بازگشت

مقدمه


اگر اوراق نامنظّم و پربرگ تاريخ را با زحمتي فراوان نظم و ترتيب بدهيم و پس از فراهم آوردن برگ هاي پراكنده آن ـ كه ناگزير در گوشه و كنار اين جهان پهناور به خاك نسيان سپرده شده اند ـ آن ها را به صورت كتابي واحد درآوريم، خواهيم ديد كه مسأله جاودانگي و خلود و يا به تعبيري رساتر موضوع «ماندگاري نام و آوازه» يكي از معدود عناويني است كه كم تر قوم و ملتي توانسته اند سرفصل تاريخ خويش را بدان آرايش بخشند. آن هم نه هر آوازه و شهرتي، كه در اين صورت بايد نگاهي ديگر گونه به موضوع داشته باشيم.

آوازه اي كه مدّنظر اين پيش درآمد است، مسلّماً از نوع نام و آوازه هاي برخاسته از شرارت و پليدي نيست، چه اين گونه نام ها و يادها را معمولا بايد در حافظه هاي ملت هاي شكست خورده تاريخ جست وجو كرد.

ملتي كه خود را از غلتيدن در انواع دام هاي آراسته به مظاهر مادّي بازداشته و هرگز اجازه اين تصوّر را نيز به خويشتن خويش نداده است كه: «آري! با خفّت و نگونساري هم مي توان به سر برد!»، البته مستحقّ بسي ستايش و بزرگداشت است. مردمان سرافراز تاريخ همانند خورشيد عالم تاب هماره مورد عنايت و احترام توأم با ستايش اند. و به خاطر همين است كه مي بينيم شمار اين قبيل قوم و تبارها در هر برهه اي از تاريخ شايد به تعداد انگشتان يك دست نيز نمي رسد.

اگر بتوانيم رمز و راز اين جاودانگي و خلود توأم با ستايش يك قوم و حتي يك قبيله كم تعداد را مورد بازبيني قرار داده و پرده از اسرار آن برداريم، شايد دست به كاري بزرگ زده باشيم. قدر مسلّم آن است كه مي توان اين رمز و راز نهفته در بطن تاريخ را ـ هرچند به اجمال و اغماض ـ به اندازه بضاعت مزجات دريافت و بهره ادراك اندك خويش به تماشا نشست.