بازگشت

احمد كسروي


تفكر افراطي در احياي دين و دخل و تصرفهاي بيباكانه در دين، كه توسط روشنفكران طبقه اول آغاز شده بود، در زمان كسروي به اوج خود رسيد و سر از نسخ اسلام و پايه گذاري ديني جديد به نام «پاكديني» درآورد. شايد از اين سخن تعجب كنيد، اما متأسفانه واقعيت دارد و خود كسروي بي پرده از آن اظهار كرده و كتاب «در پيرامون اسلام» را براي اثبات آن تأليف نموده است. وي در گفتار پنجم آن كتاب تحت عنوان «اسلام و پاكديني» مي نويسد:

«در گفتار چهارم گفتيم بنياد همه دينها يكي است، از اين رو پاكديني با اسلام بنيادش يكي است، اسلام راهي پديد آورده بود، ولي آن را براي خواستهايي مي بوده و اكنون ما آن را از راه بسيار بهتري پيش مي بريم.»

او براي زمينه سازي، ابتدا مي كوشد اثبات كند كه دين اسلام تحريف شده و نيازمند احياگري است و در اين باره مي نويسد:

«اسلام دوتاست يكي اسلامي كه پاكمرد عرب 1350 سال پيش بنياد نهاد و تا قرنها برپا مي بود، ديگر اسلامي كه امروز هست و به رنگهاي گوناگون از سني، شيعي، اسماعيلي نمودار گرديد. اين دو اسلام هيچ شباهتي به هم ندارند بلكه آخشيج (ضد) يكديگرند.» [1] كسروي با داعيه احياگري ديني، انواع توهينها و تهمتها را به روحانيت كه مشعلداران اسلام راستين هستند، وارد مي ساخت. [2] و آنان را افراد نادان، مفت خوار، بيكاره و به دور از فرهنگ و تمدن معرفي مي كرد. [3] .

حضرت امام خميني (ره) كتاب كشف الاسرار را در پاسخ ياوه گوييهاي امثال كسروي تأليف نموده و نوشته اند:

«قلمهايي كه بر ضد روحانيت به كار مي رود، كمك به نابود كردن اسلام و اساس استقلال آن است.» [4] .

بعد از كسروي به موازات پيدايش مكتبها و گرايشهاي گوناگون در كشورهاي غربي، جريان روشنفكري نيز در ايران شتاب بيشتري پيدا كرد و اين مدعيان دروغين

احياگري ديني به هر گونه گرايش و مكتب جديدي كه در كشورهاي غربي پيدا مي شد، بلافاصله آب و رنگ اسلامي زده، و تلاش مي كردند از كتاب و سنت براي اين انديشه ي نو، مؤيداتي پيدا، و آيات الهي را با آن تطبيق كنند و بدين سان بود كه سوسياليسم اسلامي، [5] راسيوناليسم اسلامي، [6] ترانفورميسم اسلامي، [7] ناسيوناليسم اسلامي، [8] دياليك تيك توحيدي [9] و... پديد آمد.

گروهي از اينان با انگيزه احياگري ديني و پيراستن اسلام و فهماندن درست آن مي خواستند از اين مكاتب كمك بگيرند؛ غافل از اينكه جمع ميان اسلام و بسياري از اين گرايشها و مكتبها هر گونه ممكن نيست. چگونه مي توان بين پراگماتيسم، كه اصالت را به تجربه و عمل مي دهد، يا اومانيسم، كه اصالت را به انسان و انتخاب او مي دهد و يا... با اسلام، كه اصالت را به وحي مي دهد، جمع كرد؟ علومي كه به تجربه مادي تكيه دارد چگونه مي تواند اصولي را كه با تجربه هاي مادي قابل ارزيابي نيست، ارزيابي كند؟ و...


پاورقي

[1] در پيرامون اسلام ص 89، تهران، کتابفروشي پايدار چاپ چهارم.

[2] همان ص 30 و 29.

[3] همان ص 4 و 29.

[4] کشف الاسرار، امام خميني ص 2.

[5] ايده آل بشر ص 6 و 5.

[6] احياء فکر ديني در اسلام ص 146.

[7] راه انبيا راه بشر.

[8] بازيابي ارزشها ص 387.

[9] تبيين جهان‏بيني سازمان مجاهدين ص 569.