بازگشت

مقدمه


روزگار ما روزگار تغيير و تحولات دائم و مستمري است كه يك لحظه دست از گريبان زندگي آدميان برنمي دارد و روزي نيست كه از گوشه و كنار جهان، واقعه اي، گفته اي، تغييري، تحليلي، نقدي تازه و نو و پرتنش و كنش ستوه زندگي ها را عرصه تاخت و تاز قرار ندهد.

در حوزه ي انديشه ها و در دواير باورها و اعقادات و يقين ها نيز اين تغيير و تحولات تأثيرات خويش را بر جاي مي گذارد.

مگر نه اين است كه (مدرنيته) بي در و پيكر حاكم بر شيوه هاي معاش و مسكن و ابزار همچنان در تغيير عرضه ها و توليدات و مصرف جلوتر از احتياج و خواهش و تمناي انسان مي تازد و هر روز آثار جديد و انديشه هاي تازه اي را در سطح جامعه جهاني مي پراكند.

در كنار گسترش مدرنيسم و آثار مثبت و منفي آن، علم گرايي و (پوزيتويسم) مغربي بسياري مواقع دست آفت به سوي باورها و


ارزش هاي ثابت نيز مي گشايد و گاه در انديشه ي جوان جوهره ي معرفت ها را دگرگون مي سازد و آشفته بازارهايي پديد مي آورد كه در آن متودولوژي بعضي از علوم چنان طراحي مي شوند كه بالمال سر در اهواء بازارهاي بين المللي سرمايه داران چند مليتي خواهد داشت و گاه حق را به لباس باطل و باطل را حق جلوه مي دهد.

بحران معنويت غرب، نه اين است كه در تقابل علم و دين و با ضعف و فرسودگي كليساي مسيحي حاكم در آن به اين جا رسيد كه مي بيني و محتاج هيچ بياني نيست و عينيت ما از جوامع متروپل است اين دو عنصر علم - دين نه در حقيقت مقابل يكديگر بودند و نه هر يك در نفي ديگري كمر بسته بودند، بلكه در آغاز يكي هدف و ديگري راهنما و ديده بان بود اما غرب با آغاز رنسانس و با تكيه بر فلسفه ي آگوست كنتي جامعه خويش را از معنويت تهي ساخت.

آثار اين فقدان معنويت غرب، در چهارچوب كشورهاي صنعتي محصور نماند و همراه با فن آوري صادراتي و بسط علوم به كشورهاي ديگر نيز كم و بيش سرايت كرد.

اين نگرش گويا يك تأثير كم رنگ هم دارد بر باور جامعه هاي معنويت طلب مي گذارد، صرف نظر از گفت و گوي مخاصمان بيرون از دارالاسلام فعلي جهان، در بازارهاي داخلي نيز گاه بر انديشه هايي رنگ و لعاب پوزيتويسمي مي كشند و سايه هاي هولناك يك الحاد به ظاهر علمي چهره مي گشايد.

اگر ارزش هاي مقدس و ابدي ديانت هاي الهي قرباني سرمايه گذاري هاي جامعه شناسانه اي از دين شود و فقط از اين منظر به دين توجه شود و دين در چشم بعضي از روشن فكران تنها درمان كننده ي معاش و مدنيت اجتماعي مردم به حساب آيد و اگر فقط به توان انتظام دين و احكام الله در سر و سامان دادن به معاش و اقتصاد جامعه و نظم هاي دنيوي بها داده شود، دين را از رفعت حقيقي خويش كه ضامن سعادت دنيا و آخرت بني آدم است، در


چشم نسل هاي آتي پايين خواهد كشيد و ممكن است در چشم آيندگان دستاويز دنياي گروهي قلمداد شود كه به آن به چشم يك روش سامان بخشي به معاش مي نگريسته اند.

آيا حقيقت بعثت انبيا و گران سنگي ولايت ائمه معصومين - عليهم السلام - با اين نگرش يك جانبه و كوتاه و قشري به يك ميزان مي ايستد؟

آيا راه و هدف اشتباه گرفته نشده اند؟ با اين نگرش صد درصد پوزيتويسمي آيا ما به آن معنويت عظيم اسلامي نسل هاي آينده را دعوت كرده ايم يا تنها به يك زندگي مرفه دنياپسند كه در سطح عادلانه اش ستم هم در آن نباشد؟

آيا داستان زندگاني ابدي انسان و آن همه درد و داغ آخرت طلبي و آخرت جويي بزرگان دين در همين هدف دنيوي از دين خلاصه مي شود و خاتمه مي پذيرد؟

