بازگشت

از (حشو) بپرهيزيم


از كـاسـتـي هـاي بـسيار مهم و چشمگير در نوشته هاي امروزين فارسي، حضور واژگان زايد و بـيـهـوده اسـت. ايـن زيـادت و بـيـهـودگـي كـه (حـَشـْوْ) نـام دارد، مـعـمـولاً از عـطـف هـاي بـي دليـل زايـيـده مـي شود. گاه نيز حشو زاييده تكرار يك محتوا به شكلي ديگر است.(1 ـ 5 ـ 9) به اين مثال ها عنايت ورزيد:

(ايـن آيـه آشـكـار كـردن زيـنـت هـا را مطلقاً نهي مي كند و سپس استثنا مي كند از آن ها، زينت هاي ظاهري را كه اظهار كردن آن ها مانعي ندارد.)

روشـن اسـت كـه معناي جمله اخير در خود مفهوم استثنا وجود دارد. از اين رو، با زدودن حشو مزبور، بايد نوشت:

(ايـن آيه آشكاركردن زينت ها را مطلقاً نهي مي كند و سپس زينت هاي ظاهري را از آن ها استثنا مي نمايد.)

نيز در اين مثال، (اين كه) حشو است:

(زن هـا پـاي بـر زمـيـن نـكـوبـنـد تـا ايـن كـه مـعـلوم نـشـود كـه خلخال قيمتي به پا دارند.)

همچنين در جمله زير، (خاندان) حشو است، زيرا (بني) به همان معناست:

(بزرگان خاندان بني طاووس از عالِمان بنام بوده اند.)

در جمله زير هم (علّت) حشو است، زيرا (بدان جهت) داراي معناي علّيّت است:

(علّت اين نامگذاري بدان جهت است كه....)