بازگشت

دو دستگي امت


آن اظهارات صريح و بي پرده كه در جهان اسلام چهره نمود، امت اسلامي را به دو گروه متمايز تقسيم كرد و تا جهان باقي است، اين دو دستگي همچنان در ميان مردم وجود خواهد داشت كه بنا به فرموده اميرالمؤمنين (ع) نخستين گروه عبارتند:

1 - همج رعاع، اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح. يعني پشه هايي خرد و ناتوان را مانند كه به گرد هر بانگي فراهم آيند و به دنبال هر بادي بروند.

2 - و گروهي ديگر مردمي فعال و پركار، صاحبان قدرت و نفوذ و خطدهنده بودند كه هدفي معلوم و مشخص را تعقيب مي كردند. كه در ارزيابي حركتهاي جامعه آن روز و تحليل آنها، اثر همين صاحبان نفوذ و خطدهنده ديده مي شود. و از قرار معلوم ارباب نفوذ و خطدهنده در آن روزگار عبارت بودند از:

الف) دوستداران اهل بيت - عليهم السلام - و مواليان ايشان كه به فضل و برتري آنها معترف بودند.

ب) مخالفان دست كم گرفتن و سبك انگاشتن مقام شيخين (ابوبكر و عمر).

كساني كه سخنان امام را به باد مسخره مي گرفتند و كينه و دشمني ايشان نسبت به او روز به روز فزوني مي گرفت. كه بيشتر اين كينه توزان به امام همانهايي بودن كه عليه عثمان شوريدند و از پا ننشستند تا به خاك و خونش ‍ كشيدند!

اينان همان خوارجي بودند كه شعار لا حكم الا لله را سر مي دادند. قلبشان مالامال از محبت شيخين بود و سينه شان از خشم و كينه عليه عايشه و طلحه و زبير و عثمان و علي [1] مي جوشيد. آنان سرانجام عليه امام سر به شورش برداشتند و آن حضرت نيز در نهروان با ايشان جنگيد، ولي ريشه فساد ايشان را از بيخ و بن برنكند، و عاقبت همانها او را در محراب عبادت به خاك و خون كشيدند و شهيد نمودند.

علاوه بر آنها، معاويه را انتشار نام بني هاشم، به طور عموم، كه دشمن ديرينه خانواده او به حساب مي آمدند، و بويژه نام پيامبر و پسرعمويش ‍ علي (ع)، سخت رنج مي داد. با توجه به اينكه:

اولا نام پيامبر و علي زبانزد مسلمانان بود و آنان از معروفيتي بسزا برخوردار بودند، در حالي كه نام بني اميه، امثال (عتبه، شيبه، ابوسفيان و حكم بن ابي العاص) به فراموشي گراييده بود و جز به زشتي از آنها ياد نمي شد. [2] .

ثانيا انتشار نام پيامبر و پسرعمويش، با آنچه كه او در سر مي پرورانيد تا خلافت را در خود مركزيت داده و آن را در خانواده خويش موروثي گرداند، در تضاد بود. چه، در صورت انتشار نام ايشان، انظار مسلمانان به سوي دو نواده پيامبر (حسن و حسين) كشيده مي شد.

پس به خاطر همه اينها بود كه معاويه با تمام قوا در خاموش كردن نور اين خانواده به طور عموت بويژه ياد پيغمبر و پسرعمويش، مي كوشيد و براي رسيدن به هدفش تدابير را به كار برد:

1 - نام دو خليفه (ابوبكر و عمر) را بلندآوازه ساخت و در آخر نام پسرعمويش عثمان را به عنوان سومين خليفه بر آنها فزود.

2 - به طور پنهاني به درهم كوبيدن شخصيت پيغمبر در ميان مسلمين پرداخت، و آشكارا به درهم شكستن شخصيت پسرعموي پيغمبر قيام كرد. و براي وصول به اين دو هدف، گروهي از صحابه و تابعين را بر آن داشت تا احاديثي در بلندآوازگي خلفا بسازند، و در همان راستا، از كرامت و شخصيت پيغمبر و پسرعمويش بكاهند. معاويه براي رسيدن به چنين هدفي از بذل هيچگونه مساعدت و كمكي فروگذاري نكرد و زبان هر كس از دوستداران علي (ع) و اهل بيت او را كه با او از در مخالفت در مي آمدند كوتاه كرد و ايشان را به شديدترين وجهي به قتل رسانيد و بر درختهاي خرما به دار آويخت و مثله كرد و زنده به گور نمود!

به اين ترتيب، در تدبيري كه انديشيده بود، پيروزي بي مانندي به دست آورد؛ خاصه هنگامي كه در ميان امت احاديثي از پيامبر روايت و منتشر شد كه آن حضرت با خداي خويش گفته است:

بارخدايا! من بشرم و خشم مي گيرم، همان طور كه مردم خشمگين مي شوند.

پس هر مؤمني را كه من لعن كرده يا دشنام داده ام، لعن و دشنام مرا مايه دعا و پاكي و نزديكي او به خودت در روز قيامت قرار ده! [3] .

يا اينكه آن حضرت به مردم گفته است: شما به كارهاي دنياتان از من واردتر و داناتر هستيد!

