بازگشت

عزاداري چيست


عزاداري در عرف عام، به دو معنا به كار مي رود:

الف) داغ ديدگي و عزاداري شخصي و بالفعل

ب) مراسم عزاداري كه به صورت سنتي، براي بزرگان ديني و ديگران برگزار مي شود.

اين دو معنا، از ديدگاه روان شناسي، كاملا متفاوتند. داغ ديدگي واقعي، امري است غير اختياري. افراد داغدار از مدار زندگي عادي خارج مي شوند و بايد به تدريج به زندگي عادي برگردند؛ امام مراسم عزاداري، كاملا اختياري و برنامه ريزي شده است و بخشي از برنامه هاي زندگي عادي افراد محسوب مي شود. داغ داري حالتي رواني و دروني است؛ ولي مراسم عزاداري، معمولا به صورت اجتماعي صورت مي گيرد. براي عادي شدن زندگي فرد داغ دار، عواملي به كمك مي آيند، كه از جمله ي آنها مراسم عزاداري است. داغ ديدگي ممكن است به صورت ناگهاني و بدون آمادگي باشد؛ مانند اين كه عزيزي را در تصادف اتومبيل از دست بدهند و ممكن است با پيش بيني و آمادگي قبلي باشد؛ مانند اين كه عزيزي پس از يك دوره ي سخت بيماري، از دنيا برود. در هر دو صورت، داغ ديدگي صدق مي كند؛ اما آن كه ناگهاني است، سخت تر است.

داغ ديدگي: [1] فقدان هاي مختلف، بارهاي داغ ديدگي هاي متفاوتي دارند. [2] مرگ همسر، از پر فشارترين وقايع زندگي است، هم براي زنان و هم براي مردان. برنل [3] و برنل (1989)، بر اساس مصاحبه هايشان با بيش از صد خانواده ي داغ ديده، راهنمايي هاي زير را به فرد داغ ديده ارائه كردند.

1. حداقل تا شش ماه از گرفتن تصميمات ناگهاني، پس از فقدان، خودداري كنند. (مانند خريد و فروش خانه و وسايل آن، تغيير شغل و ازدواج مجدد).

2. فرد داغ ديده بايد اطمينان داشته باشد كه تجربه ي فقدان، مراحلي دارد و طي خواهد شد.

3. در حالت هاي خيلي شديد روحي، در روزهاي نخستين، استفاده از آرام بخش هاي ضعيف، هنگام خواب اشكال ندارد.

4. توسط يك مشاور، در يك فضاي هم دلانه، فرايند مرگ، براي داغ ديده، بيان شود.

5. در مواردي كه لازم است، از مددكار اجتماعي استفاده شود؛ مانند مردي كه همسر خود را از دست داده است و فرزند خردسال دارد.

فقدان والدين و فرزندان: اين نيز از سوگ هاي شديد است، به ويژه براي مادران. پدر زودتر به زندگي عادي برمي گردد؛ اما مادر چه بسا از پدر متعجب مي شود كه چه زود، رفتار او عادي شده است. در اين موقعيت، پدر بايد بسيار به وضعيت مادر توجه و او را حمايت كند.

در سوگ فرزند، نكته ي مهم اين است كه روابط والدين، خدشه دار و ناسالم نشود. والدين سعي كنند يك ديگر را درك و حمايت كنند، فهم و تبيين خوبي از مرگ داشته باشند، فلسفه ي منسجمي از زندگي داشته باشند و از اعتقادات ايماني خود بهره بگيرند. متخصصان داغ ديدگي مي گويند: فرد، با فقدان والدين، گذشته را، و با فقدان همسر، حال را و با فقدان فرزند، آينده را از دست مي دهند (برنل و برنل، 1989).

در هر صورت، فرد داغ ديده، فشارهاي بسياري را تحمل مي كند. لايندمن [4] (1944) در مطالعات روان پزشكي خود، 101 فرد داغ ديده را مورد مطالعه قرار داد.

او واكنش هايي، مانند گريستن [5] ، اضطراب [6] ، بي قراري [7] ، بي خوابي [8] و بي اشتهايي [9] را گزارش كرد. كوبلر راس (1981) [10] ميگويد: همه به عزا و فقدان، واكنش نشان مي دهند؛ اما هر كس به شيوه ي خاص خود.

