بازگشت

اشعار منسوب به امام زين العابدين






1- نحن بنوالمصطفي ذو غصص

يجرعها في الانام كاظمنا



2- عظيمة في الانام محنتنا

اولنا مبتلي و آخرنا



3- يفرح هذا الوري بعيدهم

و نحن اعيادنا مآتمنا



4- و الناس في الامن و السرور و ما

يأمن طول الزمان خائفنا



5- و ما خصصنا به من الشف الطا

ئل بين الانام آفتنا



6- يحكم فينا و الحكم فيه لنا

جاحدنا حقنا و غاصبنا



1- ما فرزندان مصطفي همواره با غم و اندوه و ناگواري مواجه هستيم، فروبرنده خشم از ما، جام بلايا را در ميان مردم سر مي كشد.

2- رنج و مصيبت ما در ميان مردم سخت بزرگ و سنگين است، و اول و آخر دودمان ما بدين بلايا گرفتار و مبتلاست.

3- (در اوايل محرم كه آغاز سال قمري جديد است) اين مردم در عيدشان خوشحالند در حالي كه عيدهاي ما به عزا تبديل شده است.

4- مردم در آرامش و سرور غوطه ورند در حالي كه خاندان هراسان ما در طول زمان آرامش ندارد.

5- آفت و مايه ي رنج ما آن شرف و بزرگواري است كه در ميان مردم بدان ممتاز شده ايم.

6- پايمال كننده و منكر حق ما بر ما فرمانروايي مي كند با اينكه حكومت بر آنان به ما اختصاص دارد.


ابن شهر آشوب اشعار زير را به امام زين العابدين عليه السلام نسبت داده است:



1- لكم ما تدعون بغير حق

اذا ميز الصحاح من المراض



2- عرفتم حقنا فجحد تمونا

كما عرف السواد من البياض



3- كتاب الله شاهدنا عليكم

و قاضينا الاله فنعم قاض



1- آيا زماني كه درستيها از نادرستي ها تميز داده شود، آنچه را كه به غير حق بر خود مي بستيد به چنگ خواهيد آورد؟

2- همچنانكه سفيدي از سياهي شناخته شده است، شما نيز حق ما را شناختيد سپس در مقام انكار برآمديد.

3- دليل ما بر شما كتاب خداست و داور ما هم ذات اقدس اوست، پس او چه نيكو داوري است.



1- الا ان السباق سباق زهد

و ما في غير ذلك من سباق



2- و يفني ما حواه المرء اصلا

و فعل الخير عند الله باق



3- ستألفك الندامة عن قريب

و تشهق حسرة يوم المساق



4- اتدري اي يوم ذاك فكر

و ايقن انه يوم الفراق



5- فراق ليس يشبهه فراق

قد انقطع الرجا عن التلاقي



1- آگاه باش كه همانا مسابقه حقيقي مسابقه زهد و پارسايي است و غير از زهد در ديگر چيزها مسابقه اي نيست.

2- هر آنچه كه انسان جمع كرده دستخوش نابودي مي شود و تنها كار نيك در نزد خداوند باقي مي ماند.

3- به زودي پشيماني با تو مأنوس مي شود و در روز مرگ ناله و آه حسرت مي كشي.

4- آيا مي داني روز مرگ چه روزي است؟ بيانديش و يقين داشته باش كه آن روز جدايي است.

5- جدايي كه هيچ فراقي همانند آن نيست زيرا اميد ديدار قطع شده است.



1- تعالج بالطبيب لكل داء

و ليس لداء ذنبك من علاج






2- سوي ضرع الي الرحمن محض

بنية خائف و يقين راج



3- و اظهار الندامة كل وقت

علي ما كنت فيه من اعوجاج



4- و طول تهجد بطلاب عفو

بليل مد لهم الستر داج



5- لعلك ان تكون غدا حظيا

ببلغة فارح و سرور ناج



1- هر دردي بوسيله طبيب درمان مي شود و براي درد گناه تو علاجي نيست.

2- مگر اينكه با نيت شخص هراسان (از عذاب خدا) و اميدوار (به بخشش و رحمت حق) به درگاه خداوند بخشنده خالصانه تضرع و زاري كني.

3- از كجيها و كاستيهاي رفتار و گفتارت اظهار پشيماني نمايي.

4- با شب زنده داري در شبهاي تاريك و ظلماني از خداوند طلب عفو كني.

5- شايد فرداي رستخيز منفعتي برايت حاصل شود و به سرور و رستگاري نايل شوي.



1- عليك بصرف نفسك عن هويها

فماشي ء الذ من الصلاح



2- تاهب للمنية قبل تغدو

كانك لا تعيش الي الرواح



3- فكم من رائح فينا و غاد

نعته نعاته قبل الصباح



4- و بادر بالانابة قبل موت

علي ما فيك من عظم الجناح



5- فليس اخو الرزانة من يجافي

و لكن من تشمر للفلاح



1 - نفس خود را از هوي و هوس بازدار كه هيچ چيزي لذت بخش تر از نيكي و شايستگي نيست.

2- قبل از آنكه صبح را درك نمايي مهياي مرگ باش كه گويي آن روز را به شامگاه نمي رساني.

3- چه بسيار كساني كه در ميان ما صبح و شام كردند و مناديان پيش از صبحگاه مرگ آنان را خبر دادند.

4- قبل از فرارسيدن مرگ به سوي توبه بشتاب از گناه بزرگي كه مرتكب


شده اي.

5- ستمگر عاقل نيست بلكه خردمند كسي است كه دامن همت بر كمر زند.



1- اهل الدنيا و ما فيها جميعا

سوي ظل يزول مع النهار



2- تفكر اين اصحاب السرايا

و ارباب الصوافن و العشار



3- و اين الاعظمون يدا و بأسا

و اين السابقون لدي الفخار



4- و اين القرن بعد القرن منهم

من الخلفا و الشم الكبار



5- كان لم يخلقوا او لم يكونوا

فهل حي يصان عن البوار



1- آيا همه دنيا وآنچه در آن است جز سايه است كه با رفتن روز از بين مي رود؟

2- بيانديش كه سپاه داران و صاحبان اسبهاي تندرو و شترهاي هامون نورد كجايند؟

3- بزرگان صاحب قدرت و شوكت و آنهايي كه هنگام فخر فروشي بر هم پيشي مي گرفتند كجا هستند؟

4- بزرگان همپايه و همتا از حمكرانان و بخشندگان قوم و بزرگان يكي پس از ديگري كجا رفتند؟

5- چنان رفتند كه گويي از آغاز نبودند بنابراين هيچ موجود زنده اي از نابودي و مرگ مصون نمي ماند.