بازگشت

عاشورا، پيامد تنها گذاشتن امام


رابطه دو جانبه «بيعت» و «اطاعت»، بين امام و امّت، نصرت پيشواي عدل و حمايت از امام معصوم و حجت خدا را الزامي مي سازد. آنچه در عاشورا اتفاق افتاد و فرزند پيامبر مظلومانه به شهادت رسيد، ثمره عمل نكردن امّت به تكليف خويش و تنها گذاشتن امام بود. و اين حادثه، ريشه در سقيفه و جريانات پس از رحلت رسول خدا(ص) دارد. اين بينش سياسي كه حادثه كربلا و ظلمي كه به اهل بيت شد، از سقيفه و شورا و عمل نكردن به سفارش پيامبر اكرم(ص) بود، و اگر آن روز چنان نمي شد، در سال 61 هجري چنين نمي شد [1] در آثار شاعران ديده مي شود.

نيّر تبريزي در ترسيم پيوند اين دو حادثه مي گويد:



كانكه طرح بيعت شورا فكند

خود همانجا طرح عاشورا فكند



چرخ در يثرب رها كرد از كمان

تير كاندر نينوا شد بر نشان [2] .



مرحوم آيةالله كمپاني در اشعار عربي خود به وضوح اين بينش سياسي و تحليل تاريخي را تشريح مي كند؛ اين مضمون كه: تيري را كه حرمله رها كرد، حرمله نبود كه تيرانداخت، بلكه تيرانداز اصلي كسي بود كه زمينه ساز آن شد. تيري از سوي سقيفه آمد كه كمانش در دست خليفه بود، آن تير نه بر گلوي آن كودك شيرخوار، بلكه بر جگر دين و بر دل رسول خدا فرود آمد:

«سهمٌ أتي من جانب السقيفة...» [3] .



اگر پيمان مردم با «ولي» بود

اگر پيوند با آل علي بود



نه فرمان نبي از ياد مي رفت

نه رنج و زحمتش بر باد مي رفت



نه خون دل نصيب مجتبي بود

نه پرپر لاله ها در كربلا بود... [4] .



اين نگرش مجموعه اي و تحليل به هم پيوستگي حوادث تلخ كربلا و مظلوميّت اهل بيت، با آن رزّيه و نقطه انحراف و ظلم نخستين به خاندان عصمت، بسياري از وقايع را روشن مي سازد و اگر بناست از «عبرت هاي عاشورا» پندي گرفته شود، با همين ديد ميسّر است. اين، همان نكته اي است كه در «زيارت عاشورا» هم بر آن تأكيد مكرّر شده و از نخستين كسي كه بر آل پيغمبر ستم كرد و آخرين كسي كه از او پيروي نمود و هر كس كه به هر نحو و با هر وسيله و امكانات مالي و سياسي تبليغاتي و زمينه سازي (والممهّدين لهم...) با نفرت و نفرين ياد شده است. وقتي پيمان شكني عهدي كه در غدير بستند رخ داد، تيغ كشيدن به روي حجّت خدا در عاشورا پيامد آن خواهد بود.

علي رضا قزوه مي سرايد:

ابتداي كربلا مدينه نيست. ابتداي كربلا غدير بود

ابرهاي خون فشان نينوا، اشكهاي حضرت امير بود

نطفه خلافت ار چه بسته شد، در سقيفه بيعتي شكسته شد

امّت رسول، دسته دسته شد، او سكوت كرد، ناگزير بود

بعد از آن فتوّت هميشه سبز، بركت از حجاز و از عراق رفت

هر چه دانه كاشتند سنگ شد، پشت هر كوير، صد كوير بود

بعد، مكّه و مدينه دام شد، كوفه صرف عيش و نوش شام شد

آفتاب سربلند سايه سوز، در حصار نيزه ها اسير بود [5] .

اينها نمونه هايي از اين نگرش در تسلسل و پيوست حوادث است و حادثه عاشورا را سرشار از درس مي سازد.

شعار مردميِ «ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند» نيز جلوه اي از همين نگاه و شناخت است.


پاورقي

[1] در اين زمينه ر.ک: «فرهنگ عاشورا»، ص 289.

[2] ديوانِ «آتشکده»، ص 59.

[3] الأنوار القدسيّه، ص 99، فرهنگ عاشورا، ص 291.

[4] از نويسنده. برگ و بار، ص 60.

[5] هفتاد و دو زخم کربلايي، ص 19.