بازگشت

ميراث رسول الله، شكواي فاطمه و پاسخ ابوبكر


پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جريان سقيفه، ابوبكر و عمر به يكباره همه زمين هاي زراعتي برجاي مانده از پيامبر را تحت سيطره خود گرفتند. آنان متعرض هيج يك از زمين هايي كه آن حضرت در حيات خود به مسلمانان بخشيده بود نشدند اما سرزمين «فدك» را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات خود به دخترش فاطمه عليهاالسلام بخشيده بود، مصادره و در استيلاي خود گرفتند، و فاطمه عليهاالسلام را بر آن داشتند تا در اين باره و درباره ميراث پدرش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آنان به شرح زير، به مجادله و مخاصمه برخيزد:

از خليفه دوم عمر روايت شده كه گفت: «هنگامي كه رسول خدا از دنيا رحلت كرد من و ابوبكر نزد علي رفتيم و گفتيم: «نظر تو درباره ميراث و ماترك رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم چيست؟»

گفت: «ما سزاوارترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستيم!» عمر مي گويد گفتم: «سرزمين خيبر چه مي شود؟»

گفت: «سرزمين خيبر نيز چنين است.»

گفتم: «سرزمين فدك چه مي شود؟»


گفت: «سرزمين فدك هم چنين است.»

گفتم: «به خدا سوگند بدانجا مي رساني كه گردن هاي ما را با اره قطع كني! نه، چنين نيست!» [1] .

اصل ماجراي غصب فدك به وسيله ابوبكر و عمر، و مطالبه آن توسط حضرت فاطمه عليهاالسلام، در صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد و سنن ابي داود و نسائي و طبقات ابن سعد و ديگر كتب معتبر مكتب خلفا مختصر و مشروح آمده است؛ پايان ماجرا يا آخرين جلسه احتجاج و مخاصمه آن حضرت با ابوبكر چنين است:

«هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام همه دلايل و شواهد خود را بيان داشت و ابوبكر از پذيرفتن آنها امتناع كرد و چيزي از بخشوده هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ميراث او را به فاطمه عليهاالسلام بازنگردانيد، زهرا عليهاالسلام مصلحت را در آن ديد تا اين مخاصمه را در حضور مسلمانان مطرح نمايد و از ياران پدرش ياري بخواهد. بدين سبب، بنابر آنچه در روايات محدثان و مورخان، از جمله كتاب «سقيفه ابي بكر جوهري» به روايت ابن ابي الحديد و كتاب «بلاغات النساء» آمده، فاطمه عليهاالسلام به سوي مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روي آورد.»

جوهري گويد: «هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام دريافت كه ابوبكر فدك را به او باز پس نخواهد داد، مقنعه پوشيد و چادر برگرفت و با جمعي از خويشان و زنان بني هاشم روانه مسجد شد و در حالي كه همانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم راه مي رفت بر ابوبكر و اطرافيان او وارد و


در وراي پرده قرار گرفت. سپس با ناله اي جانكاه و آهي سوزان مردم را به شيون كشاند و مجلس را منقلب نمود و پس از آن اندكي سكوت كرد تا ناله ها خاموش شد و مردم آرام گرفتند. سپس حمد و ثناي خدا به جاي آورد و بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درود فرستاد و فرمود:

«من فاطمه دخت محمد هستم! مي گويم به گذشته بازگرديم:» (لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم): «به راستي، رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاي شما بر او دشوار است. بر هدايت شما حريص و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.» [2] .

حال، اگر نسبت او را بخواهيد، مي بينيد كه او پدر من است نه پدر شما. و برادر پسر عموي من است نه برادر شما!»

و سخن خود را ادامه داد تا بدانجا كه فرمود:

«اكنون شما مي پنداريد كه ما ارث نمي بريم؟!» (افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون): «آيا حكم جاهليت را مي خواهند؟ و چه كس بهتر از خدا، براي اهل يقين، حكم مي كند؟!»

اي پسر ابي قحافه! آيا تو از پدرت ارث مي بري ولي من


از پدرم ارث نمي برم؟! راستي را كه چيز عجيب و زشتي آوردي و اتهام بزرگي وارد كردي! اين ننگ و عار را فرا روي خود داشته باش تا در قيامت با تو مواجه گردد! وه كه چه نيكو حاكمي است خداوند و چه نيكو زعيم و ضامني است محمد صلي الله عليه و آله و سلم! آري، وعده گاه ما قيامت است، آنجا كه اهل باطل زيان مي بينند!» سپس به سوي قبر پدر گشت و عرض داشت: «پدر جان! بعد از تو چه خبرها شد و چه مصائبي پديد آمد كه اگر تو بودي چندان مهم نبود.

