بازگشت

سيد مرتضي علم الهدي


سيد مرتضي علم الهدي در سال 355 هجري قمري در شهر بغداد ديده به جهان گشود. نسب او با پنج واسطه به امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي رسد. سيد از دوران كودكي به يادگيري دانشهاي متداول آن روز پرداخت. نبوغ و پيشرفت سريع او در رشته هاي مختلف اسلامي سبب شد كه در بين علما شهرت چشمگيري پيدا كند. از همين جاست كه به عناويني چون «ذو المجد»، «علم الهدي» «شريف مرتضي» و... ملقب شد.

سيد مرتضي شاگرد شيخ مفيد بوده است. نقل است كه فاطمه مادر سيد مرتضي روزي خطاب به شيخ مفيد گفت: «جناب شيخ! اين دو، پسران من هستند، آنها را نزد شما آورده ام تا علم فقه بياموزي!» بدين ترتيب سيد مرتضي به همراه برادرش سيد رضي شاگردان


شيخ مفيد شدند. سيد مرتضي در زمان خود سرآمد عالمان بوده است و به ويژه در علم اصول داراي نظرياتي است و در اين زمينه الذريعه را به نگارش درآورده است. علاوه بر اين كتاب، سيد آثار ديگري هم دارد كه مهم ترين آنها عبارت اند از: شافي، تنزيه الانبياء، ناصريات و امالي.

آيت الله سيد مرتضي علم الهدي از برجسته ترين دانشمندان متقدم شيعه است كه درباره ي عاشورا در زمره ي نظريه پردازان حكومتي به حساب مي آيد. به عقيده ي او «امام حسين عليه السلام براي امتناع از بيعت با يزيد بن معاويه، از مدينه به مكه رفت و پس از آن كه نماينده ي اعزاميش، مسلم بن عقيل آمادگي اكثريت نيروهاي مردمي كوفه را براي حمايت از امام به وي گزارش داد، به قصد تشكيل حكومت، براي احياي اسلام به سوي كوفه روانه شد. و پس از آن كه در محاصره ي نظامي قرار گرفت، كوشش كرد براي جلوگيري از خونريزي به حجاز بازگردد، ولي دشمن نپذيرفت و از وي خواست كه بدون قيد و شرط تسليم ابن زياد شود. امام مطمئن بود كه اگر تسليم شود، ابن زياد او را ذليلانه خواهد كشت، لذا تسليم را براي خود شايسته نديد و چون دشمن اقدام به حمله كرد، به دفاع اضطراري پرداخت و در اين دفاع افتخار آميز شهد شهادت را به جان نوشيد.»

«امام حسين عليه السلام كه از هر سو جريان امور را مساعد مي ديد براي او ترديدي باقي نماند كه به حق خود خواهد رسيد و به امر خلافت دست خواهد يافت. از اين رو، بر وي لازم بود كه در اين مسير قيام كند. بدين ترتيب كه از يك سو بزرگان و اشراف مردم كوفه و قاريان قرآن با ارسال نامه هاي بسيار و بستن عهد و پيمان به ياريش خواهند آمد، چنانكه در زمان امام حسن و نيز پس از شهادت آن حضرت با ارسال نامه ها از وي مي خواستند كه به كوفه بيايد و امر خلافت را در دست گيرد، و از سوي ديگر در آن زمان چنان بود كه مردم كوفه فرمانروايي كوفه را تحت نفوذ و تسلط خويش درآورده و امكان قدرت نمايي و زورگويي را از وي سلب كرده بودند. به هر حال امر چنان


بود كه امام حسين عليه السلام در ابتدا به گمان قوي معتقد بوده است كه علايم پيروزي آشكار مي شود و هر روز بر عده ي ياران وي افزوده مي شود. اكثر مردم كوفه با مسلم بن عقيل - نماينده ي امام - بيعت كرده بودند و مسلم نيز اين بيعت را به اطلاع امام رسانده بود. و آن روز كه ابن زياد به ديدار هاني آمده بود، براي مسلم اين امكان وجود داشت كه وي را به قتل رساند، اما وي به اين عذر كه اسلام، غافلگيري و كشتن مخفيانه را روا نمي داند از اين امر خودداري كرد. آن گاه كه ابن زياد، هاني را به زندان افكند و مسلم و يارانش قصر وي را محاصره كردند، اوضاع چنان مي نمود كه به زودي بر او چيره شوند و كارش را يكسره سازند؛ اما اوضاع دگرگون شد و برعكس پيروزي به شكست مبدل گرديد و آن چه نبايد بشود رخ داد.»