بازگشت

تغيير معناي جهاد در زمان خلفا


جنگ و جهاد زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جنگ و جهاد در راه دين بود، ولي جنگ و جهاد در زمان خلفا براي آن بود كه گنجينه هاي كسري و قيصر را به دست آورند. لذا دين و دنيا برايشان جمع شده بود. و بدين خاطر بود كه هر گاه حضرت امير عليه السلام مي خواست لشكركشي كند، چون اجازه نمي داد اموال مسلماناني را كه با آن حضرت جنگيده بودند بگيرند، در آخر خلافتش مردم آن حضرت را اجابت نمي كردند. جهاد در زمان حضرت امير عليه السلام، مانند جهاد زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، جهاد در راه دين بود و دنيا در آن نبود. ولي مردم زمان خلفا، جهاد در راه دين را فراموش كرده بودند و جهاد براي احياي دين بدون دنيا، ديگر براي آنان مفهومي نداشت.

جهاد در زمان حضرت سيدالشهداء عليه السلام نيز به همين معنا شده بود، يعني جنگ براي دنيا و به دست آوردن دنيا! و بدين سبب بود كه همه به آن حضرت مي گفتند: به «كوفه نرو!» ابن عباس، عبدالله بن


عمر و صحابه ي ديگر و حتي برادر آن حضرت، «عمرو بن علي»، كه در مدنيه خمت حضرت سيدالشهداء عليه السلام رسيد، به ايشان عرض كرد: «يا أخي سمعت أخي الحسن...» و نتوانست شنيده ي خود را بازگو كند و گريه اش گرفت. حضرت سيدالشهداء عليه السلام برادر خود را در آغوش گرفت و فرمود: «برادر تو خيال كردي برادرم حسين عليه السلام از پدرش چيزي شنيده كه به شما گفته و به من نگفته است؟» [1] عمر بن علي در جواب گفت: «برادر! بيا تأويل كن و نرو تا اين كشتار نشود». حضرت نمي توانست به او بفهماند كه بايد قيام كند و كشته شود، و در قيام وي بهره ي دنيايي نباشد. نمي توانست به او بفرمايد: «ما بايد قيام كنيم و مانند زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كشته شويم تا دين خدا احيا شود».

در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در غزوه ي بدر، يكي از صحابه ي [2] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ازانصار، در حالي كه خرما مي خورد، به خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد: «يا رسول الله! ما لمن غمس يده فيهم و قاتل حتي قتل؟» يعني: «پاداش آن كسي كه با شمشير دستش را به طرف اينها ببرد و جهاد كند تا كشته شود چيست؟» فرمود: «الجنة» آن صحابي گفت: «بخ بخ، ما بيني و بين الجنة الا هذه التمرات ألوكها» يعني: «به به، بين من و بهشت فاصله اي جز خوردن اين خرماها نيست.» خرماها را از كف انداخت و جنگيد و


شهيد شد. [3] .

در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جهاد چنين بود، ولي بعد از آن حضرت وضع دگرگون شده بود؛ تمام اسلام دگرگون شده بود.ان بيت شعر كه از زبان حضرت سيدالشهداء عليه السلام سروده شده بيانگر آن واقعيت است:



«ان كان دين محمد لم يستقم

الا بقتلي يا سيوف خذيني»



«اگر دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم جز با قتل من به پا نمي شود، هان، اي شمشيرها! مرا دريابيد.» [4] .

در روز هشتم ذي الحجة، آن گاه كه آن حضرت مي خواست از مكه به سوي عراق روانه شود، در خطبه اي خطاب به حاجيان چنين فرمود: «خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة» يعني: «مرگ براي بني آدم، همانند گردن بند بر گردن دختران جوان، زيبنده است.» تا آنجا كه فرمود: «كأني بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا» يعني: «گويا مي بينم اعضاي بدنم را گرگان صحرا بين زمين نواويس و كربلا مي درند.» و: «لن تشذ عن رسول الله لحمته بل هي مجموعة له في حظيرة القدس» يعني: «گوشت و پوست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - كه بدن ابا


عبدالله عليه السلام باشد - از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جدا نمي شود و در بهشت به آن حضرت ملحق خواهد شد.» [5] .