ما همانند زمين تشنه اي كه از باران محروم باشد تو را از دست داديم و قوم تو وارونه شدند، آنان را بنگر و از حالشان به دور مباش!

اي كاش بعد از تو با مرگ روبرو مي شديم و...»

راوي گويد: «سخن فاطمه عليهاالسلام كه به اينجا رسيد مردم بگونه اي منقلب شدند و گريستند كه تا آن روز نظيرش ديده نشده بود.»

سپس متوجه انصار شد و فرمود:

«اي خردمندان تيز چنگ، اي بازوان دين، اي ياوران اسلام! چرا در ياري من كوتاهي مي كنيد، و از مساعدتم سستي مي ورزيد، و از حقوقم چشم مي پوشيد، و از ظلمي كه بر من مي رود به خواب شده ايد؟

آيا رسول الله نبود كه مي فرمود: «حرمت انسان با حرمت گذاري به فرزندانش محفوظ مي ماند؟» چه زود


عوض شديد، و چه سريع در فتنه افتاديد! آيا اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت بايد دين او را هم بميرانيد؟ آري، به جان خودم سوگند، مرگ او واقعه اي عظيم بود: سستي اش گسترده، شكافش عميق و التيامش ناپيداست. زمين را تاريك، كوهها را سرافكنده و آرزوها را تشديد كرد. پرده هاي حرمت دريده و مصونيت از ميان رفت. و اين بلائي بود كه كتاب خداوند پيش از مرگ او، آن را اعلام داشته و قبل از وفاتش شما را از آن آگاه كرده و فرموده بود:

(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيجزي الله الشاكرين)

«محمد صلي الله عليه و آله و سلم فقط فرستاده خداست كه پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند؛ آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به گذشته خود باز مي گرديد؟ و هر كس به گذشته اش بازگردد، هرگز به خدا ضرري نمي زند؛ و خداوند بزودي شاكران را پاداش خواهد داد».

اي خواب زدگان بيدار شويد! ميراث پدرم در حضور شما از بين رفت! دعوت ما به شما مي رسد، صدايمان را مي شنويد، توان و نيرو در ميان شما و خانه، خانه شماست! شما برگزيدگان خدا و بهترين آنانيد، با عرب در افتاديد، از سختي ها نهراسيديد و با مشكلات


جنگيديد تا آسياي اسلام بر مدار شما چرخيد و شير آن جوشيدن گرفت و آتش جنگ خاموش شد و شعله هاي شوك فروكش كرد و آشفتگي از ميان رفت و نظام دين استوار گرديد، آيا پس از آن همه پيشروي اكنون عقب نشيني كرديد؟! و پس از آنهمه شدت اكنون پشت نموديد، و پس از آنهمه شجاعت، از گروهي كه: «پيمانهاي خود را شكستند ودين شما را مورد طعن قرار دادند» [3] ترسيديد؟! «با پيشوايان كفر بجنگيد كه آنان اهل پيمان نيستند، شايد باز ايستند». [4] .

آگاه باشيد! چنان مي بيينم كه آرامش خواه و رفاع طلب شده ايد، آنچه از دين دريافته ايد انكار نموده و آن را كه گوارا مي دانستيد قي كرده ايد. (ان تكفروا انتم و من في الأرض جميعا فان الله لغني حميد): «اگر شما و همه كساني كه در روي زمينند كافر شويد بيقين خداوند بي نياز ستوده است».

آگاه باشيد! من با شما از روي معرفت و شناخت سخن مي گويم: سستي و عدم تحرك و ترديد و ضعف يقين، زمين گيرتان كرده است. پس، ارزاني خودتان باد، آن را توشه خود گيريد و به حق پشت كنيد و آرام باشيد و


ننگ و عار بر جاي گذاريد و لباس خواري بر تن كنيد و به آتش خدايي متصل شويد، آتشي شعله ور كه بر دلها چيره گردد. آنچه مي كنيد در ديدگاه خداوند است. (و سيلعم الذين ظلموا منقلب ينقلبون): «كساني كه ستم كرده اند بزودي در مي يابند كه در چه جايگاهي وارد مي گردند!» [5] .