در روزگاري كه در متن جامعه تشيع، روشن فكري علنا حقايق و عينيات جامعه شيعي را ناديده مي گيرد و مراسم عاشوراي حسيني را دگرگون جلوه مي دهد، چگونه مي توان اين همه باطل افروزي و حق سوزي را ديد و حرفي نزد؟ آن چه بر ما مي وزد آيا نسيم جان بخش بهار معنويت اسلامي است كه آرزوي همه ي قبايل اهل يقين بود يا سمومي كه جان هاي بيدار را مي لرزاند و باغ هاي شاداب معنويت شيعي را كه جواب گوي سعادت ابدي انسان است و دنيا و آخرت را توأمان مي نگرد، پژمرده مي سازد؟

در اين روزگار كه داستان عاشورا را فلان روشن فكر تحصيل كرده داستاني كهنه قلمداد مي كند كه نه از اعقاب و فرزندان قاتلين و نه از خاندان مقتولين و شهدا كسي بر جاي نمانده است و آن واقعه جان گداز و زندگي ساز كربلا مربوط به زمان ما نيست و زنده ساختن آن را جز دشمن پروري و افزون ساختن دشمنان حقيقي و فرضي قلمداد مي كند چگونه نبايد از بحران معنويت در جامعه فردا


نترسيد و از قلم هايي كه نافي معنويت اسلام و آخرت طلبي و اشتياق آفريني براي لقاي الهي هستند، بيم نكرد؟

گوينده اين كلام يا با تاريخ اسلام آشنا نيست، يا آثار مثبت واقعه عاشورا را در حفظ و صيانت باورهاي امت شيعي در تطور تاريخ نمي فهمد و يا تأثير دائم و پيشرو و پويا و زندگي ساز عاشورا را در همه جوامع انساني در فهم از آزادي و درك از كرامت انساني و انرژي زايي دائم آن را براي همه نسل ها جهت رويارويي با ستم و اجحاف جائران حاكم نمي نگرد يا تأثيرات عاشورا را در بروز و ظهور تمامي قيام هاي عدالت خواهانه و ضد ستم نسل هاي گذشته و نسل كنوني نمي شناسد.

شايد نمي خواهد بداند كه همين كه خودش با تكيه بر امكانات جامعه شيعي و با خرج بيت المال همين مردم، همين مردمي كه سر به ولاي حسين بن علي (ع) سپرده اند، چنين با خاطري آسوده و فارغ البال و در كمال امنيت و آزادي هر چه دلش مي خواهد مي تواند بگويد، همين هم از بركات عاشوراي حسيني است كه بعد از هزار و سيصد و اندي سال همچنان پويا و عدالت گستر، احترام به آزادي هاي واقعي، نه آزادي هاي كاذب را در جامعه زنده نگه داشته است، يعني همان ارزشي كه امثال اين آقا در سايه استقرار همان ارزش هاي توانايي ابراز عقيده و نيات خود را يافته است.

هر چند گفت و گو از ابديت سرايي و درك معنوي عاشورا و اين كه سعادت ابدي انسان را امام ابي عبدالله (ع) چگونه براي هميشه تاريخ تا دامن قيامت عظما، براي همه نسل هاي شايسته تأمين فرموده است مسئله اي كه هنوز تفهيم آن براي كساني كه حتي دين را و عاشورا را عاملي براي عدالت و آزادي هاي دنيوي جوامع هم نمي شناسند امري بي فايده است تا چه رسد به آثار برتر عاشورا كه حفظ ايمان و اعتقاد انسان در پيشگاه الهي است.

شايد اعتراف به اهميت عاشورا و آثار مثبت زندگي ساز آن به


صلاح نام و نان چنين روشن فكراني نباشد.

در هر حال بعضي از اين گونه نوشته ها در جرايد كشور سبب شد تا چند مقاله حاضر فراهم آيد و در حال و هواي آن سال ها كه روشن فكرمآباني بي مهابا مي تاختند و اكنون چندان هم از سابقه آن دور نشده ايم قلمي گرديد تا شايد گوشه اي از آن واقعه عظيم انساني و آن چه كه سبب وقوع آن گرديد براي نسل جوان بازگو شود، شايد كه چشم يا چشماني را به بوستان هاي حقيقت و حريت هميشه بهار حسيني (ع) بگشايد. ان شاء الله

مهر ماه 1377 - مؤسسه عاشورا - مشهد مقدس رضوي