بازگشت

هاشميات


هاشميّات: عنوان هشت چكامه كلامي ـ سياسي ـ اجتماعي از كميت اسدي.

ابـو مـُسـتَهَلّ كُميت بن زيد اسدي كوفي (60 ـ 126 ق) از اصحاب امامان سجّاد(ع) (خزانة الادب 1/138؛ الغدير 2/277) و محمّدباقر و جـعفر صادق (ع) (رجال الطوسي / 144، 274) و مورد تأييد وتشويق ايشان بود. آموزگاري مي كرد و از اين راه، امرار معاش مي نـمـود (الاغـانـي 17/2). بـيـشـتـر مـنابع او را با اوصافي همچون حـافظ قرآن، فقيه شيعه، خطيب بني اسد، نسّابه، متكلّم، شجاع،چابك سوار، تيرانداز، بسيار سخاوتمند و ديندار ستوده اند (خزانةالادب 1/138؛ شـرح شـواهـد المـغـنـي 1/38 و...) مـدافـع اهـل بـيت و دشمن بني اميّه بود؛ تا آن جا كه زمامداران اموي خونش راحـلال دانـسـتـه، بـراي سـرش جـايـزه گـذاشـتـه بـودنـد. بـيـسـت سـال مـتـواري زيـسـت و در نـهـايـت نـيـز شـهـيد شد. (العقد الفريد2/153).

هـاشـمـيـّات اثـر كـمـيـت اسـت كـه بـه فـاصـله پـانـزده تـا بـيـسـت سـال پـس از شـهـادت امـام حـسـيـن (ع) و در اوج قـدرت امـويان و درفضايي آكنده از بيداد و اختناق سروده شد (اخبار شعراء الشّيعه /71؛ الاغاني 17/28). فرزدق كه خود شاعري پير و خبره بود، آنگـاه كـه هـاشـمـيـّات را از زبـان سراينده اش شنيد، شگفتي خود راپـنـهـان نـسـاخـت و شـاعر را به انتشار آن ترغيب كرد، در حالي كه آيـنـده بـس درخـشـانـي را براي وي پيش بيني كرد و او را كه هنوز شـاعـري جـوان بـود، سـرآمـد شـاعـرانِ گـذشـتـه وحـال خواند. (مروج الذّهب 3/229؛ الاغاني 17/30). امّا پس از لحظه اي تأمّل ـ گويي از اين اصرار پشيمان شده باشد ـ اختناق شديد آن ايـّام را بـه يـاد آورد و از پـدر كـمـيت خواست كه از آن پس مراقب پـسـرش بـاشـد، چـرا كه زبان او به شمشير برنده اي مي ماند وحـكـّام امـوي بـا انـتـشـار هـاشـمـيـات، بـي گـمـان حـكـم قـتل شاعر را صادر خواهند كرد. (اخبار شعراء الشّيعه / 65، 67)،از ايـن گـونـه گـزارش هـاي تـاريـخـي كـه در شـرح حال شاعر هاشميّات فراوان نوشته شده است، به خوبي مي توان به وضع نامساعد آن ايّام پي برد و تاحدودي به زمان و زمينه هاي اجتماعي ـ سياسي سرايش اين اثر نزديك شد.

هاشميّات از جهت قالب و ساخت، همانند شعر ديگر شاعران بدوي دراسـلام و جـاهـليـّت اسـت و ادب بـاديه و شهر را يكجا دارد. (تاريخ الادب العـربي / 307) از نظر اصالت الفاظ، استحكام تركيب ها،عـلّوِ مـعـني، قدرت طبع، انسجام كلام و لطافت سخن در سطح عالي اسـت. ريشه بندي كلام، پيوست جمله ها، فشردگي مفاهيم و طبيعي بـودن لغـات ((مـعلّقات سبعه)) را در اذهان تداعي مي كند (جهشها /203). حـجـم اثـر در اصـل بيش تر بوده و امروزه اندكي از آن بهدسـت مـا رسـيـده است. از پنج هزار قصيده اي كه براي كميت شمرده انـد (كـشـف الظـّنـون 1/808؛ الغـديـر 2/287 بـهنـقـل از عيون الاخبار 1/397) تنها چند قصيده و از برخي قصائدش كـه 578 بـيـت بـوده (هـاشـمـيـّات، قـصـيـده شـشـم) فـقـط 19بيت(القـصـائد 79 ـ 80) يـا 21 بـيت (الغدير 2/265 ـ 266) بر جاي مانده است.