بديهي است كه رژيم كودتا و در رأس ابوبكر كه خود را براي اينگونه حوادث آماده كرده بود، بايد با برخوردي نرم و لطيثف و مردم پسند سخنان زهرا عليهاالسلام را پاسخ گويد، لذا گفت: «اي بهترن زنان و اي دخت بهترين پدران! به خدا سوگند من از رأي رسول الله تجاوز ننمودم، و جز به فرمان او عمل نكردم، پيشواي قوم هرگز به ملت خويش دروغ نمي گويد، تو سخنانت را با بلاغت و تندي بيان داشتي و از ما بيزاري جستي، خداوند ما و تو را بيامرزد. اما بعد، من سلاح رسول الله و مركب و نعلين او را به علي تحويل دادم، اما غير آن را، من از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: (انا معاشر الانبياء لانورث ذهبا ولا فضة و لا ارضا و لا عقارا و لا دارا ولكنا نورث الايمان و الحكمة و العلم و السنة): «از ما گروه انبيا طلا و نقره و زمين و بستان و خانه ارث برده نمي شود، بلكه ايمان و حكمت و علم و سنت است كه از ما ارث برده مي شود».


پس من به آنچه فرموده عمل كردم و خير او را خواستم. توفيق من از خداست، بر او توكل كرده و به سوي او بازمي گردم!»

و فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«آيا از روي عمد كتاب خدا را ترك گفته و آن را پشت سر انداخته ايد؟ مگر نه اينست كه خداي متعال فرموده: (و ورث سليمان داود) «سليمان از داود ارث برد» [6] مگر خداي عزوجل نيست كه در بيان داستان يحي و زكريا مي فرمايد: (رب هب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب): «پروردگارا از نزد خود جانشيني به من ببخش كه وارث من و وارث آل يعقوب باشد.» [7] .

و مي فرمايد: (يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل خط الانثيين): «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مي كند كه ارث پسر به اندازه ارث دو دختر باشد» [8] «.

و فرموده: (ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا علي المتقين): «اگر خيري [مالي] بر جاي گذارد، براي پدر و مادر و نزديكان به شايستگي وصيت كند، اين حقي است برعهده پرهيزكاران!» [9] .


شما گمان كرديد هيچگونه حق و ارثي از پدرم به من نمي رسد؟ و ميان من و پدرم قرابتي نيست؟ آيا خداوند شما را به آيتي از قرآن ويژگي بخشيده و پيامبرش از آن محروم كرده است؟ يا مي گوييد: من و پدرم هر يك ديني جداگانه داريم كه از هم ارث نمي بريم؟! آيا من و پدرم از ملت واحده نيستم؟! شايد شما نسبت به عام و خاص قرآن از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم داناتريد!!! (أفحكم الجاهلة يبغون): «آيا حكم جاهليت را مي جويند» [10] .

راستي را كه استدلال و احتجاجي استوارتر از اين ممكن نيست. ولي چه سود كه سخنان زهرا عليهاالسلام تنها يك پاسخ داشت: من ابوبكر از رسول خدا شنيدم كه ما گروه انبيا ارث برده نمي شويم! همين و بس! من خودم شنيدم!

شگفتا كه اين را از فضائل ابوبكر هم شمرده اند. يعني نوشته اند ابوبكر تنها كسي است كه اين حديث را روايت كرده است. يعني اين حديث را كسي جز ابوبكر از رسول خدا نشنيده است!! حتي ام المؤمنين عايشه نيز گفته است: «اين مطلب را جز در نزد پدرم نيافتم!»


پاورقي

[1] مجمع الزوائد، ج 9، ص 39 به نقل از طبراني در اواسط.

[2] سوره‏ي توبه / 128.

[3] سوره‏ي توبه / 12.

[4] همان.

[5] شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد، ج 4 ص 78 و 79 و 93، و بلاغات النساء، ص 15 - 12. و سوره شعراء / 227.

[6] سوره‏ي نمل / 16.

[7] سوره‏ي مريم / 6.

[8] سوره نساء / 11.

[9] سوره‏ي بقره / 180.

[10] بلاغات النساء ص 17 - 16. و سوره‏ي مائده / 50.