بازگشت

يزيد كفر خود را آشكار مي كند


يزيد، سرمست از باده ي پيروزي و غرور، به اشعار ابن زبعري تمثل جست و چنين خواند:

» 1- اي كاش بزرگان قومم در جنگ بدر مي بودند و مي ديدند كه من چه كرده ام،

2- تا مرحبا گويند و شاي كنند و بگويند: «يزيد دستت درد نكند».

3- ما از اين قوم، بزرگان و سادات شاخص آنان را كشتيم و


روز بدر را پاسخ گفتيم و سر به سر شديم.»

سپس اين بيت را از خود اضافه كرد و سرود:

«من از نسل عتبه نيستم اگر از اولاد احمد و آنچه انجام داده انتقام نگيرم.»

در تذكرة خواص الامة آمده است:

«مشهور در همه ي روايات آن است كه يزيد، چون سر حسين عليه السلام را رو به روي خود ديد، اهل شام را جمع كرد و در حضور آنان با چوبدست خيزران خود بر آن مي زد و اشعار ابن زبعري را بر مي خواند، و آنگاه اين دو بيت را بر آنها افزود:

«بني هاشم با ملك و سلطنت بازي كردند؛ نه خبري از آسمان آمد و نه وحيي نازل شد.

من از قبيله ي خندف نيستم اگر از اولاد احمد و آنچه انجام داده انتقام نگيرم.» [1] .


پاورقي

[1] براي اصل عربي اين اشعار و مدارک آن ر ک. به پانوشت صفحه‏ي 61.