بازگشت

بازسازي مناسبات ميان چهره ي حقيقي و چهره ي تاريخي دين


همچنانكه پيشتر گفته آمد، دين دو چهره دارد؛ چهره ي ماورايي؛ قدسي و ملكوتي و چهره اي خاكي، بشري، عيني و تاريخي. آن حقيقت قدسي و ناب وقتي در ميان بشر و عرصه ي خاكي قدم مي نهد. قباي بشري بر تن مي كند و غبار عالم خاكي بر سر و رويش مي نشيند، رنگ و بوي طبيعت و شهر و دهر مي گيرد و به ديگر عبارت، آن روح عريان در قالب جسمي عيان ظاهر مي شود و بدين ترتيب آدميان با مؤلفه اي آسماني - زميني، بشري - الهي روبرو مي شوند و وحي به زبان بشر و به لسان قوم درمي آيد؛ واجد شأن نزول مي شود؛ رنگ و بوي محيط مي يابد و بوي فرهنگ معاصران و مخاطبان را مي دهد. پيامبر (ص) به منزله ي موجودي تاريخمند دست به كار دعوت مي شود؛ دلهاي برخي را مي ربايد اما دلهايي هم مي گريزند. در روند زمان و فراز و نشيب دعوتها،

مخالفتها و موافقتها، جنگها و صلح ها، توفيقها و ناكاميهاي فراوان رخ مي دهد. رفته رفته دين به منزله ي نيروي اجتماعي چهره مي نمايد، جامعه و مدينه ي ويژه اي بنياد مي نهد و اين جامعه سمت و سويي پيدا مي كند و در گامهاي بعدي، بر گرد آن فرهنگ و تمدن شكل مي گيرد و اين فرهنگ و تمدن با فرهنگ و تمدنهاي ديگر به تأثير و تأثر مي نشيند؛ فرقه ها پديد مي آيد؛ طبقات و اصناف ويژه اي شكل مي گيرد. گاه حوادث مطلوب رخ مي نمايد و گاه حوادث ناخواسته و نامطلوب، پاره اي دين را براي خود مي خواهند. اما پاره اي ديگر خود را براي دين، اختلافات اجتماعي، رنگ ديني مي گيرند. تلقي هاي گوناگون از دين سربرمي آورند. مرزبنديهاي جديد در دل جامعه چهره مي نمايد. ايمانها، كفرها، و نفاقها ورزيده مي شوند. برخي لقب راست دين مي گيرند و پاره اي به بدديني و خروج از دين متهم مي شوند. در كنار اخلاصها و ايمانها و دين ورزيها، رياها و دين فروشيها و دكانداريها رواج مي يابد. گاه از حربه ي مذهب عليه مذهب استفاده مي شود. بني اميه و بني عباسها با نام دين بر مسند پيامبر تكيه مي زدند. كعب الاحبارها امين حاكم ديني مي شوند و ابوذرها به ربذه ها تبعيد مي شوند. در كنار خانه ي گلي علي (ع) و فاطمه (س) كاخ سبزها سربرآورد. جامعه ديني در پاره اي موارد و مواقع، مدارج اعتلا را يكي از پس ديگري طي مي كند و گاه در ورطه ي انحطاط و كام ذلت فرومي رود. مفاهيم ديني گاه زنده و زندگي بخشند و گاه به گونه اي تفسير و تبيين مي شوند كه جز رخوت و خفتگي براي مسلمانان نصيبي ندارد. به تعبير مولا علي (ع) اسلام، گاه وارونه مي شود و لباس باژگونه مي پوشد. «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا» [1] و به تعبير امام خميني (رحمة الله عليه) اسلام ناب محمدي و اسلام پابرهنگان و مستضعفين در فرايند استحاله خود بدل به اسلام آمريكايي و اسلام مرفهين بي درد و مستكبران مي شود. و در بيان دكتر شريعتي تشيع ناب علوي در برهه اي به تشيع صفوي بدل مي شود. گاه از سخن حق، اراده ي باطل مي شود و اين سخن در برابر امام حق قرار مي گيرد (كلمة حق يراد بها الباطل) [2] .

همه ي اين موارد حكايت از آن دارد كه حقيقت ناب، قدسي و هميشه زنده ي دين در چهره ي عيني، تاريخي خود و در روند تاريخمندي و زمانبندي و مكانمندي خود گاه دچار مسخ، وارونگي، بدديني / سوء دينداري و اراده ي باطل مي شود و بدين ترتيب جسم دين دچار ضايعه اي مي شود كه سلامت روح آن را در معرض تهديد قرار

مي دهد بي گمان اين امر نشان مي دهد كه در جامعه ديني وجود خارجي دين بايد نقدپذير باشد. احياي دين در اين عرصه، ناظر به تجديد مناسبات روح دين و جسم دين است و با نقد چهره ي خارجي دين در پي ايجاد وفاق و سازگاري و همسويي چهره ي عيني و تاريخي دين با روح و ماهيت آن است. بر اين اساس، احياي دين تجديد و تصحيح نسبت چهره ي تاريخي و چهره ي حقيقي آن است. بازسازي اين نسبت و اصولا احياگري در اين مقام در حوزه ي جامعه شناسي احيا قرار دارد و با رويكردي جامعه شناسانه به دين امكانپذير است.

تا بسط و توضيح كامل «احياي دين به منزله ي تئوري بازسازي مناسبات» دو گام فاصله داريم:

1- «تبيين بازسازي مناسبات ميان امور ذاتي و امور عرضي دين» و

2- «بحث از چگونگي مناسبات ميان حقيقت دين با ظرف مخاطب (اعم از ظرف ذهن، ظرف دل و ظرف حيات جمعي)» كه هر دو را به مجال و فرصتي ديگر مي سپاريم.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، صبحي صالح، خطبه 108 نيز بنگريد: کانکم تريدون تکفئوا الاسلام علي وجهه... خ 192.

[2] همان، خ 40.