بازگشت

اسيران آل محمد در شام


اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به شهر دمشق وارد كردند و آنان را در محل اسيران بلاد كفر، پيشاروي در ورودي مسجد نگه داشتند. در اين هنگام پيرمردي جلو آمد و به ايشان نزديك شد و گفت: «سپاس خدايي راست كه شما را كشت و نابود كرد و مردمان را از سلطه و آزارتان درامان داشت و اميرمؤمنان را بر شما چيرگي بخشيد!»

امام علي بن الحسين عليه السلام به او فرمود: «اي پيرمرد، آيا قرآن خوانده اي؟»

گفت: «آري، خوانده ام».

فرمود: «اين آيه را دانسته اي كه مي فرمايد: «بگو من براي اين رسالت، مزدي از شما نمي خواهم جز دوستي و مودت خويشاوندان؟» [1] .


پيرمرد گفت: «آري، اين آيه را خوانده ام».

امام سجاد عليه السلام فرمود: «مراد از خويشاوندان در اين آيه، ما هستيم اي پيرمرد!»

بعد فرمود: «آيا اين آيه را در سوره ي بني اسرائيل خوانده اي كه مي فرمايد: «حق خويشاوندان را بپرداز؟» [2] .

پيرمرد گفت: «آري اين آيه را خوانده ام».

امام سجاد عليه السلام فرمود: «مائيم خويشاوندان اي پيرمرد!» و آيا اين آيه را هم خوانده اي كه مي فرمايد: «آگاه باشيد و بدانيد، هر چه را به دست مي آوريد خمس آن براي خداست و براي رسول خدا و براي خويشاوندان؟» [3] .

پيرمرد گفت: «بله، اين را هم خوانده ام».

امام عليه السلام فرمود: «اي پيرمرد، خويشاوندان مائيم». آيا اين آيه را هم خوانده اي كه مي فرمايد: «به يقين، خدا اراده فرموده تا رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند؟» [4] .

پيرمرد گفت: «بله، اين را هم خوانده ام».

امام عليه السلام فرمود: «مائيم همان اهل بيتي كه خداي سبحان ما را با آيه ي تطهير ويژگي بخشيده است».


راوي مي گويد: «پيرمرد مدتي ساكت و مبهوت و پيشمان در جاي خود ايستاد، سپس سرش را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا، من از سخناني كه گفتم و از دشمني كه با اين جماعت كردم توبه مي كنم و به تو باز مي گردم. خدايا، من از دشمن محمد و آل محمد، هر كه باشد، از جن و انس، بيزاري مي جويم و به تو پناه مي آورم.» [5] .


پاورقي

[1] «قل لا أسألکم عليه أجرا الا المودة في القربي»، سوره‏ي شوري / 23.

[2] «و آت ذالقربي حقه»، سوره‏ي اسراء / 26.

[3] «و اعلموا انما غنمتم من شي‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي»، سوره‏ي انفال / 41.

[4] «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»، سوره‏ي احزاب / 33.

[5] تاريخ ابن‏اعثم، 243 - 242 / 5؛ تفسير طبري ذيل آيات مربوطه؛ تفسير ابن‏کثير، 112 / 4؛ مقتل خوارزمي، 61 / 2؛ اللهوف، ترجمه‏ي سيد احمد فهري، ص 178 - 176؛ امالي شيخ صدوق، ص 166، چ 3.