بازگشت

نظرات فقها


في ذكر عبارات بعض الكتب الفقهيه و غيرها الدالة علي حرمة اكل الطين جواز اكل تربة الحسين بن علي عليه السلام للاستشفاء

ففي كتاب الشرايع للمحقق [1] الحلي - عليه الرحمة - في ذكر الجامدات المحرمة، قال: الرابع الطين فلا يحل شي ء منه، عداتربة الحسين عليه السلام فانه يجوز للاستشفاء و لا يتجاوز قدر المحمصة، و في الأرمني رواية بالجواز، و هي حسنة [2] لما فيها من المنفعة للمضطر «اليها» (انتهي) [3] ما في كتاب الشرايع.

و في كتاب التبصرة للعلامة - اعلي الله مقامه -: «و يحرم الاعيان النجسة كالعذرة و ما ابين من الحي و الطين عدااليسير من تربة الحسين عليه السلام للاستشفاء والسموم القاتله». (انتهي)

و در كتاب جامع عباسي شيخ بهائي - عليه الرحمه - در ذكر اشياء محرمه مي نويسد: «بيست و دوم خاك و گل خوردن، خواه پاك باشد، خواه نجس، سواي (خاك) تربت حضرت امام حسين عليه السلام كه به مقدار


نخودي جهت شفاء مي توان خورد و گل ارمني نيز براي دوا مي توان خورد.» انتهي ما في الجامع. [4]

در آخر كتاب حق اليقين مرحوم علامه مجلسي - رحمة الله عليه -، پس از ذكر محرمات ذبيحه مي نويسد:

«خوردن خاك و گل حرام است، غير تربت امام حسين عليه السلام به قصد شفا». (انتهي).

و در كتاب حلية المتقين در آخر فصل فوائد مأكولات، بعض اخبار داله بر حرمت اكل گل را، مگر گل قبر امام حسين عليه السلام، به قدر يك نخود براي شفا، ذكر مي كند.

و در فصلي ديگر كتاب [از] حلية المتقين، در فوائد تربت حضرت امام حسين عليه السلام پس از ذكر اخبار جواز اكل تربت مقدسه براي شفاء مي نويسد: «بدان كه مشهور ميان علماء آن است كه به قدر نخود مي توان خورد، و چون در بعضي از احاديث عدس ظاهر مي شود بهتر آن است كه زياده از عدس نخورند».(انتهي). [5] .

و في كتاب الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقيه: «يحرم الطين بجميع اصنافه و عن النبي صلي الله عليه و آله: من أكل الطين فمات فقد اعان علي


نفسه. [6] .

و قال الكاظم عليه السلام: أكل الطين حرام مثل الميتة و الدم و لحم الخنزير، الا طين قبر الحسين عليه السلام فان فيه شفاء من كل داء، و أمنا من كل خوف [7] فلذا قال المنصف: الا طين قبر الحسين عليه السلام، فيجوز الاستشفاء منه لدفع الأمراض الحاصلة بقدر المحصة المعهودة المتوسطة فمادون و لا يشترط في جواز تناولها أخذها بالدعاء، و تناولها به، لاطلاق النصوص [8] و ان كان افضل.

والمراد بطين القبر الشريف تربة ماجاوره من الأرض عرفا، وروي [9] الي أربعة فراسخ، و روي ثمانية [10] . و كلما قرب منه كان افضل، و ليس كذالك التربة المحترمة منها فانها مشروطة بأخذها بالدعاء، ولو وجد تربة منسوبة اليه عليه السلام حكم باحترامها حملا علي المعهود.

و كذا يجوز تناول الطين الأرمني لدفع الأمراض المقرر عند الأطباء


نفعه منها، مقتصرا منه علي ما تدعوا الحاجة اليه بحسب قولهم المفيد للظن، لما فيه من دفع الضرر المظنون، وبه رواية حسنة [11] ، و الارمني طين معروف يجلب من ارمنية يضرب لونه الي الصفرة ينسحق بسهولة. يحبس الطبع و الدم، و ينفع البثور و الطواعين شربا و طلاء، و ينفع في الوباء اذا بل بالخل و استنشق رايحته، و غير ذلك من منافعه المعروفة في كتب الطب». (انتهي) [12] .


و في كتاب الرياض: «الطين و هو بجميع اصنافه حرام، اجماعا فتوي و نصا مستفيضا بل متواترا منها:

اكل الطين حرام كلحم الخنزير، [13] و من أكله ثم مات فيه لم اصل عليه


الاطين القبر فان فيه شفاء [14] من كل داء و من اكله بشهوة لم يكن فيه شفاء» - الخ. [15] .

و في المستند «من الجوامد المحرمة الطين و لا خلاف في تحريم عدا ما يستثني منه، و نقل الاجماع عليه مستفيض، بل هو اجماع محقق و هو الدليل. مضافا الي النصوص المستفيضة» - الخ [16] .

ثم قال: «قد عرفت استثناء طين قبر الحسين عليه السلام و هو ايضا اجماعي و الاخبار فيه بلغت حد التواتر». (انتهي) [17] .

در كتاب جواهر الكلام، في شرح شرايع الاسلام، للشيخ محمد حسن النجفي - رحمة الله عليه - در ذيل عبارت مرحوم محقق: «الرابع: الطين» مي نويسد: «بلاخلاف أجده، بل الاجماع بقسميه عليه، بل المحكي منهما مستفيض أو متواتر كالنصوص الواردة فيه المشتملة علي كون أكله من مكائد الشيطان [18] و مصائد الكبار و أبوابه العظام [19] و من الوسواس [20] و


يورث السقم في الجسد و يهج الداء [21] و يورث النفاق [22] و يوقع الحكة في الجسد، و يورث البواسير و يهج داء السوداء و يذهب بالقوة من الساقين و القدمين [23] و أنه مثل الميتة و الدم و لحم الخنزير، [24] و أن من أكله ملعون [25] و أن من أكله فمات فقد أعان علي نفسه، [26] و لا يصلي عليه [27] «- الخ [28] .