كـمـيـت در چكامه سرايي دستي توانا داشت و در سرايش قصيده هاي بـلنـد چـنـدان اسـتـاد بود كه هر پديده زيباي طولاني را به شعركـمـيـت مـثل مي زدند و مي گفتند: ((اطول من شعر الكميت)). صاحب بن عـبـّاد مـي گـويـد: ((قـد طـال قـرنـك يـا اخي - فكّانه شعر الكميت(ديـوان الصـّاحـب بـن عـبـّاد / 199). ولي از آن هـمـه، آنچه اينك ازهـاشـمـيـّات مـانـده هـشت قصيده و قطعه كوتاه است كه با توجّه به اخـتـلاف نسخه ها، شمار ابيات آن به 555 بيت مي رسد. همين مقدار نـشـان مي دهد كه اين اثر از سر تكلّف يا تفنّن سروده نشده است؛ سـبـك و سياق خود را دارد و به هيچ وجه تقليدي نيست؛ تنها براي ايـن سـروده نـشده كه شگفتي مردم يا شاعران را برانگيزد؛ هرگز لفـّاظـي و بازي با كلمات در آن ديده نمي شود؛ در آن، نه پيام،فـداي كـلام شـده و نـه تـعـهـّد و رسالت به جاي فصاحت و بلاغت نشسته است.

گـسـتـره اشـتـهـار هـاشـمـيـّات و تـأثـيـرگـذاري آن در حـوزه هـاي گـونـاگـون عـلمـي، ادبـي و فـرهـنـگـي در خـورتـأمّل است. استقبال ها، تضمين ها، تخميس ها و اقتباس هاي فراوان در طـول تـاريـخ فرهنگ و ادب اسلامي و نيز استشهادها و استنادهاي بسيار به آن، در متون مهمّ ادب و تفسير و... حاكي از اعتبار و اهمّيت هـاشـمـيـّات اسـت (مـصنّفات الشّيخ المفيد 8/88). براي نمونه مي تـوان تـأثـير بيتي از قصيده دوم (بائيّه، بيت 74) را در قصيده ((مـدارس آيـات)) دعـبـل خـزاعـي مـلاحـظـه كـرد تا تأثير مستقيم وچـشمگير هاشميّات را با فاصله اي كمتر از يك قرن ديد (القصائدالهـاشـميّات / 38؛ ديوان دعبل بن علي الخزائي / 141، بيت 90). ونـيـز مـي تـوان تـأثـيـر هـاشميّات را در سراسر قصيده هفتاد و دوبـيـتـي سـيـّد رضـي مـلاحـظه كرد (القصائد / 29؛ ديوان الشّريف الرضي 1/112).

گـذشـتـه از مجموعه هاي شعري و متون ادبي، در منابع ديگر نيزتـأثـيـرِ هـاشـمـيـّات چشمگير است. خليل بن احمد فراهيدي (100 ـ175 ق) حدوداً 60 جاي در ((العين))؛ ابن سكّيت خوزي (م 244 ق) در ((اصلاح المنطق))؛ شيخ مفيد (338 ـ 413 ق) در ((الافصاح))،((الفصول المختاره))، ((معني المولي)) و ((اقسام المولي))؛ سيّدمـرتـضـي عـلم الهدي در ((امالي))؛ امين الاسلام طبرسي در ((مجمعالبـيـان))؛ ابـوالفـتوح رازي در تفسير ((روح الجنان))؛ و ده ها دانشمند ديگر در آثاري چون ((لسان العرب))، ((تاج العروس))،((مـغـنـي اللّبـيـب))، و ((شـرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد)) درموارد متعدّد به هاشميّات استناد جسته اند.

