پيغمبر وارد شدم و او را گريان يافتم، پس پرسيدم: اتفاقي افتاده است؟ فرمود: جبرئيل مرا خبر داد كه حسين بر كنار فرات كشته مي شود. پس گفت: آيا مي خواهي خاك مزارش را به تو نشان بدهم. گفتم: آري، سپس مشتي از خاكش را برگرفت و در دست من نهاد و من هم نتوانستم از گريه خودداري كنم. [10] .

ل) از قول كدير الضبي:

در تاريخ ابن عساكر از قول كدير الضبي آمده است: هنگامي كه من در خدمت علي (ع) در كربلا و در ميان درختهاي اسپند بودم، ديدم كه حضرتش پشكلي را از زمين برداشت و آن را در دستش درهم فشرد و به خاكش تبديل كرد و گفت: از اين محل گروهي برانگيخته مي شوند كه بي حساب و كتاب به بهشت خواهند رفت. [11] .

م) از قول هرثمه:

در معجم طبراني به نقل از هرثمه آمده است: من با علي در كنار رودي كه از سرزمين كربلا عبور مي كرد قدم مي زدم كه آن حضرت به درختي رسيد كه در زير آن پشكل آهواني افتاده بود. پس او خم شد و مشتي از آن را برداشت و بوييد و گفت: از اين سرزمين هفتاد هزار نفر برانگيخته مي شوند كه بي حساب و كتاب به بهشت خواهند رفت. [12] .

حضور هرثمه را در كربلا و در خدمت علي (ع) نه يك راوي، بلكه راويان متعددي آورده، و از زبان او اين داستان را بازگو كرده اند؛ به طوري كه سخن هر يك از آنها مؤيد سخن ديگري است؛ از اين قرار:

1. سخن نشيط، آزادكرده هرثمه:

در مقتل خوارزمي به سندش از نشيط ابوفاطمه نقل شده است: اربابم هرثمه از صفين بازگشت و ما به استقبالش بيرون شديم و او را خوش آمد گفتيم. در آن اثنا گوسفندي از كنار ما گذشت و پشكل انداخت، هرثمه آن را ديد و گفت: اين حيوان مرا به ياد واقعه اي انداخت: ما در معيت علي از صفين باز مي گشتيم كه در كربلا اطراق كرديم. او نماز صبح را در بين درختهايي كه در آن ناحيه بود بر ما امامت كرد.

پس از نماز پشك خشك شده آهويي را برداشت و آن را درهم فشرد و ببوييد و سپس رو به ما كرد و گفت: در اينجا مرداني كشته مي شوند كه بي هيچ حساب و كتابي به بهشت مي روند. [13] .

2. سخن ابوعبدالله الضبي:

در طبقات ابن سعد و تاريخ ابن عساكر به سندش از ابوعبدالله الضبي آمده است: به هنگامي كه هرثمة الضبي [14] در ركاب علي از صفين بازگشت، ما به ديدنش رفتيم. او در دكانش نشسته بود. هرثمه را همسري بود به نام جرداء كه از هواداران سرسخت اميرالمؤمنين علي به شمار مي آمد و سخنان آن حضرت برايش حجت بود. در آن موقع گوسفندي از آن ايشان از كنار ما بگذشت و پشكل انداخت. هرثمه رو به همسر خود كرد و گفت كار اين گوسفند مرا به ياد داستاني از علي انداخت كه مردم را به شگفتي واداشت. تا اينكه گفتند: او اين را از كجا مي داند؟ موضوع از اين قرار بود كه در بازگشت از صفين، در كربلا فرود آمديم و علي نماز صبح را با ما در ميان درختها و تپه هاي شني آنجا به جا آورد و سپس مشتي از پشكلهاي خشك شده آهوان صحرا را برگرفت و بوييد و گفت: آه. آه! در اينجا مرداني كشته مي شوند كه بي حساب و كتاب به بهشت خواهند رفت.

راوي مي گويد: جرداء، همسر هرثمه كه در اتاقش نشسته بود، شوهرش را مخاطب ساخت و گفت: منكر حرف امام نشو، زيرا او بهتر از تو از آنچه مي گويد آگاه است و خبر دارد. [15] .

3. سخن هرثمة بن سليم:

در كتاب صفين نصر بن مزاحم از قول ابوعبيده از هرثمة بن سليم آمده است: ما به همراه علي بن ابي طالب در جنگ صفين شركت كرديم و چون به كربلا فرود آمديم، او نماز را بر ما امامت كرد و پس از سلام نماز، مشتي خاك از زمين آنجا برداشت و بوييد و گفت خوشا به حالت اي خاك كه از تو مرداني برانگيخته مي شوند كه بي حساب و كتاب به بهشت خواهند رفت.