و پس از تحقيقاتي به اين عبارت مي رسد: «فلا يحل شيي ء منه» أي الطين عداالطين من تربة الحسين عليه السلام فانه يجوز الاستشفاء به بلاخلاف، بل الاجماع بقسميه عليه، بل النصوص [29] فيه مستفيضة أو متواترة، و فيها المشتمل علي القسم و غيره من المؤكدات. [30] نعم لا يتجاوز قدر الحمصة. بلاخلاف اجده فيه، بل يمكن تحصيل الاجماع عليه


اقتصارا علي المتيقن في مخالفة معلوم الحرمة» [31] .

و مرحوم محدث قمي، در كتاب مفاتيح در ذيل تذييل، در فضيلت آداب تربت مقدسه امام حسين عليه السلام درصفحه 650 مي نويسد:

«مؤلف گويد كه: مشهور ميان علماء آن است كه خوردن گل و خاك مطلقا جايز نيست، مگر تربت مقدسه امام حسين عليه السلام به قصد شفا بي قصد لذت به قدر نخودي، بلكه احوط آن است كه به قدر عدسي باشد و خوب است كه تربت را در دهان بگذارد و بعد از آن جرعه اي از آب بخورد و بگويد «اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كل داء و سقم». (انتهي) [32] .

و در رساله توضيح المسائل مي نويسد «خوردن خاك حرام است، ولي خوردن كمي از تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام براي شفا، و خوردن گل داغستان و گل ارمني براي معالجه اشكال ندارد». (انتهي).

بعضي از دانشمندان عصر حاضر شرحي به كتاب تبصره علامه - اعلي الله مقامه - نوشته اند و به چاپ رسيده در صفحه 111 در ذيل عبارت تبصره (يحرم الأعيان النجسة) - الخ مي نويسد: اما حرمت خاك و گل و هر چيزي كه از زمين به شمار آيد به نحو اطلاق محل خلاف و


شبهه اي نيست. و بعضي از اخبار بر ضرر و زيان داشتن آن بر انسان دلالت دارد، و همچنين در استثناء تربت حسين عليه السلام في الجمله خلافي نيست، و با قيودي شبهه اي در جواز تناول آن نمي باشد:

اول آنكه تربت از قبر مطهر يا مجاور آن از زميني كه عرفا خاك قبر بر آن صدق نمايد برداشته شده باشد، اگر چه دربعضي از روايات امتداد تا چهار فرسخ بلكه تا هشت فرسخ ذكر شده است، و ظاهر كلمات بسياري از فقهاء در محل بحث تفضيلي است و آن اين است كه اگر از قبر و دور قبر به دست آيد اشكالي در استشفاء به آن نيست و اگر خارج از اين بود و آن تا چهار فرسخ يا هشت فرسخ به دست آيد، روي قبر مطهر بگذارند و با دعاء مخصوص كه در كتب ادعيه ذكر شده بردارند.

دوم از قيود اين كه تربت به اندازه يك نخود متعارف و كمتر باشد و الاحرام است. و ظاهر قيد «للاستشفاء» عدم جواز اكل تربت است براي تبرك در بعضي از روزها (اضحي و فطر و عاشوراء)، ولي بعضي اعاظم به جواز آن قائل شده اند و دليلي براي جواز آن نيست، مگر مقصود صورتي باشد كه از جهت كمي آن در آب مستهلك شود». (انتهي)

سؤال:مهرهائي كه از مشاهد مشرفه مي آورند، يا تسبيح هاي تربت كه معلوم نيست كه تربت امام حسين است، هرگاه مقداري از آن را ته ظرف بريزند و آب در ظرف كنند براي تبرك يا شفا بخورند، چه صورتي دارد؟


جواب: در صورت عدم اختلاط با آب، يا استهلاك خوردن آب ضرري ندارد ظاهرا.

سؤال: ادله احكام شرعيه، كتاب و سنت و اجماع و دليل عقل است، حرمت اكل طين مطلقا، و جواز اكل تربت مقدسه امام حسين - ارواح العالمين له الفداء - به قصد شفا به چه دليل ثابت است؟.

جواب: ظاهر اين است كه در كتب معتبره ذكر شده و طبق همين، اخبار بزرگان ار فقهاء و مجتهدين فتوا داده اند، و شهرت قرار گرفته، به اندازه اي كه مخالفي در نظر حقير نيست، بلكه بعضي صريحا نفي خلاف كرده اند و در جواهر [33] و مستند [34] و رياض [35] دعوي اجماع فرموده چنانچه از نقل عبارات معلوم شد، مناسب است بعض روايات و اخبار وارده در اين مقام تيمنا وتبركا ذكر شود.

باسمه تعالي شأنه العزيز.

در بعض روايات و اخبار از كتب معتبره، از حضرت رسول صلي الله عليه و آله منقول


است كه: «هر كه گل بخورد و بميرد در خون خود شريك شده». [36] .

و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام نقل شده «كه بزرگترين دام هاي شيطان، خوردن خاك و گل است، دردها در بدن حادث مي كند و خارش بدن و بواسير از آن به هم مي رسد و دردهاي سوداوي از آن مولد مي شود و قوت را از ساق و قدم مي برد [37] .

و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: «حق تعالي آدم را از خاك آفريد، پس خوردن خاك را بر فرزندان او حرام گردانيده» [38] .

مرحوم علامه مجلسي - اعلي الله مقامه الشريف - در كتاب حلية المتقين، باب سوم اين كتاب را در آداب خوردن و آشاميدن قرار داده، در آخر فصل هشتم از همين باب سوم مي نويسد:

«در احاديث معتبره وارد شده است كه خوردن هر گلي حرام است (مانند مردار و خون و گوشت خوك) مگر گل قبر امام حسين عليه السلام كه خوردن آن به قدر يك نخود شفاست از هر دردي، و امان است از هر


خوفي» [39] .