بـعـضـي نـيـز به شرح و تفسير هاشميّات پرداخته اند. از آن جمله انـد: ابـي ريـاش احـمـد بـن ابـراهـيم قيسي يماني (م 339 ق) كه شرحش با نام ((شرح هاشميّات الكميت)) در بيروت چاپ شده است. در ايـن شـرح كـه از سـده چهارم هجري به يادگار مانده است متن هرهـشـت قـصـيـده هاشميّات بيش از متون ديگر است، تا آن جا كه شمار ابـيات در قصيده سوم به دو برابر فزوني مي يابد و در جمع،قـصـائد ايـن متن 102 بيت بيش از متن هاي ديگر است. برخي از اينابـيـات هـم در رثـاي شـهداي كربلا است و نام و كُنيه ايشان را دربردارد. از ديگر شارحان، محمّد محمود رافعي مصري و محمّد شاكرخـيـّاط نـابـلسـي از دانشوران عامّه اند كه اثرشان با عنوان مشتركِ((شـرح هـاشـمـيـّات الكـمـيـت))، بـه تـرتـيـب درسال هاي 1928 م و 1331 ق در مصر چاپ شده است. نيز مي تواناز شـرح ابـوجـعـفـر محمد بن امير الحاجّ الحسيني، شارح شافيه،(شافيه ابي فراس)، ((الكميت بن زيد شاعر العصر المرواني)) از عـبـدالمـتـعال الصّعيدي، ((الكميت بن زيد الاسدي شاعر الشيعيّة السـّياسي)) از احمد صلاح الدين نجا، و ((الكميت بن زيد الاسدي بـيـن العـقـيدة والسّياسة)) از علي نجيب عطوي ياد كرد. كتاب اخيرشرح مفصّلي است بر هاشميّات كه به تازگي انتشار يافته است.

هـمـه كـسـاني كه درباره كميت و اشعار او به پژوهش پرداخته اند، بـيـشـتر به هاشميات نظر داشته اند؛ چرا كه هاشميّات همه اشعار وي، حـتـّي قـصيده مذهّبه وي را تحت الشّعاع قرار داده است. امروزنـيـز كـه شـعرهاي كميت به صورت قطعه هاي چند بيتي و نيز تكبيت و دو بيت از ميان متون مختلف گردآوري شده است (شعر الكميت،جـمـع و تـحـقـيـق داود سـلّوم) بـاز مـنـظـراهل نظر و پژوهش، هاشميّات شمرده مي شود.

از ديـگر نمونه هاي اقبال به هاشميّات، روي آوردن به تخميس آناسـت. از ميان اين تخميس گران مي توان به عبّاس زيوري بغدادي(م 1315 ق)، مـحـمـّد سـمـاوي؛ سـيـد مـحـمـّد صـادق آل صـدرالديـن كـاظـمـي (الغدير 2/273) اشاره كرد. مايه شگفتي است كه هنوز هاشميّات به فارسي ترجمه نشده است. تنها ترجمه چـنـد بـيـت انـگـشـت شـمـار از آن را مي توان در كتاب ((جهش ها)) اثرمـحـمـّدرضـا حكيمي ديد كه ديگران نيز به همان ترجمه اكتفا كرده اند. (ادبيّات انقلاب در شيعه 1/68).

امـّا بـه لحـاظ مـحـتـوا و مـضـمـون، كـمـيـت بـا هـاشميّاتش طرحي نو درانـداخـتـه و راه تـازه اي را فرا روي شاعران شيعي گشوده است.پـيـش از كـمـيـت، مـديـحـه سـرايـان بـه نقل فضائل و مناقب، قناعت؛ و مرثيه سرايان به يادآوري فجايع و مـصـائب اكـتـفـا مـي كـردنـد. ادب رثـا آكنده از عاطفه و سرشار ازگريه و اشك بود. پيش از عاشورا، مرثيه سرايان شيعي مظلوميّتهاي امام علي (ع) را در شعرشان ياد مي كردند و مي گريستند و مي گـريـانـيـدنـد تـا آن جـا كـه در مـيـان عـرب ضـرب المـثـل شـد ارقّ مـن دمـعـة شـيـعـيـّة تـبـكـي عـلي بن ابي طالب (مجمع الامـثـال 1/179؛ الفـرق الاسلاميّة في الشّعر الاموي / 373). كميت كـه هـم زمان با عاشورا تولّد يافت، دست به ابتكاري مهم زد. وي در ترسيم مظلوميّت هاي آل علي (ع) كه با عاشورا صد چندان شده بود، تنها اظهار احساس و اندوه را كافي نديد. در كنار بيان عاطفه، زبان عقل و انديشه را نيز در هاشميّات استخدام كرد و گامي بلنددر تـكـمـيل و تداوم مرثيه سرايي در حوزه فرهنگ شيعي برداشت. اهمّيّت فراوان هاشميّات هم بيش تر از همين جا ناشي مي شود.