همچنين آن گاه كه مي خواست از مكه خارج شود، دريك سطر نامه، براي بني هاشم نوشت: «الي الملأ من بني هاشم. أما بعد، من لحق بي منكم استشهد و من تخلف عني لم يبلغ الفتح» يعني: «هر كه از شما به من ملحق شود به شهادت مي رسد و هر كس از همراهي با من خودداري ورزد به پيروزي نمي رسد.» [6] پس آن حضرت، پيروزي را در شهادت مي ديد.

امام عليه السلام در راه عراق، به هر ايستگاهي كه وارد مي شد، مي فرمود: «من هوان الدنيا أن يحمل رأس يحيي بن زكريا الي بغي من بغايا بني اسرائيل.» [7] . يعني: «از پستي دنياست كه سر يحيي بن زكريا به بدكاره اي از بدكاره هاي بني اسرائيل هديه مي شود».

بنابراين، معلوم مي شود كه آن حضرت مي دانست كه يا بايد بيعت كند يا كشته شود؛ چيزي جز اين دو نبود. اگر بيعت نمي كرد، خلافت يزيد متزلزل بود و او را رها نمي كردند تا كشته شود. پس كشته شدن آن حضرت، حتي اگر در زير پيراهن كعبه بود و بيعت نمي كرد، حتمي بود. و چنانچه بيعت مي كرد، با توجه به اين اعتقاد


مسلمانان كه مي گفتند: «خليفه يزيد هر چه بگويد دين است» ديگر اسلامي باقي نمي ماند. پس آن حضرت، نبايد بعيت مي كرد و اگر بيعت مي كرد، مسلمانان حق داشتند بگويند پسر دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با يزيد بيعت كرد. و همه ي گناهان بر گردن آن حضرت بود. و اين، با پيشگويي هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، كه مسلمانان را براي اين قيام آماده كرده بود، نيز منافات داشت.

مردم اين چنين در انتظار شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام بودند و آن حضرت كه مي دانست بايد به كربلا برود مردم را براي درك علل آن قيام آماده مي كرد. چنان كه در روز هشتم ذيحجه، آن گاه كه حاجيان به سرزمين عرفه مي روند، حاجياني كه بعضي از آنان از اقصي بلاد افريقا تا ايران، حدود يك سال راه مي آمدند تا به مكه برسند، پسر دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ملاقات كردند و ديدند و شنيدند كه در روز هشتم به عرفات نرفت و حج خود را از حج مستحبي به عمره ي مستحبي تغيير داد [8] و گفت: «مي خواهند مرا در اينجا بكشند؛ من بيعت نمي كنم». و با آن كارها، حجت بر مسلمانان تمام شد.



پاورقي

[1] اللهوف با ترجمه‏ي سيد احمد فهري زنجاني، ص 27.

[2] نام اين صحابي عمير بن همام است.

[3] سيره‏ي ابن‏هشام، 627 / 7، به تصحيح مصطفي السقا، ابراهيم الابياري، عبدالحفيظ الشلبي، چ 1375 ، 2 ق.

[4] در آستان اهل البيت عليهم‏السلام (امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام)، سيد محسن امين، ترجمه‏ي حسن طارمي، ص 146.

[5] مثير الاحزان، ص 29؛ اللهوف با ترجمه‏ي سيد احمد فهري زنجاني، ص 61.

[6] کامل الزيارة، ص 75 باب 75؛ اللهوف با ترجمه‏ي سيد احمد فهري، ص 66 - 65؛ مثيرالاحزان، ص 27.

[7] ارشاد مفيد، ص 236؛ اعلام الوري، ص 218.

[8] تهذيب شيخ طوسي، به تصحيح علي اکبر غفاري، 481 / 5، تاريخ ابن‏کثير، 166 / 8؛ ارشاد مفيد، ص 201.