و در فصل دوازدهم از باب نهم اين كتاب در فوائد تربت حضرت امام حسين عليه السلام مي نويسد:

«در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه؛ در خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام شفاي هر دردي هست، و آن است دواي بزرگ.» [40] .

و در حديث ديگر از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه: «هر كه را علتي حادث شود، به تربت آن حضرت مداوا كند البته شفا يابد، مگر آنكه آن علت مرگ باشد. [41] .

در روايت ديگر فرمود:، كام فرزندان خود را به تربت آن حضرت برداريد، كه امان مي دهد از بلاها. [42] .

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام هيچ متاعي به جائي نمي فرستادند، مگر آن كه قدري از تربت آن حضرت در ميانش


مي گذاشتند، كه بركت آن محفوظ بماند. [43] .

و در حديث معتبر منقول است كه «ابن ابي يعفور از حضرت صادق عليه السلام سئوال كرد، كه بعضي از مردم از تربت حضرت امام حسين عليه السلام مي گيرند، و متنفع مي شوند و بعضي نفع نمي يابند! فرمود: و الله هر كس اعتقاد نفع داشته باشد، البته نفع مي يابد». [44] .

و در حديث ديگر منقول است: «شخصي به آن حضرت عرض كرد: مرا درد و مرض بسيار مي باشد، و هر دوائي كه خوردم نفع نكرد، فرمود: «چرا تربت حضرت امام حسين را نمي خوري كه آن شفاي هر درد و امان از هر بيم است...؟». [45] .

در روايت ديگر فرمود: «در وقتي كه تربت را بخوري اول ببوس و بر دو ديده بگذار، و زياده از يك نخود مخور، كه هر كه زياده بخورد چنان است كه گوشت و خون ما را خورده است».

و در حديث معتبر ديگر فرمودند: «هر كه تربت را به قصد شفاء


نخورد چنان است كه گوشت ما را خورده است» [46] وچون به قصد شفا خورد بگويد: بسم الله و بالله اللهم رب هذه التربة المباركة الطاهرة، و رب هذا النور، الذي انزل فيه و رب الجسد الذي سكن فيه، و رب الملائكة الموكلين به، اجعله شفاء من داء كذا و كذا، و آن آزار را ذكر كند، پس تربت را بخورد و يك جرعه آب بعد از آن بخورد و بگويد: اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كل داء و سقم، چون چنين كني رفع مي شود آنچه در خود مي يابي از درد و بيماري و غم و اندوه. [47] .

در روايات ديگر فرمود: «در وقت خوردن اين دعا را بخواند: بسم الله و بالله اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كل داء انك علي كل شي ء قدير [48] اللهم رب هذه التربة المباركه و رب الوصي الذي وراته صلي علي محمد و آله محمد، و اجعل هذا الطين شفاء من كل داء و أمانا من كل خوف.

در كتاب مفاتيح مي نويسد: «بدان كه روايات بسيار وارد شده كه در تربت آن حضرت شفاي هر درد و مرض است مگر مرگ، و امان است از


بلاها و باعث ايمني از هر خوف و بيم است، و اخبار در اين باب متواتر است، و معجزاتي كه به سبب اين تربت مقدسه ظاهر گرديده است زياده از آن است كه ذكر شود و من در كتاب فوائد الرضويه [49] كه در تراجم علماء اماميه است در احوال سيد محدث متبحر آقا سيد نعمة لله جزايري [50] - رحمة الله عليه - نوشتم كه آن سيد جليل در تحصيل علم زحمت بسيار كشيده و سختي و رنج بسيار برده و در اوائل تحصيل چون قادر نبود بر چراغ به روشني ماه مطالعه كردن چشمانش ضعف پيدا كرده بود، پس به جهت روشني چشم خود به تربت مقدسه حضرت سيدالشهداء و تراب مراقد شريفه ائمه عراق عليهم السلام اكتحال مي كرد، و به بركت آن تربتها چشمش روشن گشت (انتهي)» [51] .

عالم عامل خبير بصير، و مجتهد كامل جامع، و متتبع بي نظير، جد امي حقير فقير، الوحيد الفريد، استاد الاساتيد، مرحوم آيت الله آقاي ملاحبيب الله مجتهد كاشاني - اعلي لله مقامه الشريف -، در كتاب


تذكره الشهداء در خصايص شهيد كربلا، حضرت سيدالشهداء - ارواحنا له الفداء - چنين مي نويسد:

«اگر از فضيلت تربت متبركه او مي پرسي پس همين كافي است كه شفاي همه امراض و موجب قبول و كمال تمام عبادات است و باعث خلاصي از عذاب قبر است و حديث آر زن زانيه كه طفل هاي خود را كه از زنا پيدا مي كرد به آتش مي سوزانيد، و چون مرد زمين او را بيرون انداخت! و چون تربت حسينيه با او گذاشتند قبر او را بيرون نيداخت معروف است». [52] .

و روي انه اول ما حفروا قبر الحسين عليه السلام خرج مسك أذفرلم يشكوا فيه.



گلي از روضه ريحان طه

شهيد كربلا، آمد به دستم



چو گل بوئيدم و بر سر نهادم

به از او بوي گل هرگز نجستم



به او گفتم، كه مشكي يا عبيري،

كه از بوي دلاويز تو مستم



بگفتا: من گلي ناچيز بودم

و ليكن مدتي با گل نشستم



كمال همنشين در من اثر كرد

و گرنه من همان خاكم كه هستم



مرا خاك شفا گويند مردم!

به هر علت دوائي مي فرستم»




انتهي ما في كتاب التذكرة لجدي العلامه، [53] - اعلي الله مقامه - المتوفي في سنة اربعين و ثلاث مائة، و الف بالسنة القمرية، من الهجرة النبوية، علي هاجرها الف الف سلام و تحية المدفون في ارض دشت افروز كاشان.

