بازگشت

آدم


خداوند متعال، زمين را از دو روز آفريد و كوههاي سنگين را بر روي آن، قرار داد و وسايل زندگي و نيازمنديهاي ساكنين آن را، در دو روز به وجود آورد، سپس آسمان و پس از آن عرش را آفريد و خورشيد و ماه را ايجاد كرد، آن گاه فرشتگان را بوجود آورد كه او را تسبيح و تقديس مي كنند و با اخلاص به عبادت او قيام دارند.

سپس اراده ي خداوند تعلق گرفت و حكمتش اقتضا كرد كه آدم و فرزندان او را بيافريند تا در زمين ساكن شوند و آن را آباد كنند، پس فرشتگان را آگاه ساخت كه به زودي مخلوق ديگري را ايجاد مي كند كه در زمين تلاش كنند و در پست و بلند آن بگردند و نسل ايشان در نواحي مختلف آن پراكنده شوند، از روئيدنيهاي زمين بخورند و گنجينه ها و معادن آن را استخراج كنند و برخي، جانشين برخي دگر باشند.

فرشتگان مخلوقاتي هستند كه خداوند، آنان را براي پرستش خود برگزيد و نعمت خود را بر آنها تمام گردانيد و ايشان را به طاعت خود راهنمائي فرمود.

بر فرشتگان گران آمد كه خداوند، مخلوقي جز آنان را بيافريند و بيمناك شدند كه اين آفرينش در اثر تقصيري است كه از آنها سر زده، و يا براي مخالفتي است كه از بعضي ايشان بوجود آمده، بدين جهت براي تبرئه خود گفتند: خداوندا! با اينكه ما پيوسته به تسبيح و تقديست كمر بسته ايم، چرا مخلوقي غير از ما ايجاد مي كني؟! در صورتي كه آنها بر سر منافعي كه در زمين است، اختلاف خواهند كرد و در روي زمين فساد بر پا خواهند نمود.

اين سخن را فرشتگان بدان جهت گفتند تا پاسخي از پروردگار بشنوند كه شبهه ي ايشان زائل شود و وسوسه ها از سينه هاشان بيرون رود، و ديگر آنكه اميد داشتند كه خداوند متعال آنها را در زمين جانشين قرار دهد، زيرا آنها به رعايت


نعمت خداوند، سابق تر و به شناختن حق او شايسته تر بودند، و اين سؤال از جهت انكار بر كار خدا و شك در حكمت او، و همچنين از جهت عيب گويي آدم و فرزندان او نبود، زيرا فرشتگان اولياء مقربين و بندگان گرامي خداوند هستند كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و به دستور او كار مي كنند.

خداوند جوابي به آنها فرموده كه دلهاشان آرام و خيالشان راحت شد، فرمود: من مي دانم آنچه را شما نمي دانيد و در جانشين نمودن آدم، حكمتي مي بينم كه شما از درك آن عاجزيد بزودي آن چه را اراده كرده ام مي آفرينم و جانشين قرار مي دهم، آن گاه آن چه را از شما پنهان و مستور بود، خواهيد ديد، هنگامي كه او را آفريديم و از روح خود در او دميدم او را سجده كنيد.

خداوند بدن آدم را از گل مخصوصي خلق كرد و از روح خود در آن دميد، نسيم حيات در پيكر او وزيد و بشري كامل و بي عيب كرديد پس از آن، خداوند به فرشتگان دستور داد كه آدم را سجده كنند، آنان با فروتني فرمان خدا را پذيرفتند و آدم را تعظيم نمودند و در برابر او چهره به خاك نهادنند ولي شيطان با دستور حق مخالفت كرد و از سجده خودداري نمود.

خداوند، سبب سجده نكردن و تخلف او را پرسيد و فرمود: چه چيز مانع شد كه آدم را سجده نكردي؟ خود را بزرگ شمردي يا از جمله ي سركشان بودي؟!

شيطان گمان كرد عنصر او از عنصر آدم بهتر و جوهرش پاكتر است و گمان كرد كه هيچ كس به مقام ارجمند و منزلت رفيع او نمي رسد و گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل.

آشكارا به معصيت اقدام كرد و از مخالفت و تكبر خود پرده برداشت و از فرمان پروردگار سرپيچي نمود، آدمي را كه خدا با دست قدرت خود آفريده بود، سجده نكرد و از كافرين گرديد.

