بازگشت

آثار و نتايج قيام حضرت سيدالشهداء


معاويه در مدت چهل سال حكوت بر شام توانسته بود اهل شام را آنچنان كه مي خواهد به دور از اسلام پرورش دهد. صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم نتوانستند در اين باره كاري انجام دهند. معاويه توانست كاري كند كه نگذارد اميرالمؤمنين با نود هزار مرد جنگي به شام برسد و شام را فتح كند، ليكن حضرت سيدالشهداء با سر بريده ي خود و يارانش شام را فتح كرد و شام دگرگون شد و يزيد مجبور شد ذريه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بعد از اسيري با احترام بسيار به مدينه بازگرداند.

مردم در همه ي بلاد اسلامي بيدار شدند. اولين شورش در مدينه آغاز شد كه آن را «واقعه ي حرة» مي نامند. دومين شورش در مكه شد. سومين شورش، شورش توابين بود كه چهار هزار نفر بودند. بعد هم قيام مختار بود. خلاصه، شورش ها، يكي پس از ديگري، برپا شد تا خلافت بني اميه سرنگون گرديد.

مهم ترين آثار قيام حضرت سيدالشهداء عليه السلام، آن است كه


قداست خلافت شكسته شد و اين توهم را كه مسلمان ها خيال مي كردند اطاعت از خليفه عين دين است و خلفا را محترم تر از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي دانستند، باطل كرد. اين قداست، به حدي رسيده بود كه «حجاج» در زمان عبدالملك در خطبه اش گفت: «أخليفة أحدكم أقرب عنده أم رسوله؟» يعني: «آيا خليفه و جانشين شما نزد شما مقرب تر است يا فرستاده ي شما؟» [1] مقصودش از اين سخن آن بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تنها يك پيغام آور از جانب خدا بود، در حالي كه عبدالملك خليفه خدا بر روي زمين است.

بار ديگر گفت: «تا چند گرد يك قبر و استخوانهاي پوسيده مي گرديد؟» [2] و مقصودش انكار حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود. سپس طغيان را به اين حد رسانيد كه، به جاي حج مكه و طواف به دور خانه ي خدا، دستور داد كه اهل شام به بيت المقدس بروند و احرام ببندند و گرد صخره در بيت المقدس طواف كند و از احرام درآيند. [3] .

در برابر اين گروه از مسلمانان پيروان مكتب خلفا، شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام سبب شد كه گروهي ديگر از مسلمانان بيدار شوند و اسلام را از ائمه ي اهل بيت عليهم السلام بگيرند. چنان كه، به عنوان مثال، پيروان مكتب خلفا معتقد بودند آيه ي كريمه ي «وسع


كرسية السموات و الارض» [4] معنايش آن است كه «خدا جسم است و بر روي كرسي نشسته است»؛ آن كرسي جسم است و جسم خدا از هر طرف كرسي چهار ذراع بزرگتر است. [5] و به جاي اين معنا، ائمه ي اهل البيت عليهم السلام به ما تعليم فرمودند كه كرسي، علم خداست و علم خدا، آسمان و زمين را فرا گرفته است. [6] پس عقايد و احكام اسلام بر اثر شهادت حضرت سيدالشهداء و با مجاهدت هاي ائمه ي اهل البيت عليهم السلام به جامعه بازگشت.

اثر ديگر شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام آن بود كه تا آن زمان در مكتب خلفا حكم اسلام از دستگاه خلافت بود؛ از زمان خلافت يزيد، خلافت از دين جدا شد.

قبل از يزيد، خليفه هر چه مي گفت، همان حكم اسلام مي شد. اما بعد از شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام، علماي مكتب خلفا «مالك بن انس و ابوحنيفه» شدند. يعني علماي اسلام مكتب خلفا از خلافت جدا شدند و از آن روز، سياست از دين جدا شد. البته در آن خلافت و آن حكومت، مي بايست دين از حكومت جدا شود. ولي چنانچه ائمه ي اهل بيت عليهم السلام خليفه باشند، دين همان است كه ائمه عليهم السلام مي فرمايند و عمل مي كنند و بعد از ائمه ي


اهل البيت عليهم السلام فقيه عادل مي بايست حكومت اسلامي تشكيل دهد نه آنكه هر ظالم و ستمگري كه مسلمانان با او بيعت كنند او «ولي امر مسلمين» و واجب الاطاعه شود و قيام بر ضد او جائز نباشد.

پيام نهضت حضرت سيدالشهداء عليه السلام به مسلمانان تا آخر دنيا آن است كه: «چنانچه سلطاني ظالم باشد و برخلاف سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمل كند بايد بر ضد او قيام كنند» و هر قيامي كه بعد از حضرت سيدالشهداء عليه السلام تا به امروز شده بر اثر شهادت آن حضرت بوده است.

قيامي كه «امام خميني رحمه الله» كرد و شيعيان در زير پرچم او با طاغوت جنگيدند نيز از آثار قيام حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود. جمهوري اسلامي در ايران بر پا نشد مگر در اثر تربيتي كه مردم شيعه داشتند كه مي بايد در مقابل طاغوت ظالم قيام كرد.

رهبر و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران از نهضت حضرت سيدالشهداء عليه السلام استفاده كرد. اين سرمايه در جامعه ي شيعيان بود و امام خميني، همچون كسي كه سرمايه اي گرانقدر در اختيار داشته باشد، به خوبي از آن بهره برداري كرد. به جبهه رفتن در جنگ تحميلي نيز از آثار شهادت طلبي شيعيان تربيت شده ي اين مكتب بود و قيام مردم ايران و برپا داشتن جمهوري اسلامي در ايران سبب بيداري ديگر مسلمانان در ديگر بلاد اسلامي گرديد.



پاورقي

[1] عقد الفريد، 285 / 5 و 286، چ مصر، محمد سعيد العربان، 1372.

[2] انساب الاشراف، 374 / 5، چ بغداد.

[3] تاريخ يعقوبي، 261 / 2؛ چ بيروت، دار صادر.

[4] سوره‏ي بقره / 255.

[5] تفسير طبري، 8 / 3؛ تفسير ابن‏کثير، 310 / 1؛ تفسير سيوطي، 328 / 1 و 329؛ توحيد ابن خزيمه، ص 101.

[6] توحيد صدوق، باب معني قول الله عزوجل «وسع کرسيه السموات و الارض»، ص 328 - 327.