راوي مي گويد: هنگامي كه هرثمه بازگشت و به نزد همسرش، كه از شيعيان و هواداران سرسخت علي بود، رفت، به او گفت: سخني از دوستت علي برايت بگويم كه تو را به تعجب وادارد: چون به كربلا رسيديم و در آنجا فرود آمديم، علي مشتي از خاك را برداشت و بوييد و گفت: خوشا به حالت اي كه از تو مرداني به روز قيامت برانگيخته مي شوند كه بي حساب و كتاب به بهشت خواهند رفت. و من مي پرسم: علي علم غيب از كجا مي داند؟ جرداء پاسخ داد: دست بردار اي مرد! اميرالمؤمنين جز به راستي و حق سخني نمي گويد.

سالها گذشت تا زماني كه عبيدالله زياد گروه گروه سپاهيان را براي جنگ با حسين اعزام مي كرد و من در ميان سواراني بودم كه براي اين جنگ اعزام شده بود.

چون سپاه ما به حسين و يارانش رسيد، من همان مكاني را ديدم كه به همراه علي در آنجا فرود آمده بوديم. مخصوصا جايي را كه آن حضرت مشتي از خاك آن را برگرفته و بوييده بود و بدرستي شناختم او را به خاطر آوردم و در نتيجه از اين راه كه در پيش گرفته بودم سخت بيزار شدم. پس بر اسبم جستم و يكراست به خدمت حسين رفته، بر او سلام كردم و آنچه را كه در همين جا از پدرش شنيده بودم و برايش بازگو نمودم. پس حسين به من فرمود: با اين حال، با ما هستي يا عليه ما؟ پاسخ دادم: اي فرزند رسول خدا! نه با شما هستم و نه عليه شما، من مردي هستم كه خانه و كاشانه و زن و فرزندانم را رها كرده اينجا آمده ام، و از ابن زياد ايمن نيستم كه به آنها آسيبي نرساند. امام فرمود: پس از اينجا بگريز تا كشته شدن ما را نبيني. چه، به خدايي كه جان محمد به دست قدرت اوست سوگند هر كس كه شاهد كشته شدن و كمك خواستن ما باشد و به ياري ما نشتابد، خداوند وي را در جهنم مي افكند. من با شنيدن اين سخن رو به بيابان نهادم و گريختم تا شاهد چنان ماجرايي نباشم. [16] .

4. سخن جرداء دختر سمير:

جرداء از همسرش هرثمة بن سلمي نقل مي كند كه گفت: با علي (ع) در يكي از جنگهاي حضرتش بيرون شده بوديم تا به كربلا رسيديم. در آنجا زير درختهايي فرود آمديم. علي در آنجا نماز گزارد و مشتي از خاك آنمحل را برداشت و بوييد و سپس گفت: خوشا به حالت اي خاك كه در تو مردمي به شهادت مي رسند كه بي هيچ و حساب و كتابي به بهشت خواهند رفت.

سرانجام ما از آن جنگ بازگشتيم و علي (ع) نيز به شهادت رسيد و مسأله كربلا و سخنان امام را به دست فراموشي سپرديم (و سالها بگذشت تا اينكه) من خود را در سپاهي ديدم كه به جنگ حسين در حركت بود. چون به كربلا رسيديم و چشمم به همان درخت افتاد، داستان آن روز و سخن اميرالمؤمنين (ع) به خاطرم آمد. بر اسبم سوار شدم و يكراست به خدمت حسين (ع) رسيدم و گفتم: اي پسر رسول خدا (ص) تو را مژده مي دهم... و داستان را برايش تعريف كردم. آن حضرت از من پرسيد: (با اين حال) با ما هستي يا عليه ما؟ جواب دادم: نه با تو هستم و نه عليه تو. من خانواده و فلان چيز و فلان چيز [17] را بر جاي گذاشته ام. فرمود: پس سر به بيابان بگذار كه به خدايي كه جان حسين در دست قدرت اوست سوگند كه هيچ مردي نظاره گر شهادت ما نخواهد بود مگر اينكه به عذاب جهنم گرفتار خواهد شد.

من بازگشتم و از آنجا سر به بيابان گذاشتم و گريختم تا شاهد شهادت او نباشم. [18] .

ن) از قول شيبان بن مخرم:

در معجم طبراني و تاريخ ابن عساكر و مجمع الزوائد و مصادر ديگر از قول ميمون به نقل از شيبان بن مخرم، كه عثماني و دشمن علي (ع) بود، آمده است: به همراه علي از صفين بازمي گشتيم و در جايي فرود آمديم و علي (ع) پرسيد: نام اينجا چيست؟ جواب داديم: كربلاء. او فرمود: كرب و بلا. سپس بر مركبش سوار شد و گفت: در اينجا مردمي كشته مي شوند كه بر همه شهداي روي زمين برتري خواهند داشت، در حالي كه از شهداي در ركاب پيغمبر هم نمي باشند. من گفتم: به خداي كعبه اين هم يكي از دروغهاي اوست! در اين ميان چشمم به لاشه درازگوشي افتاد كه در آن دوردستها بر زمين افتاده بود. به غلامم فرمان دادم تا پاي آن درازگوش را برايم بياورد. او فرمان برد و من پاي حيوان را درست در جايي كه اميرالمؤمنين (ع) نشسته بود در زمين محكم كردم.

