بازگشت

چگونگي ورود به خانه ي فاطمه


طبري گويد: «عمر بن خطاب به منزل علي آمد، منزلي كه طلحه و زبير و مرداني از مهاجران در آن گرد هم آمده بودند. زبير با شمشير برهنه بيرون آمد ولي پايشي لغزيد و زمين خورد و شمشير از دستش افتاد و بر او هجوم بردند و دستگيرش كردند.» [1] .

ابوبكر جوهري گويد: «علي را در حالي كه مي گفت: «من بنده خدا و برادر رسول الله هستم» به نزد ابوبكر آوردند و به او گفتند: «بيعت كن!» گفت: «من به اين كار از شما سزاوارترم! با شما بيعت نمي كنم، بلكه اين شمائيد كه بايد با من بيعت كنيد! شما با استناد به خويشاوندي با رسول خدا خلافت را از دست انصار بدر آورديد و انصار به خاطر گفته شما تسليم شدند و حكومت را تحويل شما دادند. من نيز با استناد به آنچه شما بدان استناد كرديد بر شما احتجاج كرده و مي گويم: «اگر از خدا مي ترسيد درباره ما به انصاف عمل كنيد، و همان را كه انصار براي شما به رسميت شناختند براي ما به رسميت بشناسيد! و گرنه دانسته ستم كنيد و بار آن را بر دوش كشيد!» عمر گفت: «تو هرگز رها نمي شوي تا بيعت كني!» و علي به او گفت: «اي عمر! شيري را كه بخشي از آن نصيب توست خوب بدوش! امروز پايه هاي حكومت ابوبكر را محكم كن تا فردا آن را به تو بازگرداند! نه، به خدا سوگند! سخنت را نمي پذيرم و از او تبعيت نمي كنم!» ابوبكر گفت: «اگر با من بيعت


نمي كني باشد، مجبورت نمي كنم» [2] .

سليم بن قيس گويد: «از سلمان فارسي پرسيدم: «آيا بدون اجازه فاطمه عليهاالسلام وارد خانه او شدند؟» سلمان گفت: «آري به خدا سوگند وارد شدند و آن حضرت در حالي كه چادر به سر نداشت فرياد زد: «پدر جان! يا رسول الله! ابوبكر و عمر - در حاليكه هنوز چشمان تو در قبر آرام نگرفته - چه بد كردند!» و اين را با صداي بلند مي گفت. آري، آنان كار را بدانجا كشاندند كه پهلوي زهرا عليه السلام را شكستند و محسنش را سقط كردند و براي هميشه ملازم بسترش نمودند تا با همان حال به شهادت رسيد و به ملاقات رب العالمين و احكم الحاكمين نائل آمد!

آري، اينها همه از سقيفه شد، آنها حرمت خانه ي فاطمه را شكستند و وارد آن شدند، «يزيد» هم حرمت خانه ي خدا و مدينه رسول الله را شكست و به آنجا لشكر كشيد و قتل عام كرد و بيت الله را سنگباران نمود و... حرمت حريم فاطمه كه شكست حرمت شكني آغاز شد و ادامه يافت تا «حجاج بن يوسف» كعبه را كوبيد و آتش زد و چنگيزيان به كشورهاي اسلامي هجوم بردند و صليبيان به كشتار مسلمانان پرداختند و تا امروز كه بعثيان به كشور اسلامي ايران هجوم آوردند و...

اينها همه از نشست سقيفه و مشي صحابه و سيره ابوبكر


سرچشمه گرفته است، و شگفتا كه بعدها اين سيره را جزئي از اسلام به حساب آوردند و در شوراي شش نفره از علي عليه السلام خواستند تا به كتاب خدا و سنت رسول و سيره شيخين [ابوبكر و عمر] عمل كند! راستي را كه كار اسلام به كجا كشيده بود! آيا علي بن ابيطالب مي توانست به سيره اي كه در خانه ي زهرا را آتش مي زند، عمل كند و آن را تأييد نمايد؟! و آيا حسين بن علي عليه السلام قادر بود اين فجايع اسلام برانداز را ناديده انگارد؟!

آري، سيد جوانان اهل بهشت با همين لشكر كشته شد، لشكر مهاجم به خانه ي فاطمه، لشكر سقيفه و لشكر خلافت قريشي!!


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 2، ص 443 و 444 و 446 و....

[2] شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد، ج 1 ص 134 به نقل از سقيفه ابي‏بکر جوهري.