و نيز آن بزرگوار الفقيه النبيه، الذي هو عند الله وجيه، آيت الله آقاي ملا حبيب الله - عليه رحمة الله -، در رساله عمليه خود به نام مسائل الاحكام مي نويسد:

«بهترين چيزها كه بر او سجده مي شود تربت حضرت امام حسين عليه السلام است و اخبار بسيار در فضل آن وارد است [54] ، حضرت امام صادق عليه السلام فرمود كه سجود بر طين قبر حسين عليه السلام روشن مي نمايد تا هفت زمين را [55] .

و نيز فرمود كه: سجود بر تربت آن حضرت هفت آسمان را پاره مي كند. [56] يعني مقبول مي شود و از آسمانها در بانهاي آسمانها ممانعت نمي نمايند، چنانكه بسياري از عبادات نمي گذارند كه بالا رود.

و اخبار در تحديد محل تربت آن حضرت به اختلاف وارد شده است


و در بعضي تا هفتاد ذراع، [57] و در بعضي تا چهل ميل، و در بعضي يك فرسخ در يك فرسخ، [58] و در بعضي ده ميل است، [59] و معلوم است هر چه به قبر نزديكتر باشد افضل است» (انتهي) [60] .

و في كتاب المزار، من مجلدات البحار، روايات و اخبار مرويات، عن الائمة الأطهار، - عليهم سلام الله الملك الغفار -، غير قابلة للانكار، حقيق بالاظهار و الاشتهار، لينتفع المؤمنون بالتذكار، و لاينبغي الاسرار و الاستار.

فعن المسيب بن زهير قال: قال لي موسي بن جعفر عليه السلام بعد ما سم لاتأخذوا من تربتي شيئا، لتتبركوا به فان كل تربة لنا محرمة الا تربة جدي الحسين بن علي عليه السلام فان الله عزوجل جعلها شفاء لشيعتنا و أوليائنا. الخبر. [61] . و عن الحارث بن مغيرة قال: قلت: لأبي عبدالله عليه السلام اني رجل كثير العلل و الأمراض و ما تركت دواء الا تداويت به فقال لي: أين أنت عن طين قبر الحسين


بن علي عليهماالسلام فان فيه شفاء من كل داء و أمنا من كل خوف فاذا أخذته فقل هذا الكلام:

اللهم اني اسألك بحق هذه الطينة و بحق الملك الذي أخذها، و بحق النبي الذي قبضها، و بحق الوصي ألذي حل فيها صل علي محمد و آل محمد و أهل بيته و افعل بي كذا».

قال: ثم قال لي ابوعبدالله عليه السلام: أما الملك الذي اخذها فهو جبرئيل عليه السلام و أراها النبي صلي الله عليه و آله فقال: هذه تربة ابنك الحسين يقتله امتك من بعدك و اما [أما النبي] الذي قبضها فهو محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.

و أما الوصي الذي حل فيها فالحسين عليه السلام و الشهداء رضي الله عنهم.

قلت: قد عرفت جعلت فداك، الشفاء من كل داء، فكيف الأمن من كل خوف؟ فقال: اذا خفت سلطان أو غير سلطان فلا تخرجن من منزلك الا و معك من طين قبر الحسين عليه السلام فتقول «اللهم اني اخذته من قبر وليك و ابن وليك فاجعله لي أمنا و حرزا لما أخاف و ما لا أخاف فانه قد يرد ما لا يخاف».

قال الحارث بن المغيرة: فأخذت كما أمرني، و قلت ما قال لي فصح جسمي و كان لي أمانا من كل ما خفت و ما لم أخف، كما قال أبوعبدالله عليه السلام: فما رأيت مع ذلك بحمد الله مكروها و لا محذورا [62] .


و عن ابي اسامة قال: كنت في جماعة من عصابتنا بحضرة سيدنا الصادق عليه السلام فأقبل الينا ابوعبدالله عليه السلام فقال:

ان الله جعل تربة جدي الحسين شفاء عليه السلام من كل داء و أمانا من كل خوف، فاذا تناولها احدكم فيقبلها و يضعها علي عينيه، و ليمرها علي

ساير جسده، و ليقل:

اللهم بحق هذه التربة، و بحق من حل بها و ثوي فيها، و بحق أبيه و أمه و أخيه و الأئمة من ولده، و بحق الملائكة الحافين به الا جعلتها شفاء من كل داء و برءا من كل مرض، و نجاة من كل آفة، و حرزا مما أخاف و أحذر ثم يستعملها».

قال أبوأسامه: «فاني استعملتها من دهري الأطول، كما قال و وصف أبوعبدالله عليه السلام فما رأيت بحمد الله مكروها.» انتهي الحديث. [63] .

و الأخبار في هذا الباب من ذاك كتاب، كثيرة لا يسع المقام، و لا نطيل الكلام بذكرها.

و في الرسالة المسماة بكلمات الحجج العامرة، في ظلمات اللجج الغامرة، في دفع مفتريات علي الشيعة الامامية، للشيخ الكبير، و الفاضل القليل النظير، المعروف بالفضل الكثير، و الموصوف بالعلم الوفير، الشيخ محمد


صالح الحائري، الشهير بالعلامة الحائري المازندراني، [64] المتولد في سنة سبع و تسعين و مأتين بعد الف من الهجرة النبويه و هو من جملة الفضلاء المعاصرين - ادام الله بركات وجوده بمنه و جوده -. قال:

و حسبك في فضل التمسح بتربته المباركة مارواه انس بن مالك قال: «رأيت الحسين عليه السلام مع جنازة لاصحابه، فصلينا عليه معه، فلما فرغنا من الصلاة رأيت أباهريرة ينفض التراب من أقدام الحسين و يمسح بها وجهه. فقال: دعني يا بن رسول الله صلي الله عليه و آله،فو الله لو يعلم الناس مثل ما أعلمه من فضلك لحملوك علي أحداقهم فضلا عن أعناقهم. يا بن رسول الله، في هاتي اذني سمعت جدك رسول الله صلي الله عليه و آله يقول علي منبره -: ان هذا ولدي الحسين سيد الشباب أهل الجنة من الخلق أجمعين - الحديث».