خداوند او را به گناهش مجازات كرد


و به او فرمود: از آسمان بيرون برو، زيرا تو از رحمت ما رانده شده اي و لعنت شامل حال تو است تا روز قيامت، شيطان از پروردگار درخواست كرد كه او را تا روز قيامت مهلت دهد و زنده بدارد، خداوند درخواست او را پذيرفت و به او فرمود: تا روز معين از مهلت داده شدگاني.

هنگامي كه خواهش او قبول و درخواستش پذيرفته شد از احسان خدا تشكر نكرد، بلكه نعمت حق را با كفران پاداش داد و گفت: براي اين كه مرا گمراه ساختي بر سر راه بندگانت مي نشينم، و براي گمراه ساختن آنها در كمين هستم و كوشش مي نمايم، سپس از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ نزد بندگانت مي آيم و بيشتر آنها را شكر گذار خود نخواهي يافت.

خداوند شيطان را از درگاه خود راند و خواسته هاي او را پذيرفت و به وي گفت: اينك به راهي كه انتخاب كردي برو، و هر يك از ايشان را كه توانستي با صداي خود مضطرب و پريشان كن و با لشكريان سواره و پياده ي خود بر آنها بتاز و در اموال و اولاد با آنان شركت كن، و آنان را با وعده هاي دروغ سرگرم كن و به آرزوهاي دور و دراز مشغول ساز ولي هرگز در گمراه ساختن كساني كه عقيده ي محكم و عزم راسخ دارند و بندگان بااخلاص منند تو را آزاد نخواهم گذاشت و آنان مسلط نخواهم كرد. زيرا دلشان به تو بي توجه و گوششان به حرف تو بدهكار نيست.

اما تصميمي كه براي گمراه ساختن آدميان گرفتي، پس حساب تو در برابر اين گناه، سخت و مجازات تو بسيار بزرگ خواهد بود و من دوزخ را از تو و پيروانت پر خواهم كرد.

فرشتگان آدم را سجده كردند و به مقام ارجمند او در پيشگاه پروردگار اعتراف نمودند، ولي مثل اينكه آنها گمان مي كردند كه از نظر علم و فهم از آدم برترند، بدين جهت خداوند متعال از علم خود به آدم عنايت كرد و او را به نور خود


منور گردانيد و نامهاي مخلوق خود را به او ياد داد، آن گاه براي اين كه عجز و قصور ملائكه آشكار شود و بفهمند كه حكمت خدا مقتضي بود، كائنات را به آنها ارائه داد و فرمود: اگر راست مي گوئيد نامهاي اين آفريدگان را به من بگوئيد،

فرشتگان مبهوت از جواب عاجز شدند و به ناتواني و كوتاهي پايه ي علم خود اعتراف كردند و گفتند: پروردگارا! ما جز از آنچه از تو آموخته ايم چيزي نمي دانيم همانا عالم و حكيم مطلق تويي، چون آدم از درياي فيض پروردگار قطره اي و از پرتو علم او بهره اي برداشته بود، خداوند به او دستور داد كه آنچه فرشتگان ندانستند و از جوابش عاجز ماندند به ايشان خبر دهد، تا با اين وسيله فضيلت آدم و حكمت استخلاف او آشكار گردد، آدم به آنها خبر داد و سپس خداوند به آنها فرمود: آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مي دانم و بر كارهاي آشكار و پنهانتان عالمم؟ در اين هنگام فضيلت آدم بر ملائكه معلوم شد و راز آفرينش وي و حكمت استخلاف او را ديدند.

خداوند نعمت خود را از شيطان بازگرفت و از رحمت خود دور كرد آن گاه آدم و همسرش را در بهشت جاي داد و به وي گفت: نعمتي كه به تو عطا كرده ام به ياد داشته باش، تو را به خلقتي بديع آفريدم و بشري كه مي خواستم بوجود آوردم و از روح خود در تو دميدم و فرشتگانم را به سجده ي تو واداشتم و بهره اي از علم خودم را به تو بخشيدم و اين ابليس است كه او را از رحمتم مأيوس ساختم و چون از فرمان من سرپيچي كرد او را لعنت كردم و اينك بهشت را كه خانه اي جاويد است جايگاه تو قرار دادم اگر اطاعت من كني تو را براي هميشه در بهشت جاي خواهم داد و اگر پيمان مرا بشكني تو را از خانه ام بيرون و به آتش خودم معذب خواهم نمود، بيدار باش كه شيطان با تو و همسرت دشمن است، شما را از بهشت بيرون نكند كه به بدبختي مبتلا مي شويد.