كـمـيـت در اين اقدام و ابتكار چنان توفيق يافت كه بني اميّه را سخت سردرگم ساخت و توجيه گران سياست اموي را به شدّت برآشفت و آنـان را واداشـت تـا از سـر انـفعال، سخنان ناسنجيده اي را در حقّ هـاشـمـيّات و كميت به زبان رانند (الحيوان 5/117 ـ 119). اين كه مـخـالفـان مذهبي او را شاعر ندانسته و خطيب خوانده اند (الموشّح /196) و هـاشـمـيـّات را نثر منظوم شمرده اند (العربيّة / 41) از همين بـاب اسـت. جـاحـظ بـا آن كه در تحقير و تضعيف هاشميّات كوشيده(الحـيـوان 5/118؛ 169) و شـاعـر را از خـطيبان شاعر و از شيعيان غالي قلمداد كرده (البيان والتّبيين 1/36) بالاخره به واقعيّت تنداده و در وصـف كميت و هاشميّاتش نوشته است: ((كميت توانسته استتـوانـايـي در شـعـر را بـا قـدرت در خـطـابـه جمع كند)) (همان جا1/45). او پـا را از ايـن نـيـز فـراتـر نـهـاده و گفته است: ((باب احـتـجـاج و اسـتـدلال را كـسـي جـز كـمـيـت بـه روي شيعه باز نكرد(تـاريـخ مـديـنـة دمـشق 14/599) شيعيان پيشتر با احتجاج و مناظره آشنا نبودند تا كميت اين راه را به روي آنان گشود (مختصر تاريخ دمشق 21/215). البتّه اين سخن درباره پيشينه شيعيان صحيح نيست. كـافـي اسـت تا كسي سخنان امام علي (ع) را ببيند و يا احتجاجات شـيـعـي را كـه در بـخـش هـاي نـخـسـت كتاب ((الاحتجاج)) طبرسي ونـظاير آن گردآوري شده است، مطالعه كند تا به نادرستي سخن جـاحـظ پـي بـرد. دانشمندان شيعي نيز به اين سخن، جواب كافي داده انـد. (الفـصـول المـختارة / 233؛ الغدير 2/280). هنر بزرگ كميت، اقتباس آن احتجاج ها و استدلال ها از قرآن و احاديث، به ويژه خـطـبـه هاي امام علي (ع) بود. پيش ‍ از او، هيچ شاعر شيعي با چنين شـجـاعت و مهارتي دست به اين كار نزده بود. (تأسيس الشّيعه /351).

شـاعـر هـاشـمـيّات، خود را صاحب رسالتي مي ديد كه در دفاع ازعـدل عـلي و عـاشوراي حسين خلاصه مي شد. او همه توان خود را درايـن راه بـه خـدمت گرفته و از هر قصيده اش محاكمه اي ساخته كه دشـمـنان آل علي را درمانده و رسوا كرده است. او در اين راه نه تنها بـراهـيـن عـقـلي آورده و نه فقط به صورت خطابي و اقناعي سخن گـفـتـه؛ كـه بـيـش تـر، خـوانـنـدگـان شـعـرش را بـه اصـول و مـبادي توجّه داده است. پيش تر و بيش تر، آيات الهي راپيش رو داشته و كتاب خدا را گواه آورده و خصم را به داوري خدا ورسـولش فـرا خـوانـده اسـت سوره هل اتي (القصائد / 11)، سورهفـجر (همانجا / 40)، آيه مودّت از سوره شوري (همان جا / 30/34،55)، آيـه تـطهير از سوره احزاب (همان جا / 30، 56)، آيه خمس از سـوره انـفـال / 41 (همان جا / 30)، و آيه ولايت از سوره مائده / 55(هـمـان جـا / 41) بـيـش تـريـن جـايگاه را در هاشميّات دارند. نخستين كـتـابـي هـم كـه پـس از شـهـادت كـمـيـت در نـقـد اشعارش به ويژه هـاشـمـيـّات، بـه قـلم ابـو مـحـمّد عبداللّه بن يحيي معروف به ابن كـنـاسـه كـوفي (123 ـ 207 ق) نوشته شد، ((سرقات الكميت منالقـرآن)) نـام داشـت (فـهـرسـت ابـن النـّديـم / 119) البتّه تعبيرسـرقـت خـالي از تـسامح نيست، چرا كه پيروي و اقتباس از قرآن وتـضـمـين كلمات آن نه تنها براي شاعر قدح نيست، كه بي گمان مدح است (الغدير 2/287).