و أحاديثهم في فضل الحسين و أخيه، و ولده التسعة، آخر هم قائمهم، اكثر و اعظم من ذلك، و الآن قد تذكرت قصة أجمع علي وقوعها علماء العراق بل ولاة العثمانية و حفظوها صدورا، و ضبطوها سطورا، وقعت في عهد السيد علي الفقيه الاصولي الرجالي صاحب كتاب رياض المسائل و حياض الدلائل، في شرح المختصر النافع، للمحقق الحلي، الذي يدرس اليوم في الجامع الازهر بمصر، و كان هو بكربلاء رئيس الشيعة و عالمهم


الكبير، فجاء الخبر: ان عالما توجه اليه لمناظرة علماء الاسلام، فأمر السيد أهل العلم باستقباله، و انزاله في داره مكرما، فلما ورد و جلس و العلماء حضور و غص المجلس بهم، عرف نفسه، بان علوم الاسلام و علوم الشرف بيده، حتي العلوم المنتجبة، كالرمل و الجفر و غير هما، و كان في المجلس، عالم من اهل طبرستان حسبما سمعته من والدي العلامة، و كان في جيبه سبحة من تربة الحسين عليه السلام، خالصة فقبضها في كفه، و سئل النظر في قائل، أخبرني ما في يدي؟ و ذلك قبل عقد البحث و المناظرة، في دين الاسلام و النصرانية، و السيد جعل يمنع العالم الطبرسي عن هذا الامتحان، لئلا يخجل صنعه.

قال: النصراني، اني لم ادع ما ادعيت، من العلوم كذبا و الآن استخرج ما في قبضته من اشكال الرمل فاخذ الورقة و جعل ينقط عليها، لاستخراج الأشكال الستة عشر، و جعل يتفكر كالمتحير، حتي طال الامر، فقال السيد دع ذلك الي فرصة اخري».

قال النصراني: «قد استخرجت ما في كفه و انما حيرني في أن ما في يده ليس من موجودات الدنيا فتحيرت من هذه الجهة»!

قال: ماذا قال جاء صريحا (خاك بهشت) اي تراب الجنة، ففتح الطبرسي كفه، و أخرج سبحة تربة قبر الحسين، قالوا: صدق و ملك، فان اهل البيت عليهم السلام مجمعون علي ان تربة الحسين تربة الجنة بعينها، فأسلم


الرجل قبل المناظرة و قال: كفي الله المؤمنين القتال و ظهر الحق من غير بحث و جدال.

و قد نسبت هذه القصة، ايضا الي المولي محسن الفيض الكاشاني [65] صاحب الوافي احد صحاح الامامية الثمانية، و علي اي حال فالقصة مسلمة! انتهي ما في هذه الرسالة.

در كتاب قصص العلماء [66] تأليف ميرزا محمد بن شيخ سليمان تنكابني، [67] در احوالات مرحوم فيض كاشاني، چنين مي نويسد:

در زمان شاه عباس، از ولايت فرنگستان، شخصي را پادشاه فرنگ فرستاد، و به سلطان صفوي نوشت، كه شما علماء مذهب خود را بگوئيد، كه با فرستاده ي من در امر دين و مذهب مناظره كنند، اگر او را مجاب ساختند، ما هم با شما همدين شويم، و اگر او ايشان را جواب دهد، پس شما به دين ما در آئيد.


و آن رسول كارش آن بود، كه هر كه چيزي در دست مي گرفت، او اوصاف آن شيي ء [بدون ديدن] را بيان مي كرد.

پس سلطان [نيز علماء] را جمع كرده، و سر آمد اهل آن مجلس، آخوند ملا محسن فيض بود، پس ملا محسن به آن سفير فرنگي گفت كه: سلطان شما مگر عالمي نداشت كه فرستاده باشد، و مثل شما عوامي را فرستاد، كه با علماء ملت مناظره كنند؟!

آن فرنگي گفت كه: شما از عهده من نمي توانيد برآئيد، اكنون چيزي در دست بگير تا من بگويم [در دستتان چيست].

ملا محسن تسبيحي از تربت سيد الشهداء عليه السلام در دست گرفت. آن فرنگي در درياي فكر غوطه ور شو، و بسيار فكر كرد.

ملا محسن گفت كه: چرا عاجز مانده اي؟!

فرنگي گفت كه، عاجز نماندم، ولي به قاعده خود، چنان مي بينم كه در دست تو، قطعه اي از خاك بهشت است، و الآن فكر كردن من از اين بابت است كه خاك بهشت چگونه به دست تو رسيده است!

ملا محسن گفت كه: راست گفتي، و در دست من قطعه اي از خاك بهشت است، و آن تسبيحي است كه از قبر مطهر دختر زاده ي پيغمبر صلي الله عليه و آله ما است! كه امام است، پس حقيقت دين ما و بطلان دين تو ظاهر شد.


پس فرنگي اسلام اختيار نمود. [68] .



