بازگشت

ام البنين


فاطمه «ام البنين» دختر حزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن كعب بن عامر بن كلاب بن ربيعة بن عامر صعصعة بن معاوية بن بكر بن هوازن است. مادر آن بزرگوار «شمامه» نام داشت.

او مادر حضرت عباس عليه السلام و همسر اميرالمؤمنين عليه السلام پس از شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام بود كه به معرفي عقيل، برادر حضرت امير، به همسري علي عليه السلام درآمد. نامش «فاطمه بنت حزام» از قبيله بني كلاب و خواهر لبيد شاعر بود، زني بود باشرافت از خانواده اي ريشه دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام نيز بسيار مهربان بود. ثمره ي ازدواج علي عليه السلام با او چهار پسر بود، به نام هاي: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان كه هر چهار فرزندش روز عاشورا را در ركاب سيدالشهداء عليه السلام به شهادت رسيدند.

ام البنين، پس از شهادت فرزندانش همه روزه به بقيع مي رفت و بچه هاي عباس را نيز به همراه مي برد و به ياد فرزندان شهيدش مرثيه و نوحه مي خواند. زنان مدينه نيز به ندبه و نوحه ي سوزناك او جمع مي شدند و مي گريستند. اشعاري هم درباره ي عباس سروده بود. وقتي زنان به ام البنين تسليت


مي گفتند، مي گفت ديگر مرا ام البنين خطاب نكنيد، چرا كه امروز ديگر فرزندانم نيستند و شهيد شده اند.



لا تدعو في ويك ام البنين

تذكريني بليوث العرين



كانت بنون لي ادعي بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين...



به اين بانوي بزرگوار و مادر چهار شهيد، قبل از ولادت فرزندانش فاطمه مي گفتند؛ اما پس از آن كه داراي آن چهار فرزند شد، ام البنين خطابش كردند، يعني مادر پسران. عباس 34 سال داشت و عبدالله 25 سال، عثمان 21 سال و جعفر 19 سال.

پس از شهادت انسيه ي حورا فاطمه زهرا عليهاالسلام حضرت علي بن ابيطالب عليهماالسلام برادرش عقيل بن ابيطالب عليه السلام را كه آشنا به انساب عرب بود، فراخواند و از او خواست برايش همسري از تبار دلاوران برگزيند تا پسري دلير براي مولا به ارمغان آورد كه سالار شهيدان حسين بن علي عليهماالسلام را در كربلا ياري كند.

عقيل، ام البنين كلابيه عليهاالسلام را براي حضرت علي عليه السلام برگزيد كه قبيله و خاندانش بني كلاب، در شجاعت بي مانند بودند. بني كلاب از حيث شجاعت و دلاوري در ميان عرب زبانزد بودند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين انتخاب را پسنديد و عقيل را به خواستگاري نزد پدر ام البنين عليهاالسلام فرستاد. پدر، خشنود از اين وصلت مبارك، نزد دختر شتافت و او نيز با سربلندي و افتخار پاسخ مثبت داد و پيوندي هميشگي بين او و مولاي متقيان علي بن ابيطالب عليهماالسلام برقرار شد. امام عليه السلام در همسرش ايماني استوار، عقلي سرشار، آدابي والا و صفاتي نيكو مشاهده كرد و او را گرامي داشت و از صميم قلب در حفظ حرمت او كوشيد.

ام البنين بر آن بود كه جاي خالي فاطمه عليهاالسلام را در زندگي دو سبط پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دو ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پر كند، مادري كه در اوج شكوفايي پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.


ام البنين عليهاالسلام فرزندان دخت گرامي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را بر فرزندان خود كه نمونه هاي والاي كمال بودند مقدم مي داشت و بخش عمده ي محبت و علاقه خود را متوجه آنان مي كرد.

گويند همان روز كه پاي در خانه ي مولا عليه السلام گذاشت، حسنين عليهماالسلام هر دو مريض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ي ابوطالب عليه السلام به محض آنكه وارد خانه شد خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادري مهربان به دلجويي و پرستاري آنان پرداخت. چنانكه گفته مي شود خود نيز پس از چندي به مولا پيشنهاد داد كه به جاي فاطمه، كه اسم قبلي و اصلي او بوده، او را ام البنين صدا زند، تا حسنين عليهماالسلام از ذكر نام اصلي او توسط امام عليه السلام به ياد مادر خويش، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نيفتاده و در نتيجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعي نگردد و رنج بي مادري آنها را آزار ندهد!