پس از قرآن، هاشميّات بيش تر از خطبه هاي امام علي (ع) تأثير پـذيـرفـتـه اسـت. ايـن اثـر پـذيري گاهي به صورت تقليد ازبـرخـي تـشـبـيـهات و كنايات، و تضمين و اقتباس (نهج البلاغه،خـطـبـه سـوم) به چشم مي خورد (القصائد / 58، 73، 41) و بيشتـر بـه شـكـل پـيروي از مفاهيم و مضمون هاي خطب مولا(ع) ديده مي شود.

كـمـيـت بـه عـنـوان نخستين مرثيه سراي شيعي كه شاعر بودنش رادوسـت و دشـمـن قـبول داشت، با انتشار هاشميّاتش، با زورمداران و زرانـدوزان و تـزويـرگـران اعـلام سـتـيـز كـرد و بـنـي امـيّه را كه غاصبان خلافت و مسبّبان اصلي فاجعه عاشورا و ديگر مظلوميّت ها و محروميّت هاي آل پيامبر(ص) بودند، با شهامت و صراحت به باد انـتـقـاد گرفت. هاشميّات در تحليل حماسه عاشورا به هيچ وجه ازقضا و قدر، عوالم غيبي، معجزات و كرامات، و كارهاي خارق العاده و غـيـر قـابـل فـهـم سخن به ميان نمي آورد تا با جبر و اضطرار، روزگـار غـدّار و چـرخ كـجـمـدار را مـقـصـّر درقتل حسين (ع) قلمداد سازد.

هـاشميّات فاجعه كربلا را در سقيفه بني ساعده ريشه دار مي داند و خـطـاب بـه بـنـي هـاشم كه در آن روزها زنان و بازماندگانشان هـنـوز فـجـايـع عاشورا را پيش چشم داشتند، مي گويد: بخ اتَمِكُمْ غـَصـْبـاً تـَجُوزُ اُمُورهُمْ - فَلَمْ اَرَغَصْباً مِثْلَهُ يَتَغَصَّبُ / بِحقّكُم اَمـْسَتْ قُرَيشٌ تَقُودُن ا - وَ بِالفَذِّ وَالرَّديفَيْنِ نُرْكَبُ (القصائد /30)، منظور از ((فّذ)) معاويه و ((رديفين)) يزيد بن معاويه و مروان بن حكم هستند كه در سايه سقيفه پشت سر هم بر گرده امّت سوارشـدنـد. غـصـب خـلافـت و قـتـل حـسـيـن (ع) چـنـان مـسـلمـانـان راذليـل سـاخـت كه امثال عبداللّه بن زبير و مرداني از خوارج نيز به طـمـع خـلافـت و ريـاسـت افـتـادنـد (هـمـان جا / 34) و اجساد مردگان مـثـل گـوشـت قرباني نسل در نسل در دشت ها پراكنده شد (همان جا /25). هاشميات همه فجايع را ناشي از حكومت جابرانه بني اميّه مي بـيـند و آنان را كشندگان علي و حسن و حسين (ع) مي داند و از باب((تـعـرف الاشـيـاء بـاضـدادهـا))، عـدالت و كـفـايـت و بـزرگواري آل رسـول (ص) را بـا حـكـومت ظالمانه و سراسر تبعيض و اجحاف بـنـي امـيـّه مـقـايـسـه مـي كـنـد (القـصـائد / قـصـيـده اوّل و دوم و چـهـارم، بـويـژه ص 14) و تنها به گزارش گذشته اكـتفا نمي كند، بلكه خلفاي معاصرش را نيز با اين مقايسه رسوا و محكوم مي سازد. (همان جا / 14).