آفرينش همه تنبيه خداوند دل است

دل ندارد، كه ندارد به خداوند اقرار



اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار



هر كه امروز نبيند اثر قدرت او

غالب آن است كه فرداش نبيند ديدار



كه تواند كه دهد ميوه رنگين از چوب

يا كه داند كه بر آرد گل صد برگ از خار



تا كي آخر چون بنفشه سر خجلت در پيش

حيف باشد كه تو در خوابي و نرگس بيدار



آدمي زاده اگر در طرب آيد چه عجب

سرو در باغ به رقص آمده و بيد و چنار






شاخه ها دختر و دوشيزه ي باغند هنوز

باش تا حامله گردند به الوان ثمار



بندهاي رطب از نخل فرو آويزند

نخلبندان قضا و قدر شيرين كار



عقل عاجز شود از خوشه زرين عنب

فهم حيران شود از حقه ي ياقوت انار



سيب را هر طرفي داده طبيعت رنگي

هم بدان گونه كه گلگونه كند روي نگار



شكل امرود تو گوئي كه به شيريني و لطف

كوزه اي چند نباتست معلق بربار



گو نظر باز كن و خلقت نارنج ببين

اي كه باور نكني في الشجر الأخضر نار



پاك و بي عيب خدائي كه به تقدير عزيز

ماه و خورشيد مسخر كند و ليل ونهار



چشمه از سنگ برون آرد و باران از ميغ

انگبين از مگس نحل و در از دريا بار



تا قيامت سخن اندر كرم و رحمت او

همه گويند و يكي گفته نيايد ز هزار






نعمتت بار خدايا ز عدد بيرون است

شكر انعام تو هرگز نكند شكر گزار



در اول كتاب منهج الصادقين، في الزام المخالفين، تفسير شريف مرحوم ملا فتح الله شريف كاشاني [69] ، حديثي در فضل علم دين ذكر فرموده، براي تبرك و تيمن، تذكر مي دهيم، مي نويسد:

«اما بعد، براذهان صافيه وافيه و [افكار] زاكيه مخفي نيست كه علمي كه مثمر سعادت اخروي، و مصلح امور دنيوي است، علم قرآن است، چه آن مأخذ اصول شريعت مصطفوي، و مصدر فروع ملت نبوي است كه عمل به آن سبب رستگاري دنيا و عقبي است، چنانكه به اسانيد صحيحه ي مرفوعه، به امام الهدي ابوالحسن علي بن الموسي الرضا عليه و علي آبائه الصلاة و الثناء وارد شده است كه آن حضرت از آباء كرام خود نقل فرموده كه سيد عالم صلي الله عليه و آله فرموده: كه طلب علم شريعت فريضه است، بر هر كه به سمت اسلام متسم است، پس طلب علم كنيد، از مظان آن و اقتباس آن نمائيد از اهل آن، چه تعلم آن براي رضاي الهي حسنه است، و طلب آن


عبادت است، و مذاكره آن تسبيح است، و عمل به آن جهاد و تعليم آن صدقه، و بذل آن به اهل آن موجب قربت، و وسيله فوز و كرامت، زيرا كه علم شرع معالم حلال و حرام است، و منار سبيل جنت، و مونس در وحشت، و مصاحب در غربت، و وحدت، و محدث در خلوت. دليل بر سراء و ضراء و سلاح بر اعداء، و سبب زينت نزد أخلاء، و حق تعالي حاملان اين علم را رفيع القدر گردانيد و ايشان را ائمه ي هدي ساخته، تا بندگان آثار ايشان را اقتفاء نمايند، و به افعال ايشان اقتداء كنند، و به آراي ايشان اهتداء يابند، و ملائكه مقربين راغبند در جلسه با ايشان و به اجنحه ي خود مسح ايشان مي كنند، و آن را منبسط مي سازند، تا طلبه ي علم شريعت، پاي هاي خود را بر آنجا نهاده بر بالاي آن بگذرند، و در نماز خير و بركت ايشان را از حق تعالي در مي خواهند، و در هر رطب و يابس كه هست، حتي ماهيان دريا، و سباع و وحوش صحرا، و انعام آن براي ايشان استغفار مي كنند. و بدانيد اي اصحاب كه علم شرع، حيات قلوب است، از جهالت و ضياء ابصار از ظلمت. و قوت ابدان، از ضعف، و مبلغ حامل خود به منازل ابرار، و مجالس اخيار، و درجات علي، در دنيا و عقبي. و مذاكره كردن به آن، معادل صيام است، و مدارست به آن مساوي قيام در ليل، و به وسيله ي آن بنده مطيع پروردگار خود مي گردد، و به آن محافظت صله ي ارحام مي نمايد، و به حلال و حرام عارف مي شود، چه علم، امام و


مقتداي عمل است، و عمل، تابع و مقتداي آن، حق تعالي آن را الهام سعدا مي كند؛ و اشقياء را از آن محروم مي گرداند پس خوشا حال كسي كه، حق تعالي او را از آن محروم نمي گرداند، و واي برآن كس كه از اين سعادت محروم ماند. [70] .

وفي الكتاب الديوان:



رضينا قسمة الجبار فينا

لنا علم وللأعداء [71] مال



فان المال يفني عن قريب

و ان العلم باق لايزال [72] .



لافضل [73] الا لأهل العلم انهم

علي الهدي لمن استدي أدلاء



و قيمة المرء ما قد كان يحسنه

و الجاهلون لأهل العلم أعداء



فقم؟ [74] بعلم و لانبغي له بدلا

فالناس موتي و أهل العلم أحياء [75] .



تمت الرسالة الشريفة، المسماة بتحفة الطالبين في حكم اكل الطين، و


الاستشفاء بتربة المعصومين، محمد و آله الطيبين، الطاهرين.

صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين، من مؤلفات العبد الفاني، السيد فضل الله الحسيني الكاشاني (امامت) به تاريخ شهر شعبان المعظم 1388 هجري قمري بعون الله تعالي و حسن توفيقه و مشيته.


پاورقي

[1] نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيي از فقها و بزرگان شيعه اثنا عشري است.

[2] وسائل، ج 16، ص 391.

[3] شرائع الاسلام، چاپ اعلمي تهران، ج 2، ص 224.

[4] جامع عباسي، انتشارات فراهاني، ص 336.

[5] حلية المتقين، ص 330.

[6] وسائل، کتاب الاطعمه، باب 29، ح 7

[7] وسائل، همان کتاب، باب 30، ح 2.

[8] مثل: اين روايت که امام صادق عليه‏السلام فرموده: «اکل الطين حرام علي بني آدم ما خلا طين قبر الحسين عليه‏السلام. من اکله من وجع شفاه الله».