اين بانوي بزرگوار نزد مسلمانان جايگاه ويژه دارد، و بسياري از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتي والاست و اگر دردمندي او را به درگاه حضرت باري تعالي شفيع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختيها و درماندگيها، اين مادر فداكار را شفيع خود قرار مي دهند.

فرزندان ام البنين - همگي - در زمين كربلا شهيد شدند و نسل ام البنين عليهاالسلام از طريق عبيدالله بن قمر بني هاشم بسيار مي باشند. چون بشير به فرمان امام زين العابدين عليه السلام وارد مدينه شد تا مردم را از ماجراي كربلا و بازگشت اسراي آل الله باخبر سازد، در راه، ام البنين عليهاالسلام او را ملاقات كرد و فرمود: اي بشير، از امام حسين عليه السلام چه خبر داري؟ بشير گفت: اي ام البنين، خداي تعالي تو را صبر دهد كه عباس تو كشته گرديد. ام البنين عليهاالسلام فرمود: از حسين عليه السلام مرا خبر ده. بدين گونه، بشير خبر قتل يك يك فرزندانش را به او داد، اما ام البنين عليهاالسلام پياپي از امام حسين عليه السلام خبر مي گرفت. او گفت: فرزندان من و آن چه در زير آسمان است، فداي حسينم باد! و چون بشير خبر قتل آن حضرت را به او داد صحيحه اي كشيد و گفت: اي بشير، رگ


قلبم را پاره كردي! و صدا به شيون بلند كرد.

مامقامي گويد: اين شدت علاقه ي دليل بلندي مرتبه ي او در ايمان و قوت معرفت او به مقام امامت است كه شهادت چهار جوان خود را كه نظير ندارند در راه دفاع از امام زمان خويش سهل مي شمارد.

به نوشته ي علامه ي سماوي در ابصار العين: ام البنين عليهاالسلام همه روزه به بقيع مي رفت و مرثيه مي خواند به نوعي كه هر كسي كه از آن جا عبور مي كرد از ناله و گريه ي ام البنين عليهاالسلام به گريه مي افتاد.

هنگامي كه زنها او را با عنوان ام البنين خطاب مي كردند و به وي تسليت مي دادند، اين ابيات را مي سرود:



لا تدعوني ويك ام البنين

تذكريني بليوث العرين



كانت بنون لي ادعي بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين



أربعة مثل نسور الربي

قد واصلوا الموت بقطع الوتين



تنازع الخرصان أشلائهم

فكلهم أمسوا صريعا طعين



يا ليت شعري أكما أخبروا

بأن عباسا مقطوع اليدين



يعني: اي زنان مدينه، ديگر مرا ام البنين نخوانيد و مادر شيران شكاري ندانيد، مرا فرزنداني بود كه به سبب آنها ام البنينم مي گفتند، ولي اكنون ديگر براي من فرزندي نمانده و همه را از دست داده ام. آري، من چهار باز شكاري داشتم كه آنها را هدف تير قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نيزه هاي خود بدنهاي طيبه آنها را از هم متلاشي كردند و در حالي روز را به پايان بردند كه همه ي آنها با جسد چاك چاك بر روي خاك افتاده بودند. اي كاش مي دانستم آيا اين خبر درست است كه دستهاي فرزندم عباس را از تن جدا كردند؟!

و نيز:



يا من رأي العباس كر

علي جماهير النقد



و وراه من ابناء حيدر

كل ليث ذي لبد






أنبئت ان ابني اصيب

برأسه مقطوع يد



ويلي علي شبلي أمال

برأسه ضرب العمد؟



لو كان سيفك في يد

يك لما دني منه احد



چه كسي عباس را ديد كه به گروه پست حمله مي كرد.

در آن هنگام كه فرزندان حيدر در كارزار چون شيران در پشت سروي بودند.

شنيدم در هنگامي كه دستش قطع شده بود، فرقش مورد اصابت قرار گرفته است.

واي بر من، آيا بر فرق شير شجاع من عمود فرود آمد و سر او را كج كرد؟

(پسرم) اگر شمشير در دستت بود، احدي جرأت نداشت به تو نزديك گردد.