بازگشت

خلافت معاويه و آغاز طرحي نو در مقابله با اسلام


پس از خلفاي ثلايه و حكومت حضرت علي عليه السلام، معاويه خليفه شد. وي در عصر جاهليت لحظه اي از سردمداران كفر دوري نگزيد، و حتي آن روز كه مي ديد پدرش ظاهرا به اسلام گرويده است، او را با اشعاري ملامت آميز مخاطب قرار داد و گفت:

«اي صخر، اسلام را نپذير كه ما را به رسوايي دچار خواهي ساخت!

بعد از مرگ عزيزاني كه در جنگ بدر پاره پاره شدند.

دايي و عمويم و نيز عموي مادرم، كه سومين فرد آن كشتگان بود.

و حنظله برادر خوبم، آنها كه خواب سحرگاه ما را به بيداري مبدل ساختند.

يك لحظه نيز به اسلام ميل مكن كه بر گردن ما بار ننگ مي گذارد!

سوگند به شتراني كه با شتاب به سوي مكه روانند و حاجيان را به مكه مي آوردند،

مرگ براي ما آسان تر است از ملامت دشمنان كه بگويند:

فرزند حرب، ابوسفيان، از روي ترس و وحشت، از بت عزي روي گردانيد». [1] .




معاويه بعد از فتح مكه، در ميان ساير افرادي كه اسلام آوردند، به ظاهر به اين دين گرويد و از سهم «مؤلفة قلوبهم» [2] از غنائم جنگ حنين، كه ويژه جلب قلوب تازه مسلمانان و سست ايمانان بود، صد شتر و مقدار زيادي نقره نصيب برد. پس از آن به مدينه رفت و بيش از دو سال و اندي، عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در مدينه درك نكرد. [3] .

پس از فتح شام در سال بيستم هجري از طرف عمر و سپس از جانب عثمان والي شام شد و در سال چهلم هجري خليفه شد و مركز حكومتش دمشق بود.

شام در آن روز عبارت بود از كشورهاي سوريه و اردن و فلسطين و لبنان امروزي. مردم آن مرز و بوم از اسلام، تنها آن چيزي را مي دانستند كه معاويه به ايشان معرفي كرده بود.


دربار معاويه همانند دربار حكومت قيصري روم پيش از فتح شام بود و مانند حكومت خلفا در مدينه نبود. همچنين معاويه مي كوشيد كه نگذارد صحابه ي پيامبر در شام بمانند و اهل شام را با فرهنگ اسلامي آشنا كنند.

از جمله برخوردهاي معاويه با صحابه ي پيامبر، برخورد وي با «عبادة بن صامت» بود. عبادة از جمله انصاري بود كه در بيعت انصار با پيامبر در «عقبه ي مني» شركت كرده بود و پيامبر او را يكي از دوازده نقيب انصار معين فرموده بود. [4] يك بار عبادة در زمان خليفه ي دوم با معاويه بر سر رباخواري درگير شد [5] و بار ديگر مشك هاي شراب را كه باربر شتران بود و به قصر معاويه برده مي شد با كارد دريد. [6] .

«ابوذر» را نيز، كه بر حيف و ميل معاويه در اموال بيت المال اعتراض داشت، به دستور عثمان بر شتري بي پوشش از شام به مدينه روان كرد. [7] آن زمان كه عثمان قاريان و مفسران اهل كوفه را به شام تبعيد كرد معاويه با ايشان درگير شد و به دستور عثمان، ايشان را از پايتخت خود به شهر حمص بيرون راند. [8] .


شوم ترين ضربه اي كه معاويه بر اسلام وارد آورد، دستور او به «حديث سازي» و نسبت دادن آن حديث هاي ساختگي به ساحت مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، چنان كه بيان مي داريم.


پاورقي

[1] مراجعه کنيد، شرح نهج‏البلاغه (102 / 2) و تذکرة خواص الامة، ص 115 و جمهرة الخطب (112 / 2). اصل شعر معاويه به زبان عربي چنين است:



يا صخر لا تسلمن يوما فتفضحنا

بعد الذين ببدر اصلحوا فرقا



خالي و عمي و عم الام ثالثهم

و حنظل الخير قد اهدي لنا الارقا



لا ترکنن الي امر تکلفنا

و الراقصات به في مکة الخرقا



فالموت اهون من قول العداة لقد

عاد ابن حرب عن العزي اذا فرقا

[2] اسلام، سهم «مؤلفة قلوبهم» را براي ظاهر بيناني قرار داد که به ظاهر اسلام آورده بودند اما حقائق دين کاملا روح ايشان را تسخير نکرده بود، و بدين وسيله مي‏خواست دلهاي ايشان نسبت به آئين خدا نرم و متمايل گردد.

[3] التنبيه و الاشراف، ص 283 - 282، چ بيروت، مکتبة خياط 1965.

[4] الاستيعاب، 412 / 1؛ اسد الغابة، 106 / 3؛ تهذيب ابن‏عساکر، 206 / 7 و 214؛ الاصابة، 260 / 2؛ سير اعلام النبلاء، 1 - 5 / 2؛ صحيح مسلم، 46 / 5.

[5] صحيح مسلم، 46 / 5؛ تهذيب ابن‏عساکر، 212/ 5.

[6] تهذيب، 212 - 211 / 7؛ النبلاء، 4 - 3 / 2؛ مسند احمد، 325 / 5.

[7] انساب الاشراف بلاذري، 53 / 5.

[8] همان، 43 / 5.