[9] وسائل، کتاب الاطعمه، باب 30، ح 3.

[10] بحار الانوار ط قديم، (کمپاني) ج 22، ص 145، باب تربة الحسين عليه‏السلام.

[11] نک: وسائل، کتاب الاطعمة، باب 21، ح 1، ج 16، ص 39.

[12] اللمعة الدمشقية، ج 7، ص 328 - 326. شارح رحمة الله در مسأله چهارم مي‏فرمايد:

خوردن گل حرام است به تمام انواع و اقسام آن. و دليل برحرمت آن، احاديثي است که در اين باب وارد شده است از جمله حديث ذيل: از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که: «هر کسي گل بخورد و هلاک گردد، به مردن خويش کمک کرده است» و نيز امام کاظم عليه‏السلام فرمود: «تناول گل حرام است مانند مردار و خون و گوشت خوک جز گل قبر حضرت امام حسين عليه‏السلام چرا که در آن شفا و بهبودي از تمام مرض‏ها و ايمني از هر ترس و وحشت است».

و به همين دليل شهيد رحمه الله فرمود: مگر گل مرقد امام حسين عليه‏السلام که مي‏توان به مقدار يک نخود متوسط که مقدارش معلوم و معهود است يا کمتر براي بهبودي و مداواي بيمار، آن را تناول نمود.

و در جايز بودن تناول تربت حضرت شرط نيست که آن را با خواندن دعا بردارد، و وقت خوردن نيز دعا بخواند، زيرا نصوص مطلق‏اند، اگرچه انجام اين عمل بهتر و افضل است.

مقصود از گل مضجع شريف آن حضرت، خاک اراضي است که عرفا مجاور قبر مطهر آن حضرت مي‏باشد.

و روايت شده که تا شعاع چهار فرسنگي قبر حضرت مي‏توان از آن تربت استفاده کرد.

و در روايت ديگري آمده است: تا شعاع هشت فرسخ مشمول اين حکم است. و البته هر چه به قبر مبارک امام عليه‏السلام نزديکتر باشد افضل و بهتر است.

و اما تربت محترم آن حضرت (که احکام ويژه‏اي دارد از جمله آن‏که در صورتي‏که در مذبله افتاد مسدود کردن آن واجب باشد و...) اين‏گونه نيست، بلکه شرط است که از ضريح مقدس برداشته باشند و يا اگر از حوالي ضريح برداشته‏اند آن را روي ضريح مقدس نهاده باشند يا وقت برداشتن آن دعا خوانده باشند در فرضي که چنين تربتي در اختيار کسي قرار گيرد بايد آن را محترم بشمارد.

همچنين خوردن گل ارمني جايز است، براي دفع امراضي که نزد پزشکان تناول آن گل مفيد است، و بايد در استفاده از آن به مقداري که برحسب گفته اطباء که - مفيد ظن و گمان است -، مورد حاجت است اکتفا و از مصرف بيش از آن خودداري نمايد و در اين‏باره روايت حسنه‏اي وارد شده است.

گل ارمني، گل معروفي است که از شهر ارمينيه مي‏آورند، رنگش مايل به زردي است و بسيار ترد است از اين رو به آساني سائيده و نرم مي‏گردد. خاصيت آن اين است که طبع و خون را از سرکشي نگاه مي‏دارد و خوردن و ماليدن آن به بدن براي درمان آبله و رفع مرض طاعون نافع است، و اگر آن را با سرکه مرطوب و استنشاق نمايند براي بهبودي اثر عظيم دارد. و منافع ديگري هم دارد که در کتابهاي طبي ثبت شده است.

[13] وسائل، ج 16، ص 394، ح 11.

[14] نک:فروع کافي، ج 6، ص، 215 (باب أکل الطين)، ح 1؛ بحار، ج 101، ص 129؛ علل الشرايع، 219 2؛ کامل الزيارات 285؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 395، ح 1.

[15] رياض المسائل، چاپ آل البيت عليهم السلام، 2 ص 289.

[16] المستند، ج 2، ص 416.

[17] همان، ص 417.

[18] وسائل،ج 16، ص 392، باب 58 از ابواب اطعمه محرمه، ح 2.

[19] وسائل، ج 16، ص 393 - 394.

[20] وسائل، ج 16، ص 394، ح 10.

[21] وسائل، ج 16، ص 392، ح 2.

[22] وسائل، ج 16، ص 392،ح 2.

[23] ثواب الأعمال، 237؛ بحار، 60، ص 150؛ وسائل، ج 16 ، 16، ص 194، ح 11.

[24] کامل الزيارات، 285؛ بحار، 101، ص 130.

[25] وسائل 395،16؛ علل الشرائع 179.

[26] وسائل، ج 16، ص 393، ح 7.

[27] فروع کافي، 6 ص 265؛ علل، 219،2.

[28] جواهر الکلام، ج 36، ص 355.

[29] نک: وسائل، ج 16، ص 395، باب 59 از ابواب اطعمه محرمه، ح 1.

[30] وسائل باب 59، از ابواب اطعمه محرمة و باب 70 از ابواب مزار،ح 12 از کتاب حج.

[31] جواهر، ج 36، ص 355 - 358.

[32] مفاتيح الجنان، ص 867.

[33] جواهر الکلام ج 358،36.

[34] مستند الشيعه، ج 2 ص 416.

[35] رياض المسائل، ج 2، ص 289.

[36] وسائل، ج 16، ص 393، ح 7.

[37] بحارالانوار، 60، ص 150؛ ثواب الأعمال، ص 237؛ ج 16، ص 392.

[38] علل الشرائع، 179؛ المحاسن، 565؛ فروع کافي، 151،2؛ تهذيب، 360،2..

[39] حلية المتقين، ص 104؛ بحارالأنوار، 101، ص 130؛ کامل الزيارات، 285.

