بازگشت

ابن خلدون


عبدالرحمن ابن خلدون در رمضان سال 732 هجري قمري در تونس متولد شد. وي در خانواده اي اندلسي به دنيا آمد كه در اواسط قرن هفتم هجري از اندلس به تونس مهاجرت كرده بودند.


وقتي وضع اندلس آشفته شد خاندان ابن خلدون از بد فرجامي خويش بيمناك شده، پيش از آن كه اشبيليه به دست مسيحيان بيفتد از آن شهر مهاجرت كردند و مدتي در سبته اقامت گزيدند و تا مدتي با جاه و جلال در اين شهر زندگي كردند. پدر ابن خلدون كه مدتي در امور سياسي مسؤوليتي داشت از سال 711 به بعد امور سياسي را رها كرد و به مطالعه و كسب دانش روي آورد و در فقه و لغت و سرودن شعر مهارت يافت و در هنگام شيوع بيماري وبا در سال 749 هجري قمري بدرود حيات گفت.

ابن خلدون در هفده سالگي پدر و مادرش را از دست داد و همين امر باعث شد تا او از شهري به شهري رود و در كشمكش هاي سياسي وارد شود. و چون در مغرب ازدواج كرد باز هم از روش پيشين دست نكشيد و همچنان بار سنگين خانواده را از شهري به شهر ديگر مي كشيد تا اين كه به مصر رفت و به سمت مدرسي تعيين شد. خانواده ي وي كه در تونس به سر مي بردند، در راه الحاق به او در مصر، كشتي حامل آنان پيش از رسيدن به اسكندريه غرق شد و ابن خلدون يكباره از زن و فرزند محروم گرديد. در مصر بود كه بارها به مقام استادي و قضاوت نايل آمد. نخست در مدرسه قمحبه به مدرسي تعيين گرديد و سپس به منصب «قاضي القضاة مالكيان» برگزيده شد و پس از چندي به مقام شيخي خانقاه يبرسي تعيين گرديد تا اين كه در سال 808 هجري قمري بدرود حيات گفت و در مقبره ي صوفيه مدفون گرديد.

وي از ديدگاه اهل سنت به عاشورا نگريسته و مي گويد: «حسين با اين عده ي قليل نمي بايست به جنگ سپاهياني مجهز تن مي داد».

به نظر ابن خلدون در تأسيس دولت و حكومت دو عامل اساسي وجود دارد: يكي عصبيت و ديگري ديانت. او در اين باره مي نويسد:«بايد دانست... پايه گذاري و بنيان نهادن دولت تنها از راه «عصبيت» روي مي دهد و ناچار، بايد عصبيت بزرگي وجود داشته باشد كه ديگر جمعيت ها و عصبيت ها را در پيرامون خود گرد آورد و همه ي آنها را از


اين عصبيت بزرگ پيروي كنند. چنين عصبيتي از آن خدايگان دولت و ويژه ي اوست كه طايفه و ايل و تبار وي باشد».

ابن خلدون «عصبيت» را به عنوان مفهوم بنيادين تحول و تغيير جوامع از بدوي به حضري، طرح مي كند. برخي از مفسران «مقدمه»، مفهوم «عصبيت» را بزرگترين دستاورد ابن خلدون و اساسي ترين مفهوم علم عمران او دانسته اند. به ويژه مفسران مصري كه به طور عمده، تحت تأثير مكتب دوركيم بوده اند، مفهوم«عصبيت» را به عنوان مفهومي جامعه شناختي، بسيار پر اهميت تلقي كرده اند و آن را با برخي مفاهيم نظريه ي دوركيم در مورد جامعه سنجيده اند».

ابن خلدون امام حسين عليه السلام را از جمله صحابي مجتهدي مي داند كه شايستگي فوق العاده اي براي رهبري قيام عليه يزيد را دارا بوده است. او در اين زمينه مي نويسد:«اما درباره ي شايستگي [حسين عليه السلام] همچنانكه [حسين عليه السلام] گمان كرد درست بود بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت».

او در مورد شرايط قيام حسيني مي نويسد: «اما درباره ي حسين عليه السلام و اختلافي كه روي داد، بايد گفت چون فسق و تبه كاري يزيد در نزد همه ي مردم عصر او آشكار شد پيروان و شيعيان خاندان پيامبر در كوفه هيأتي نزد حسين عليه السلام فرستادند كه به سوي ايشان برود تا به فرمان وي برخيزند. حسين عليه السلام ديد قيام عليه يزيد تكليفي واجب است، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه به اين امر بر كساني كه قادر بر انجام دادن آن هستند لازم است و گمان كرد خود او به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين تواناست».