بازگشت

آخرين وداع


بدرود گفتن، خدا حافظي كردن، نيايشي كه در هنگام مسافرت و مفارقت از يكديگر برزبان مي آورند، به معناي «خدا نگهدار». [1] در حادثه نهضت عاشورا، وداع در مواردي ديده مي شود. امام حسين «ع » هنگامي كه پس از مرگ معاويه و اصرار والي مدينه براي بيعت گرفتن از او، مي خواهد از مدينه خارج شود، به زيارت قبر پيامبر رفته و با او خداحافظي مي كند و عازم مكه مي شود، وداعي آميخته با اشك و اندوه فراق، كه در همانجا به خواب مي رود و رسول خدا را در خواب مي بيند.با قبر مادرش و برادرش هم وداع مي كند. [2] وداع ديگر در روز عاشورا و كربلاست.فرزندان اهل بيت نيز در آخرين باري كه از امام و خيمه گاه خداحافظي مي كنند، سلام آخر را مي دهند.وداع واپسين، همراه با سلامي خاص است.

سيد الشهدا روز عاشورا چندين بار وداع كرد.وداع اول، آنگاه بود كه به خيمه ها آمد و از خواهرش زينب، پيراهني كهنه طلبيد تا از زير لباس بپوشد و در اين وداع بود كه علي اصغر را به آغوش گرفت تا با او نيز وداع كند، تيري گلوي او را از هم دريد.وداع ديگر با فرزندش امام سجاد «ع » بود كه درون خيمه انجام گرفت.وداعي هم با دخترش سكينه داشت كه بسي جانسوز بود و اين در همان وداع آخر بود كه حضرت با زخمهايي كه از آنها خون مي آمد براي خداحافظي به ميان اهل بيت آمد و با جمله «استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله تعالي حاميكم و حافظكم...» آنان را به صبر دعوت كرد [3] و چون خواست براي كارزار نهايي به ميدان رود، همه را اينگونه خطاب كرد: «يا سكينة يا فاطمة يا زينب و ياام كلثوم!عليكن مني السلام...» [4] و اين نشان ديدار آخر بود.اهل بيت چون يقين كردند كه ديگر او را نخواهند ديد، بشدت گريستند.

آمدن زينب «ع » از پي برادر و بوسيدن زير گلوي او و نيز صدا كردن سكينه، پدر را و درخواست اينكه مرا بر دامن بنشان و... از جزئيات همين وداع است. «روضه وداع » از سوزناكترين مرثيه هاي حادثه عاشوراست، و نيز وداع امام حسين «ع » با علي اكبر، آنگاه كه عازم ميدان بود. هنگام ميدان رفتن يكايك اصحاب، با آن حضرت وداع مي كردند وداعشان با سلام كردن بود كه اذن ميدان هم حساب مي شد.



بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران



هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد

داند كه سخت باشد قطع اميدواران



با ساربان بگوييد احوال آب چشمم

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران [5] .




پاورقي

[1] لغت نامه، دهخدا.

[2] حياة الامام الحسين، ج 2، ص 259 و 261.

[3] مقتل الحسين، مقرم، ص 337.

[4] معالي السبطين، ج 2، ص 25.

[5] سعدي.