بازگشت

عمرو بن خالد اسدي صيداوي


عمرو بن خالد بن حكيم بن حزام اسدي صيداوي از اهالي كوفه مي باشد.

در بعضي از منابع عناوين عمرو بن خالد ازدي و عمرو (عمر) خالد اسدي وارد شده است، كه احتمالا يك نفر باشند چون، اولا، در منابع قدما مثل تاريخ طبري و زيارت ناحيه فقط عمر بن خالد صيداوي ثبت شده است.

و ثانيا، قاموس الرجال و معجم رجال الحديث يك نفر بودن اين دو را تقويت كرده اند.

علامه شوشتري اضافه مي كند كه اسدي بر اثر اشتباه در نگارش نسخه ها و يا بر اثر تحريف «ازدي» ثبت شده.

از نظر سوابق اجتماعي سياسي و فضايل، بنا به نقل تنقيح المقال از ابومخنف، عمرو بن خالد از شخصيتهاي بزرگوار و شريف و از مخلصين در ولايت اهل البيت عليه السلام و از ياران مسلم بن عقيل در كوفه بوده است تا اينكه كوفيان بر مسلم خيانت كردند و براي عمرو بن خالد چاره اي جز اختفا نماند، آنگاه كه خبر شهادت قيس بن مسهر و رسيدن امام عليه السلام را به منطقه «عذيب الهجانات» و «حاجز» را شنيد به همراهي غلامش سعد و بنا به قولي پسرش خالد، و مجمع بن عبدالله عائذي و عائذ بن مجمع و جنادة بن حارث سلماني ازدي و غلام جنادة، به راهنمايي طرماح بن عدي به خدمت امام حسين رسيدند.

وقتي كه به اردوي امام عليه السلام مي رسيدند حر رياحي خواست آنها را از ملحق شدن به امام عليه السلام منع كند كه امام عليه السلام فرمود، اينها ياران من هستند، دست از آنها بازدار وگرنه كار ما به جنگ خواهد كشيد، حر منصرف شد.

حضرت از آنها سؤال كرد كه از مردم كوفه چه خبر داريد؟ مجمع بن عبدالله گفت: اما اشراف و رؤساي كوفه رشوه هاي بزرگ دريافته و هماهنگ به جنگ با تو برخاسته اند. باقي مردم اگر


چه دلهاي آنان با توست، و ليكن فرداست كه بر روي تو شمشير خواهند كشيد.

عمرو بن خالد روز عاشورا خدمت امام عليه السلام رسيده و عرض كرد: يا اباعبدالله فدايت شوم، قصد كرده ام كه به شهدا از اصحاب تو ملحق شوم و كراهت دارم از آنكه زنده بمانم و تو را تنها و كشته شده ببينم، اكنون رخصتم فرما.

حضرت او را اجازه داد و فرمود: ما هم ساعتي بعد به تو ملحق خواهيم شد.

عمرو به ميدان رفته و اين رجز را خواند:



اليك يا نفس الي الرحمان

فابشري بالروح و الريحان



اليوم تجزين علي الاحسان

قد كان منك غابر الزمان



ما خط في اللوح لدي الديان

لا تجزعي فكل حي فان



و الصبر احظي لك بالاماني

يا معشر الازد بني قحطان



«اي نفس بر تو باد سوي خداي رحمان و بشارت به راحتي و رفاه و آسايش بهشتي، امروز به احسان جزا داده مي شوي، به تحقيق از تو سر زده در زمان گذشته اعمالي كه در لوح الهي نوشته شده، بي تابي نكن اي نفس كه هر زنده اي بالاخره مي ميرد. اي طايفه ازد بني قحطان صبر در جهاد لذت بخش تر است از آرزوهاي دنيا و از امان خواستن».

و آنگاه جهاد كرده و به شهادت رسيد.

و بعد از او پسرش خالد عازم ميدان شده و اين رجز را خواند:



صبرا علي الموت بني قحطان

كي ما تكنوا في رضي الرحمان



ذي المجد و العز و البرهان

و ذي العلي و الطول و الاحسان



يا ابتاقد صرت في الجنان

في قصر رب حسن البنيان



«اي بني قحطان بر مرگ در راه خدا صبر كنيد تا باشيد در رضاي خداي


رحمان، خداي با عظمت و عزت و حجت و بلند مرتبه و صاحب نعمت و احسان، اي پدر به تحقيق وارد بهشت شدي در قصرهاي زيبا بنيان بهشت.»

آنگاه جهاد كرده و بعد از پدرش به شهادت رسيد.

و اما مولاي عمرو بن خالد كه سعد يا (سعيد) بن عبدالله نام داشت بنا به نقل شيخ طوسي قدس سره مردي بزرگوار و شريف و باهمتي بود كه از عمرو بن خالد تبعيت كرده به محضر حضرت امام حسين عليه السلام در كربلا رسيده و در روز عاشورا به فيض شهادت نايل گشت. نام عمر بن خالد و سعد در زيارت ناحيه وارد شده است: «السلام علي عمر بن خالد الصيداوي و السلام علي سعيد مولاه».