بازگشت

امام در مسير شهادت


طبري آورده است كه حسين عليه السلام ساعتها پيش از پاي درآمده بود و هر از گاهي كه مردي عزم وي مي كرد، از گرانباري گناه كشتن او، پس مي رفت و به كشتنش جرأت نمي نمود.

در اين ميان مردي به نام «مالك بن نسير» (از قبيله ي بني بداء) خود را به كنار امام رسانيد و با شمشير ضربه اي بر سر حضرتش بزد و به سبب ضربه ي مالك شب كلاه امام از هم بدريد و لبه ي شمشير در كاسه ي سر او بنشست. كلاه از خون مالامال شد و امام خطاب به وي فرمود: «با اين دست سير نخوردي و نياشامي و خداوند در روز


قيامت تو را در رديف ستمگران قرار دهد».

آنگاه آن كلاه را از سر برداشت و بينداخت و كلاهي بلند خواست و بر سر گذاشت و بر گرد آن عمامه اي بست؛ اما ديگر نيرويي برايش باقي نمانده بود.

مرد كندي خم شد و آن كلاه را كه از خز بود، برداشت. هنگامي كه پس از رويداد جگر خراش كربلا آن را به خانه و نزد همسرش ام عبدالله (دختر حر و خواهر حسين بن حر) آورد و مشغول شستن خون آن از آن كلاه گرديد، همسرش بر او بانگ زد: كلاه به غارت برده ي نواده ي پيغمبر خدا را به خانه ي من آورده اي؟ هر چه زودتر آن را از خانه ي من بيرون ببر.

رفقاي مالك تعريف كرده اند كه مالك پس از آن واقعه تا دم مرگ در كمال فقر و پريشاني عمر را به سر آورده است. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 448، چاپ دار المعارف مصر، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم و چاپ اروپا، ج 2 ص 360 - 359.