[40] نک: مزار شيخ مفيد رحمه الله، ص 143؛ مصباح المتهجد، 732؛ کامل الزيارات، 275.

[41] کامل الزيارات، ص 275؛ بحارالأنوار، 101، ص 124؛ کتاب المزار، باب تربته صلوات الله عليه، ح 22.

[42] کامل الزيارات، ص 275؛ بحارالأنوار، 101، ص 124؛ کتاب المزار، باب تربته صلوات الله عليه، ح 22.

[43] کامل الزيارات، 278؛ بحار، ج 101، ص 124.

[44] بحارالانوار،ج 11، ص 122؛ کافي، ج 4، ص 588؛ کامل الزيارات، 274؛

[45] بحارالانوار، ج 101، ص 124،123؛ روضة الواعظين، ص 411؛ وسائل، ج 10، ص 411؛ مکارم الاخلاق، 167.

[46] نيزنک؛ وسائل، ج 16، ص 489؛ مصباح المنير، 733؛ بحار، ج 60، ص 155.

[47] مصباح طوسي، ص 510؛ بحار، ج 101، ج 135 - 134، باب تربته صلوات الله عليه، ح 71.

[48] بحار، 129،101 ح 40؛ مستدرک، 2، ص 221، (چاپ اسلاميه)؛ کامل الزيارات، 284.

[49] اين کتاب ارزنده با تحقيق اين بنده در دست انتشار است.

[50] حديث شناس و فقيه بزرگوار، مؤلف کتابهاي بسيار دانشمند پر آوازه سيد نعمة الله جزائري از علماي برجسته‏ي شيعه بوده است. درباره‏ي ايشان نگاه کنيد: نابغه فقه و حديث، سيد نعمت الله جزائري از سيد محمد جزائري.

[51] فوائد الرضوية 695؛ قصص العلماء، 447؛ مفاتيح الجنان، ص 861.

[52] نک: منتهي المطلب، ج 1، ص 461 (باب کيفية الدفن و مستحباته)؛ بحار، ج 82، ص 45.

[53] تذکرة الشهداء، ص 26.

[54] نيزنک: السجود علي الأرض از علامه احمدي؛ جواهر الکلام، ج 8، ص 427؛ العروة الوثقي، ج 1، ص 539؛ کتاب الصلاة مسجد الجبهة، مسأله 26.

[55] من لايحضره الفقيه، ج 1 ص 268؛ وسائل، ج 3، ص 608 - 607.

[56] وسائل، ج 4، ص 1033؛ مکارم الاخلاق، 302.

[57] تهذيب، ج 6 ص 74؛ کافي، ج 4، ص 588؛ وسائل، ج 10، ص 400؛ مصباح المتهجد، 732.

[58] تهذيب، ج 6، ص 71؛ مصباح المتهجد، 731؛ وسائل، 10، ص 399؛ کامل الزيارات، 271.

[59] تهذيب ج 6، ص 72؛ وسائل، ج 10 ص 401.

[60] مسائل الاحکام.

[61] عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، 104،1؛ بحار، 118 101، باب تربتة صلوات الله عليه، ح 1.

[62] امالي ابن‏الشيح، ص 201؛ تهذيب 26،2؛ بحار، ج 100، ص 119 - 118؛ امالي طوسي، چاپ نجف در 325؛ وسائل، 10، ص 421، باب 70، ح 9.

[63] وسائل، ج 10، ص 410 - 409؛ بحار، ج 101، ص 119؛ امالي طوسي، 1، ص 326.

[64] درباره‏ي علامه حائري مازندراني نک: علماء معاصرين، ص 221.

[65] وي مفسر، محدث، فقيه و حکيم متأله و داراي آثار ارزنده‏اي در علوم مختلف بوده است که در سال 1007 متولد و در سال 1091 رحلت کرده است.

[66] نک: قصص العلماء، 322؛ اسرار الشهادة، 160 - 159؛ خزينة الجواهر، ص 592؛ دار السلام عراقي، ص 518 - 519.

[67] از فقهاء و دانشوران شيعه که در سال 1234 يا 1235 متولد و در سال 1302 در گذشته است. او آثار فراواني دارد، از جمله: قصص العلماء؛ تذکرة العلماء؛ اکليل المصائب في مصائب الأطائب.

[68] داستانهاي فراواني در باب فضيلت و فوائد و آثار تربت پاک سيد الشهداء (ع) در کتابها آمده است. علاقه‏مندان به منابع زير مراجعه فرمايند: اکسير العبادات في اسرار الشهادات، ج 2، ص 487؛ دارالسلام نوري، ج 2، ص 283؛ خزينة الجواهر، ص 562 ، 592 ، 593؛ اختصاص، ص 52؛ گنجينه‏ي رؤياء، ص 187؛ دارالسلام عراقي، ص 544؛ شهيد جاويد ص 357 داستانهاي شگفت، ص 101 و 280؛ مردان علم در ميدان عمل، ج 6، ص 381.

[69] از عالمان برجسته و مفسران نامي شيعه است. که در زمان شاه طهماسب صفوي مي‏زيسته و در سال 988 فوت کرده است. تاريخ وفات او «ملا ذالفقهاء» است.

درباره‏ي ايشان نگاه کنيد: رياض العلماء، ج 4، ص 318؛ روضات الجنات، ج 5، ص 345؛ فوائد الرضويه، ص 345؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 20.

[70] تفسير کبير منهج الصادقين، چاپ اسلاميه، ج 1، ص 392.

[71] انوار العقول من اشعار وصي الرسول، ص 327 و در ديوان منسوب به حضرت با جمع و ترتيب عبدالعزيز الکرم، ص 96 و للجهال.

[72] ديوان منسوب به امام علي عليه‏السلام، ص 96 (قافيه اللام).

[73] در انوار العقول، ص 95: و ما الفضل.

[74] در انوار العقول: فبادر بعلم و لا تطلب به بدلا.

[75] همان ص 7 (قافيه الالف).