هاشميّات از غربت امام حسين (ع) مي نالد (همان جا / 42؛ 65 ـ 66) ومسلمانان را كه او را تنها و بي يار گذاشتند مقصّر مي داند و آنان را بـه قـيـام و انـقـلاب مـي خـوانـد. ايـن دعوت به انتقام و قيام، درقـصـيده چهارم به اوج مي رسد. در اين قصيده، شاعر با دردمندي وآگـاهي، از تعطيل شدن احكامِ اسلام، نفاق حاكمان و خواب ممتدّ امّت نـاله سـرمـي دهـد مـسـلمـانـان را بـه تـأمـّل و تـدبـّر درحال و توبه از گذشته فرامي خواند (همان جا / 61). از اين كه مي بـيـنـد مـردم بـه زنـدگي ذلّت بار تن داده و به دنيا پيوسته اند(هـمـان جـا / 62) و قـرآن را پـشـت سـر انـداخـتـه، در آيـات آن نمي انديشند تا دست به قيام بزنند، دردمندانه مي نالد (همان جا / 63 ـ64) از ايـن كـه حـكـومت بني اميّه، سقوط نمي كند، تعجّب مي كند ومـي نـالد. از بـدعـت هـايـي كـه حـكـّام امـوي هـرسـال بـنـيـان مـي نـهند و از تزوير و مكر و تبعيض در تقسيم اموالِ عـمـومـي سـخن مي گويد (همان جا / 64 ـ 65) خدا را از اين همه ستم بـه يـاري مـي طـلبـد و جـنايت بزرگي را كه حكّام جور در كربلا مـرتكب شدند، يادآوري مي كند (همان جا / 65 ـ 68). مسلمانان را كه بـه ياري حسين (ع) نشتافتند توبيخ مي كند و نصرت او را از هر واجـبـي واجـب تـر مـي دانـد (همان جا / 66). مسلمانان را به دو دسته تقسيم مي كند: گروهي كه با حسين عداوت ورزيدند و او را كشتند؛ و گـروهـي كـه تـنـهـايي حضرتش را ديدند و فقط گريه كردند(هـمـان جـا / 67 ـ 68) و هـر دو گـروه را مـقصّر مي داند. مردم را به انـتـقـام و انـقـلاب مـي خـوانـد و بـه سـوي آل هاشم راهنمايي مي كند. (همان جا / 68 ـ 73).

هـاشميّات، بني اميّه را كه با زور و زر و تزوير توانسته بودند حـسـيـن (ع) را بـكـشـنـد، از همه حكّام جور، حتّي از ستمگراني كه درگـذشـتـه تـاريـخ بـه ظـلم و سـتـم مـعـروف و ضـرب المـثـل شده بودند ستمكارتر مي داند و بدعت گذاري مستمرّ آنان درديـن را بـه تـحـريفات و بدعت هاي راهبان يهود و نصارا تشبيه مي كند. از نفاق و تزويرهاي امويان بي پرده سخن مي گويد (همان جا/ 64 ـ 65) و تأثير تطميع و تزوير را در وقوع فاجعه كربلا چـنـين به تصوير مي كشد:



تَه افَتَ ذِبّ انُ الْمَط امِعَ حَوْلَهُ

فَريقانِ شـَتي ذُو سِلاحٍ وَ اَعْزَلُ



اِذ ا شَرَعَتْ فيهِ الاَْسِنَّةُ كَبَرَّتْ

غُواتُهُمُ مِنْ كُلِّ اَوْبٍ وَ هَلَّلُوا (همان جا / 66).



به اين ترتيب، كشندگان حـسـيـن (ع) و اتـبـاع يـزيـد را كـه در كـربلا گرد آمده بودند، در پستي و دنائت طبع به مگساني تشبيه مي كند كه از سر طمع گردهـم مي آيند؛ و گمراهاني مي داند كه هنگام كشتن حسين (ع)، با رياو تزوير، تكبير و تهليل سر مي دادند.

