بازگشت

گذاشتن تربت كربلا همراه با ميّت


يكي از اعمال مستحب هنگام دفن اموات اين است كه همراه با ميّت در قبر و همچنين در كفن او قدري تربت نهاده شود. اين عمل اظهار محبت به سالار شهيدان عليه السلام و توسل و استشفاع به آنحضرت در درگاه خداوند است.

مرحوم سيد بن طاووس مي فرمايد: روايت شده كه: «گذاشتن تربت همراه با ميّت براي او امان است» [1] در كتاب فقه رضوي آمده: «در كفن ميت، قدري تربت گذاشته شود» [2] .

شيخ احمد طبرسي مي نويسد: از امام زمان عليه السلام سؤال شد: آيا جايز است شهادت به وحدانيت، با تربت يا غير آن بر كفن نوشته شود؟

آن حضرت در جواب مرقوم فرمود: «(آري) جايز است» [3] .

و در روايت ديگري، كه شيخ طبرسي، و نيز شيخ طوسي نقل كرده اند، آمده است كه از آن حضرت سؤال شد آيا همراه ميت در قبر


تربت گذاشته شود؟ حضرت در جواب نوشتند: «هم همراه او در قبر گذاشته شود و هم با حنوط او مخلوط گردد...» [4] .

امام رضا عليه السلام فرمود: «چرا وقتي ميت را دفن مي كنيد و سرش را بر خاك مي گذاريد، در مقابل صورتش نه زير سرش، لَبِنَه اي [5] از خاك (قبر امام حسين عليه السلام) نمي گذاريد؟» [6] .

شيخ ابن حمزه طوسي مي گويد: هنگامي كه امام كاظم عليه السلام براي حضور در دفن يك بانوي شيعه به نام شطيطه، به معجزه از مدينه به نيشابور آمد، قدري تربت امام حسين عليه السلام در قبر شطيطه ريخت [7] .



به طور عشق اگر، ره بسوي نور برم

ز شمع روي تو، نوري به كوه طور برم



ز خاك پاي تو، بر گوشه ي كفن بندم

به خُلد سرمه اي از بهر چشم حور برم



گر از حريم تو، دور افتم اي حسين شهيد

بگو دگر، كجا ره، من صبور برم



به وقت مرگ، به بالين ما قدم بگذار

روا مدار، كه اين آرزو به گور برم





پاورقي

[1] فلاح السائل: ص 84، مستدرک: ج 1 ص 106.

[2] فقه الرضا عليه‏السلام: ص 184، مستدرک: ج 1 ص 106.

[3] احتجاج: ص 489، وسائل: ج 2 ص 758، بحار: ج 53 ص 165.

[4] احتجاج: ص 489، وسائل: ج 2 ص 742، بحار: ج 53 ص 165.

[5] «لَبِنَه» در کلام عرب به معناي خشت است، ولي مستفاد از موارد استعمال آن معناي وسيعتري است که شامل چيزهايي که به شکل مربّع باشد و چهارگوشه داشته باشد نيز مي‏شود. در منجد الطلاب گويد: لَبَّن الشي‏ء: رَبَّعه و جعله کاللَّبِنَة، و روايتي که به نقل از مصنّف ابن ابي‏شيبه خواهد آمد نيز بر اين مطلب دلالت دارد. نتيجه آن که: لَبِنَه بر مُهر تربت نيز اطلاق مي‏شود.

[6] مصباح المتهجد: ص 735، وسائل: ج 2 ص 742، بحار: ج 82 ص 45.

[7] ثاقب المناقب: ص 446 -439، مستدرک: ج 1 ص 106.