خداوند به آدم و همسرش اجازه داد كه با خاطري آسوده از نعمت هاي بهشت استفاده كنند هر ميوه اي كه خواستند بچينند ولي آنان را از نزديك شدن به يك درخت از درختان بهشت نهي كرد و براي آنكه پرده ي ابهام برداشته شود و آن درخت را بشناسد، آن درخت را معين و به آن اشاره فرمود و آنان را از نزديك شدن به آن بيم داد كه اگر به آن نزديك شوند يا از ميوه ي آن بخورند در زمره ي ستمكاران محسوب خواهند شد و همچنين وعده داد كه اگر از آن دوري كنند نعمتهاي بهشت را براي آنان دائمي و جاويد گرداند و هرگز روي گرسنگي و برهنگي را نبيند و تشنگي و سختي به آنها نرسد و فرمود: اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و با فراغت خاطر هر چه خواستيد بخوريد ولي نزديك اين درخت نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود. همانا بر تو است كه در بهشت گرسنه و برهنه نشوي و تشنگي نبيني و از آسيب گرمي آفتاب محفوظ باشي.

براي شيطان خيلي سخت و دشوار بود كه آدم و همسرش در رفاه و خوشي باشند و او، رانده ي درگاه خدا و دور از بهشت بسر برد، بدين جهت تصميم گرفت كاخ سعادت آنها را واژگون سازد و نعمت را از ايشان سلب كند. آري آدم همانست كه او را از مقام عالي و ارجمندش به زير آورد و از نعمت و رضاي خدا دور كرد و بواسطه ي همين آدم بود، كه سركشي و نابكاري او آشكار شد اينك بايد انتقام بكشد و با نيرنگ او را مذموم سازد، آهسته آهسته وارد بهشت شد و در آشكار و نهان با آدم سخن گفت، خود را دوست پاكدل و ناصح و بااخلاص معرفي كرد و براي بدست آوردن دل آدم تلاش فراوان نمود، از هر دري درآمد و از هر راهي وارد شد، علاقه ي خود را با آدم و همسرش ابراز كرد و غرض خود را براي از دست رفتن نعمت هاي آنها اظهار داشت و گفت: خداوند شما را از خوردن اين درخت نهي نكرده مگر براي آنكه اگر بخوريد


دو فرشته مي شويد يا در بهشت جاودان خواهيد بود.

شيطان ديد آدم و همسرش از پذيرفتن سخن او متوحش و از مشورت او گريزانند، به حرف او گوش نمي دهند و نصيحتش را نمي پذيرند، بدين جهت براي ايشان قسم ياد كرد كه من خير خواه شمايم، قصد زيان و بدبختي شما را ندارم، قسم ياد كرد تا پاكدلي و خير خواهي خود را ثابت كند و بدون ترديد براي گمراه كردن آن دو، پافشاري و اصرار بسيار كرد و نيرنگ خود را با اين ترتيب به كار برد، بالأخره آدم و همسرش فريفته شدند و از آنها لغزش بزرگي بوجود آمد.

چون آدم و حوا از فرمان خدا بيرون رفتند، خداوند نعمت خود را از ايشان گرفت و بهشت را بر آنها حرام كرد و به آنها فرمود: مگر من شما را از نزديك شدن به اين درخت نهي نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شما است؟

آدم و همسرش به درگاه خداوند بازگشت و توبه نمودند و از كرده ي خود پشيمان شدند و گفتند: پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي و بر ما رحم نكني از زيانكاران خواهيم بود، خداوند فرمود: بيرون رويد، منزل و جايگاه شما در زمين است و تا روز قيامت دشمن يكديگر خواهيد بود.

خداوند توبه ي آنان را پذيرفت و فرمان داد تا از بهشت بيرون روند و به آنها اطلاع داد كه دشمني بين ايشان و شيطان ادامه خواهد داشت.

وقتي كه يك آدم عليه السلام در اطراف زمين سير مي نمود تا اينكه به سرزمين كربلا رسيد، پايش به چيزي برخورد كرد. سپس بر زمين افتاد و خون از پايش جاري شد، آنگاه سر به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا گناهي از من صادر گرديد كه اين گونه مرا معاقب فرمودي؟ وحي رسيد: نه، ولكن فرزندت حسين عليه السلام در اين مكان كشته مي شود، پس خون تو موافق خون او جاري شد.


عرض كرد: چه كسي قاتل اوست؟ وحي آمد كه يزيد ملعون، پس او را لعن كن. پس از آنكه آدم عليه السلام او را لعن نمود به سوي جبل عرفات روانه شد.