بازگشت

اسيران آل محمد در كوفه


هفتاد و دو نفر از ياران امام عليه السلام به شهادت رسيدند و يك روز پس از شهادت ايشان بدن مطهر امام و يارانش به وسيله ي اهالي غاضريه، از بني اسد، به خاك سپرده شد.

در همان روز كه امام عليه السلام كشته شد، سر مباركش به همراه خولي بن يزيد و حميد بن مسلم ازدي براي عبيدالله زياد به كوفه فرستاده شد. خولي پس از ورود به كوفه عازم قصر دار الاماره گرديد، ولي چون در قصر را بسته ديد، يكراست به خانه ي خود رفت و آن سر مقدس را به زير طشتي در خانه اش پنهان كرد.

صبحگاهان خولي آن سر را به نزد «عبيدالله زياد» برد. عمر سعد آن روز و فردايش را درنگ كرد. آنگاه حميد بن بكير احمري را فرمان داد تا بانگ حركت به سوي كوفه را سر دهد. سپاه كوفيان به جانب كوفه روان شدند. در اين حركت دختران و خواهران امام حسين عليه السلام و كودكان آن حضرت و علي بن حسين عليه السلام


را، كه سخت بيمار بود، با خود به همراه داشتند. [1] .

طبري از ثول قرة بن قيس تميمي آورده است: «هنگامي كه بانوان حرم حسيني را بر اجساد آغشته به خون حسين و بستگان و فرزندانش عبور مي دادند، من خود ديدم كه آنان صدا به گريه و زاري برآورده بر سر و صورت خود مي زدند...»

فرزن قيس گفت: «از چيزهايي كه هرگز از خاطرم محو نمي شود، سخن زينب، دختر فاطمه است، كه به هنگام عبور از كشته ي برادرش حسين مي گفت:

«يا محمداه! يا محمداه! صلي عليك ملائكة السماء، هذا حسين بالعراء! مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، يا محمداه! و بناتك سبايا و ذريتك مقتلة تسفي عليها الصبا».

قره گفت: «به خدا سوگند كه زينب با اين سخنانش همه ي دوستان و دشمنانش را به گريه انداخت».

طبري مي گويد سرهاي ديگر شهدا را، كه هفتاد و دو سر بريده بود، به همراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قيس به نزد عبيدالله زياد فرستادند. [2] .

در كتاب فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمي و ديگر مصادر آمده است: «سپاهيان عمر سعد، حرم پيغمبر [فرزندان آن حضرت] را


از كربلا به نام اسير به بند كشيده و كوچ دادند و رو به جانب كوفه نهادند. هنگامي كه قافله ي اسيران به كوفه رسيد، مردم كوفه به تماشاي آنها بيرون شدند و بر احوال و موقعيت آنان رقت آورده، سخت به گريه درآمدند و صدا به گريه و زاري بلند كردند.

علي بن الحسين كه سخت بيمار و در غل و زنجير محكم بسته شده بود، و بيماري او را از پاي درآورده بر تن جز رقمي برايش باقي نمانده بود. چون بي تابي و گريه ي كوفيان را مشاهده كرد، فرمود: «اينان كه اين چنين بر مصيبت ما مي گريند و فرياد مي زنند، پس كشندگان ما چه كساني مي باشند؟!»


پاورقي

[1] طبري، ج 2؛ ص 369 - 368؛ چاپ اروپا.

[2] طبري، ج 2، ص 370؛ چاپ اروپا.