سالها گذشت و زماني كه حسين (ع) كشته شد به يارانم گفتم: بياييد برويم و اوضاع را از نزديك ببينيم! پس حركت كرديم تا به آنجا رسيديم و جسد حسين را در همان جايي كه من گذاشته بودم، ديدم كه افتاده است و اجساد يارانش نيز گرداگرد او بر خاك افتاده بودند. [19] .

ابن قولويه نيز چهار حديث از قول اميرالمؤمنين علي (ع) در مورد شهادت امام حسين (ع) در كتاب كامل الزياره خود آورده است. [20] .


پاورقي

[1] معجم طبراني، ح 57، ص 128؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 191؛ انساب الاشراف بلاذري، ص 38 که آن را از مجاهد و به طور اختصار آورده است.

[2] معجم طبراني، ح 57، ص 128 که نوشته است: حسين را مي کشند و من خاکي را که در آن کشته مي شود مي شناسم و نزديک دو نهر است؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج 3، ص 11؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 195؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 190، کنزالعمال، ج 16، ص 279 و در آثار مکتب اهل بيت: کامل الزيارة، ص 72.

[3] ذخائر العقبي، ص 97؛ دلائل النبوة ابونعيم، ج 3، ص 211؛ تذکرة خواص الامة، ص 142 که در آن چنين آمده است: اينجا محل کشته شدن اوست، و آنگاه بسختي بگريست.

[4] اسدالغابه، ج 4 ص 169 که در معرفي غرفه ازدي مي نويسد: مي گويند او از اصحاب بوده و از کوفيان بشمار است و ابوصادق از او روايت کرده و گفته است که او از اصحاب پيغمبر و اصحاب صفه بوده که پيغمبر دعا کرد تا خداوند در معاملاتش برکت اندازد. سپس همين خبر را که ما آورده ايم، از او آورده و در آخر گفته که اين خبر را ابن دباغ بر ابوعمر استدراک کرده است. ابن حجر نيز در اصابه به همين خبر در شرح حالش اشاره کرده است.

[5] صفين نصر بن مزاحم، ص 142.

[6] تاريخ ابن عساکر، ح 635؛ تهذيب آن، ج 4، ص 325.

[7] تاريخ ابن کثير، ج 8 ص 199 - 200؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 191.

[8] مسند احمد، ج 1 ص 85 که در حاشيه آن گفته است که اسنادش درست است؛ معجم طبراني، ح 45، ص 121؛ تاريخ ابن عساکر، ح 611 - 612؛ تهذيب تاريخ ابن عساکر، ج 4، ص 325؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج 3، ص 10؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 193؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 347؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 199؛ تذکرة خواص الامة، با الفاضي ديگر، ص 142؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 170؛ صواعق ابن حجر، ص 115؛ ذخائر العقبي، ص 148؛ خصائص سيوطي، ج 2، ص 126 و در آثار مکتب اهل بيت: مثيرالاحزان، ص 9، امالي شجري، ص ‍ 150.

[9] آن گونه که در تاريخ ابن کثير آمده و يا: الروض النضير، ج 1، ص 92.

[10] طبقات ابن سعد، ح 173؛ تاريخ ابن عساکر، ح 614، ص 393؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج 3، ص 10؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 194؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 199؛ تذکرة خواص الامة، ص 142.

[11] تاريخ ابن عساکر، ح 638، تهذيب آن، ج 4، ص 3226.

[12] معجم طبراني، ح 59، ص 128.

[13] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 165 - 166 که ابوهرثمه گفته است.

[14] در اصل ابوهرثمه آمده که تحريف است. گفتني است که اعلام اين حديث و احاديث ديگري که در اين مورد ذکر شده، احتياج مبرم به بررسي و تحقيق دارد که ما را مجالي در آن نيست.

[15] طبقات ابن سعد، ح 276؛ تاريخ ابن عساکر، ح 636؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 165 از نشيط ابي فاطمه که گفت: آقاي من ابوهرثمه از صفين... تا آخر و اينها را از کجا مي داند در آن نيامده است.

[16] صفين نصر بن مزاحم، ص 140 - 141؛ تاريخ ابن عساکر، ح 636 - 638 به اختصار؛ امالي شجري، ص 184.

[17] تهذيب ابن عساکر، ج 4، ص 328.

[18] تاريخ ابن عساکر، ح 677؛ امالي شجري، ص 184 که در آن آمده است: از جرد دختر شمير؛ امالي شيخ صدوق، چاپ اسلاميه، تهران، 1396 ق، ص 136.

[19] طبقات ابن سعد، ح 275 در شرح حال امام حسين(ع)؛ تاريخ ابن عساکر، ح 675؛ تهذيب، ج 4، ص 337 - 338 که حديث 676 در تاريخش به آن نزديک است، ولي در تهذيب آن را انداخته است؛ طبراني، ح 60، ص 128؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 161؛ کنزالعمال، ج 16، ص 265؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 190 - 191.

[20] کامل الزيارة، ص 71 - 72، باب 23.