بازگشت

اهلي شيرازي


مولانا محمد بن يوسف بن شهاب معروف به اهلي شيرازي در حدود سال 858 ه. ق در شيراز متولد شده او از شاعران بزرگ تاريخ ادب فارسي است و تعداد 12 تأليف به او نسبت داده اند. اهلي معاصر شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي است و به سال 942 ه. ق در شيراز درگذشته و در كنار قبر حافظ مدفون است.



اي نقد جان، نثار شهيدان كربلا

چون خاك رهگذار شهيدان كربلا



طوري كه قدر و منزلتش از فلك گذشت

سنگي ست از مزار شهيدان كربلا



آب خضر به پرده ي ظلمت نهفته چيست؟

گر نيست شرمسار شهيدان كربلا



در چشم آفتاب كند خاك، اگر رود

بر آسمان، غبار شهيدان كربلا



گر خضر از حيات پشيمان شود رواست

كو نيست در شمار شهيدان كربلا



گلگشت عاشقان همه در خون خود بود

اين است لاله زار شهيدان كربلا



تا دست لطف حق چه نهد مرهم نهان

بر زخم آشكار شهيدان كربلا



استاده است ساقي كوثر، مي طهور

بر كف، در انتظار شهيدان كربلا



آغشته شد به خون،سر و فرقي كه موي او

خون در دورن نافه ي تاتار كرده است



قدر حسين كم نشد و شد عزيزتر

خود را يزيد، رو سيه و خوار كرده است



چون سوز اين عزا نچكاند ز ديده آب؟

جايي كه چشم چشمه گهربار كرده است



آن ناكسي كه قصد حسين اختيار كرد

بي شك كه قصد احمد مختار كرده است



وانكس كه خاطر نبي آزرده شد از او

حق را ز جهل و معصيت، آزار كرده است



يا مرتضي علي، به شهيدان روا مدار

ظلمي چنين، كه چرخ ستمكار كرده است



آمد عشور و در همه ماتم گرفته است

آه اين چه ماتم است كه عالم گرفته است؟



زان مانده است تشنه جگر، خاك كربلا

كز خون اهل بيت نبي نم گرفته است






بر نيزه نيست سرخي خون از سر حسين

كآتش به جان نيزه و پرچم گرفته است



زين دود سينه ها كه برآمد عجب مدار

گر تيرگي در آينه ي جم گرفته است



سيمرغ وار گم شد ازين غصه، خرمي

كز قاف تا به قاف جهان غم گرفته است



از بار منت كرم خاندان اوست

پشت فلك كه همچو كمان خم گرفته است



زال سپهر، خون جگر گوشه اش بريخت

شيري كه صد هزار چو رستم گرفته است



پيوسته گرچه كار جهان صيد كردن است

صيدي چنين به دام فنا كم گرفته است



چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت

خون حسين تازه شد و دامنش گرفت



باد اجل بكشت چراغي كه بر فلك

قنديل مهر و مه، ز دل روشنش گرفت



از داغ دل بسوخت چنان لاله زين عزا

كآتش ز داغ سينه به پيراهنش گرفت



روزم شب از عزاي حسين است و روزگار

زان است تيره روز كه آه منش گرفت



خون حسين آن كه پي لعل و در بريخت

آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت



اين نور چشم شاهسواري ست كآسمان

كحل نظر ز گرد سم توسنش گرفت



در خون نشست ساكن نه مسكن فلك

از رستخيز گريه كه در مسكنش گرفت



آن كو امان نداد به خون حسين و آل

فرياد الامان همه در مأمنش گرفت



بر اهل بيت و آل علي مرحمت نكرد

شمر لعين كه لعن مرد و زنش گرفت



زير زمين ز مكمن غيبش عذابهاست

تنها نه دست مرگ درين مكمنش گرفت



همسايه هم ز پهلوي او سوخت زير خاك

زان آتش عذاب كه در مدفنش گرفت



ماه محرم است و شد، دجله روان ز چشم ما

بهر حسين تشنه لب، شاه شهيد كربلا



با شهداي كربلا، لاف وفا هر آن كه زد

گرنه شهيد گريه شد، مدعي است و بي وفا



بس كه ز آتش جگر، گريه ي گرم مي كنم

مردمك دو ديده ام، سوخته شد درين عزا



دشمن آل مرتضي، پرده ي خويش مي درد

پنجه ي شير حق كجا، روبه حيله گر كجا؟



بنده ي اهل بيت شد، اهلي از آن هميشه است

روي نياز بر زمين، دست اميد بر دعا