در مجموع، آثار داغ ديدگي را در سه بعد فيزيكي [11] ، روان شناختي [12] و جامعه شناختي [13] مي توان بررسي كرد. در بعد فيزيكي، اثراتي مانند بيماري هاي جسماني، تشديد علايم بيماري هاي قبلي، ايجاد شكايات جديد و افزايش مراجعه به پزشك، در خور توجه است. در مطالعه اي كه هلسينگ (1982) و برنل وبرنل (1989)، در دو گروه مردان همسر از دست داده، انجام دادند، نتيجه گرفتند كه مرگ و مير در والدين داغ دار، 34/3 درصد بيش تر از والدين ديگر بود. برنل وبرنل (1989)، اثراتي مانند احساس گرفتگي شانه ها، ضعف ماهيچه ها، گرفتگي گلو (بغض)، خشكي دهان، فقدان انرژي، تنگي نفس و آه كشيدن را مشاهده كردند.

آثار روان شناختي، به متغيرهاي بسياري ارتباط دارد؛ مانند سن، جنس، سلامت جسماني قبلي، سازگاري قبلي، متغيرهاي شخصيتي فرد، عوامل اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، نوع رابطه ي داغ ديده و متوفا، چگونگي فوت، سابقه ي متوفا و سابقه ي داغ دار در اموري مانند مواد مخدر، مشروبات الكلي، سيگار و... پاكز (1983) در مطالعه اي به دست آورد كه اگر افراد داغ ديده، گرفتار مشكلات شديد روان پزشكي شوند، در سال اول خواهند شد، نه بعد از آن؛ اما در هر صورت، افراد، كم و بيش گرفتار ناباوري، گيجي، دل مشغولي با افكاري درباره ي متوفا، توهمات بينايي، شنوايي و...، انكار، غم، افسردگي، احساس گناه، خشم و اضطراب مي شوند.

آثار اجتماعي داغ ديدگي، بويژه در بين زنان بيوه، بسيار است. رفت و آمدها تغيير مي كند، نگاه ها عوض مي شود، اموري مانند فقدان شغل، تعارضات خانوادگي و بازنشستگي نيز، در اين جهت ايفاي نقش مي كنند.

فرد داغ ديده، در يك مرگ طبيعي، چهار مرحله را طي مي كند:

1. پذيرش واقعيت فقدان: [14] گاهي فرد داغ ديده، آن چنان ضربه ي روحي مي بيند كه فقدان را انكار مي كند و مي گويد او نمرده است. گاهي افراد گرفتار فراموشي مي شوند. وردن (1982) نقل مي كند كه فردي در دوازده سالگي، پدرش را از دست داد و براي ساليان متمادي، همه چيز را درباره ي پدرش فراموش كرد، حتي صورت پدرش را نيز به خاطر نمي آورد.

2. تجربه ي دردناكي فقدان: [15] اين تجربه، جزئي از فرايند عزا است و بدون آن، فرايند عزا، به گونه ي سالم طي نمي شود. در اين مرحله، جامعه نقش مهمي بر عهده دارد. بالبي (1980) [16] مي گويد: اگر كسي از اين مرحله امتناع كند، ديري نمي پايد كه غالبا به درجاتي از افسردگي دچار مي شود.

3. سازگاري با شرايط جديد: اين مرحله هم، به ويژه براي زنان بيوه مشكل است. مدت ها طول مي كشد كه دريابند چگونه زندگي كنند و چگونه جاي خالي نقش هاي متوفا را پر كنند.

4. سرمايه گذاري در ارتباطات جديد: بايد انرژي عاطفي فرد داغ ديده، بر ارتباطات جديد متمركز شود. به اصطلاح عاميانه، بايد از فرد متوفا دل بكند و به زنده ها دل بسپارد. براي عده اي، اين امر، بسيار سخت است. گروهي مي پندارند كه اين، بي اعتنايي به متوفا است. بعضي از افراد مي پندارند كه اگر مثلا دوباره ازدواج كنند، فرزندانشان دچار تعارض خواهند شد. براي ايجاد رابطه ي جديد، در سطح ازدواج مجدد، حدود يك تا دو سال وقت لازم است.