و يا اينكه فرموده است: هرگاه كه من شما را به انجام كاري فرمان مي دهم، بدانيد كه من هم بشري چون شما هستمم، نه پيش! و اين سخن را هنگامي بر زبان آورده بود كه مردمان را مانع شده بود تا نخلهايشان را گرده افشاني كنند و در نتيجه، نخلهاي آنان به بار ننشست! [4] .

و يا اينكه او، زوجه خويش، عايشه را، بر دوش مي گرفت تا بتواند رقصيدن زنان حبشي را در مسجد پيامبر براحتي تماشا كند. [5] .

و يا اينكه او در خانه خود بساط شادي و ساز و آواز به راه مي انداخته است! [6] .

اين قبيل احاديث و دهها نمونه ديگر كه با كمال دقت و براي هدفي خاص ‍ در زمان معاويه ساخته و پرداخته شده بود، [7] اثرش از همان زمان تا به امروز در مكتب خلفا بر جاي مانده است. و اين همان چيزي است كه گروهي از مسلمانان را بر آن داشته تا توانايي رسول خدا (ص) را از آوردن معجزات و قدرتش را در شفاعت بر امت باور نداشته، براي مرقدش ‍ احترامي، و پس از مرگيش نيز امتيازي براي او بر ساير مردگان قائل نباشند!

اما در مورد امام علي (ع)، معاويه در كوبيدن و ترور شخصيت او در جامعه اسلامي تا آنجا موفقيت به دست آورد كه مسلمانان حدود هزار ماه در شرق و غرب حكومت خاندان بني اميه، به لعن و نفرين و دشنام آن حضرت بر منابر خويش بويژه در خطبه هاي نماز، همانند واجبي از واجبات نماز جمعه ادامه دادند! و بر اثر آن معاويه توانست مقام و موقعيت خلافت را در نظر مسلمانان به اوج قدرت خود برساند! [8] .

امت اسلامي نيز پس از او بر اساس چنان طرز تفكر و برداشتي، و در راستاي همان خطي كه او ترسيم كرده بود، تا آنجا پيش رفتند كه استانداران و واليان خليفه توانستند بي هيچ پروائي بر فراز منابر مسلمين بگويند:

آيا جانشين شما برايتان گراميتر است يا پيغامگزار شما؟! يعني خليفه اي كه او را جانشين خدا در روي زمين مي دانستند، مقامش از شخص پيغمبر خدا (ص) در نظر باري تعالي بسي برتر و والاتر است!


پاورقي

[1] شرح حال امام علي(ع) در تاريخ دمشق، تأليف ابن عساکر، چاپ اول، 1935، مطبعه عامه (ج 2، ص 285، ح 501 - 528، بويژه شماره 521 - 522) آمده است.

[2] اما انتشار نام پيامبر که واضح است، ولي نام علي به سبب شرکت آن حضرت در جنگهاي بدر و احد و خندق و خيبر و نيز احاديث رسول خدا(ص) درباره او و در آن نبردها و جنگ تبوک و روز غدير و رفتار پيغمبر در روز مباهله و به هنگام نزول آيه تطهير و آيات ابتداي سوره برائت بوده که به خاطر آنها و همانند آنها، نام نيک او زبانزد همگان گرديده بود و معاويه در محو آثار آنها به جان مي کوشيد!.

[3] صحيح مسلم، ععع باب من لعنه النبي او سبه... کان له زکاة و اجرا و رحمة عععع از کتاب البر، ح 88 - 97؛ ابوداود، کتاب السنه، باب 17؛ دارمي، الرقاب، 52؛ مسند احمد، ج 2، ص 317 و 390 و 448 - 449 و 493 و 496 و ج 3، ص 33 و 391 و 400 و ج 5، ص 437 و 439 و ج 6، ص 45.

[4] صحيح مسلم، ععع باب وجوب امتثال ما قاله شرعا دون ما ذکره(ص) من معايش الدنيا علي سبيل الرأي، عععع از کتاب الفضائل، ح 139 - 141؛ سنن ابن ماجه، باب تلقيح النحل؛ مسند احمد، ج 1 ص 162 و ج 3، ص 152.

[5] صحيح بخاري، کتاب الصلاة، باب اصحاب الحراب في المسجد، کتاب العيدين، باب 25، کتاب الجهاد، باب 79، کتاب النکاح، باب نظر المرأة الي الحبش و نحوهم من غير ريبه، باب حسن المعاشره مع الاهل، کتاب المناقب، باب قصة الحبش؛ صحيح مسلم، کتاب صلاة العيدين، باب الرخصة في اللعب الذي لا معصية فيه، کتاب المساجد، باب 18؛ نسائي، ص 34 - 35؛ مسند احمد، ج 2 ص 368 و ج 4، ص 56 و 83 و 84 و 85 و 166 و 186.

[6] صحيح بخاري، کتاب فضائل النبي، باب مقدم اصحاب النبي المدينة، کتاب العيدين، باب سنة العيدين لاهل الاهل الاسلام، باب اذا فاته العيد يصلي رکعتين، باب الحرب و الدرق، کتاب مناقب الانصار، ص 46؛ صحيح مسلم، باب اللعب الذي لا معصية فيه، کتاب العيدين، ص 16؛ سنن ان ماجه، کتاب النکاح، ص 21؛ مسند احمد، ج 6 ص 134.

[7] ر.ک: احاديث ام المؤمنين عايشه، فصل مع معاوية.

[8] شرح اين موضوع بعدا خواهد آمد.