مراسم عزاداري: عزاداري در متون اسلامي، يك اصطلاح شرعي نيست، بلكه مسلمانان آن را به كار برده اند. لذا از اين رو، بايد در فرهنگ لغات، به دنبال كاربردهاي آن گشت. عزا به معناي شكيبايي در ماتم و به معناي سوگ و مصيبت آمده است. [17] «عزي» از باب تفعيل به كار رفته است. «تعزيه الرجل» يعني تسلي دادن و توصيه به صبر كردن. «عزي بعضهم بعضا»، يعني يكديگر را توصيه به صبر كردند. «احسن الله عزاك»، يعني خداوند به تو صبر و نيكي عطا كند. [18] .

همان گونه كه از معناي لغوي به دست مي آيد، عزاداري، در اصل براي تسلي دادن به داغ ديده است. براي آرامش بخشي به داغ ديده از عوامل متعددي مي توان سود جست؛ از جمله:

1. هنجارهاي اجتماعي و هم دردي ها.

2. هم سان سازي با بزرگان ديني و تاريخي مورد علاقه ي مردم.

3. تفكر منطقي بر اين نكته كه لاجرم بايد به زندگي عادي باز گرديم و نمي توان زندگي را تعطيل كرد.

4. گريه كردن و برون ريزي عاطفي.

5. ذكر كردن غم و غصه ها با ديگران (راه ديگري از برون ريزي).

6. خواندن اشعار غمناك و معنادار.

7. اعتقاد به معاد و يادآوري آن.

نكته ي در خور توجه، اين است كه همه ي عوامل هفت گانه، در ضمن مراسم عزاداري و با كمك ديگران، براي فرد داغ ديده حاصل مي شود. در قالب ديد و بازديدها، اظهار هم دردي ها، شركت در مراسم و اداي احترام به متوفا و بازماندگان، مداحي كردن از بزرگان ديني و ذكر مصايب آنان، خواندن قرآن و آيات مناسب و تسلي بخش، ايراد سخنراني هاي مناسب با موقعيت و شرايط و ارائه ي شناخت لازم براي داغ ديده و ديگر مخاطبان، همه و همه، در ضمن مراسم عزاداري به دست مي آيد. جالب تر اين كه بسياري از اينها، اختصاص به مراسم جمعي دارد و در تنهايي و نشست هاي خانوادگي حاصل نمي شود.

در جوامع مختلف، شيوه هاي نسبتا مشابهي براي اين مراسم وجود داشته و دارد. مراسم عزداري و ختم در سه روز اول، هفتم، چهلم و گاه سالگرد (در جامعه ي ما)، به سازگاري داغ ديده با شرايط جديد كمك مي كند. با گرفتن مراسم سالگرد، به بازماندگان كمك مي شود كه ضمن گرامي داشت ياد متوفا، كه آن را به خاطرات عزيز و تكرارنشدني تبديل كنند. به طور كلي، دو عامل «فراموشي» و «گذشت زمان»، از جمله ي عوامل سازگاري هستند.

در ديگر اديان نيز چنين هنجارها و مراسمي وجود دارد؛ مانند مراسم يادآوري از مصلوب شدن حضرت عيسي، در دين مسيحيت. در فرهنگ ايراني پيش از اسلام نيز «خون سياوش» و «مرگ سهراب»، اگرچه به نوعي افسانه مي ماند، ولي در كاهش غم و غصه هاي داغ داران، ايفاي نقش مي كرده است. تيشه بر سر زدن فرهاد، بيابان گردي مجنون، ناكامي ذليخا، صبر يعقوب در غم فرزندش يوسف، بردار رفتن حلاج و...، همه و همه، عناصري نمادين از غم و اندوه براي درك اين معنا و كنار آمدن با غم است.


پاورقي

[1] Beravement.

[2] زهره خسروي، روان‏درماني داغ‏ديدگي.

[3] Bernel.

[4] Lindman.

[5] Te weep.

[6] Anxiety.

[7] Agitation.

[8] Aleeplessness.

[9] Loos Of Appetitc.

[10] Ros.

[11] Physical.

[12] Psychological.

[13] Socialogoical.

[14] Accepting The Reality Of Loss.

[15] Affliction Of Loss.

[16] Boulby.

[17] فرهنگ عميد، واژه‏ي «عزا».

[18] مصباح‏المنير، ص 504.