در قـصـيـده پـنـجـم نـيـز كـه آل رسـول (ص) را بـه بزرگي مي ستايد، تنها ايشان را اهل ثنا و ستايش مي داند (همان جا / 75 ـ 76).از امـام حسين (ع) و شهادت مظلومانه او و يارانش ياد مي كند و شهيدكربلا را با آن همه معالي و مكارم كه در بيت بيت قصيده برشمرده اسـت، مـصـداق آشـكـاري مي داند كه فراموش نخواهد شد (همان جا /77). سـپـس با ياد كردي از دادگستر جهان كه عدلش شرق و غرب گـيـتي را بهره مند خواهد ساخت، اين قصيده پنجم را به پايان مي برد.

قـصـيده ششم (عينيّه) با رثاي اميرالمؤمنين علي (ع) آغاز مي شود.از غدير خم و بيعت مسلمانان با علي (ع) در آن روز بزرگ سخن مي گـويـد و از اين كه مسلمانان، حق قائدشان را كه خدا و خودشان درغدير برگزيده بودند، ضايع كردند و گمراه شدند، تعجّب مي كـنـد. (هـمـان جـا / 78 ـ 79). آن گـاه، نـتيجه مي گيرد كه تا ديرنشده بايد به پا خاست و بني اميّه را رسوا ساخت:



((فَقُلْ لِبَني اُمَيَّةَ حَيْثُ حَلُّوا

وَ اِنْ خِفْتَ الْمُهَنَّدَ وَ الْقَطيع ا



اَلا اُفٍّ لِدَهْرٍ كُنْتُفـي هِ

هـِد انـاً ط ائِعـاً لَكـُمُ مـُطـي ع ا



او نـفـرت و انـزجـار خـود اززندگاني آرام امّا زير سلطه حكومت اموي را آشكارا ابراز مي كند واز ايـن كـه مـي بـيـنـد مـسـلمانان را به دو دسته اكثريّت و اقليّت،يـعـني گرسنگان و شكمبارگانِ اسراف كار تقسيم كرده اند، خدا را بـه يـاري مـي خواند و بني اميّه را نفرين مي كند (همان جا / 80) درايـن جـا نـيـز بـه گـزارش گـذشـتـه بـسـنده نمي كند، بلكه حكّام مـعـاصـرش را نـيـز بـه تصريح و كنايه به باد انتقاد مي گيرد(همان جا / 80). شاعر با آن كه شخصيّتي علمي و فقهي داشت و باعـنـوان حـافـظ قـرآن و مـحـدّث شناخته شده بوده، همانند برخي از خـوارج و مـتـحجّران، سخن گفتن از اقتصاد و سياست را خلاف احتياط نـمـي دانـسـت، بـلكـه جـهـان را تـنها با سياست پسنديده هاشمي وعدل علي (ع)، جهان زندگي، و آباد و خرم همچون بهاران مي دانست:



بِمَرْضِيِّ السِّي اسَةِ ه اشِمِيٍ

يَكُونُ حَيًا لاُِمَّتِهِ رَبي ع ا (همان جا/ 80).



از ايـن قصيده كه در اصل نزديك به هشتصد بيت بوده، فقط بيست و يـك بـيـت بـه جـاي مـانـده (الغـديـر 2/226) اسـت. با توجّه به فـضـاي اثـر و شـواهدي كه در آن ديده مي شود، مي توان گفت كه بـه احـتـمـال فراوان، حماسه عاشورا بخش يا بخش هايي از آن را بـه خـود اختصاص داده بوده است. امّا از آن مقدار، تنها اشاراتي درآغـاز بـيت هاي باقي مانده ديده مي شود (القصائد / 78). با عنايت به اين كه اين قصيده، برخلاف قصائد ديگر هاشميّات: در رثاي اهل بيت (ع) سروده شده و بدون مقدّمه با مرثيه امام علي (ع) شروع مـي شـود، مـي تـوان آن را الگـو و نـمـونـه اي نيك براي شاعران مرثيه سرا شمرد.

پـايـان بـخـش هـاشـمـيـّات دو قـطـعـه دو بـيـتـي اسـت كـه شاعر درمـقـتـل زيد بن علي سروده است. اوّلي در هجو يوسف بن عمر ثقفي،قـاتل زيد، است و با تعزيت رسول خدا(ص) آغاز مي شود. ديگري حكايت از اين دارد كه زيد بن علي، شاعر را به ياري خويش خوانده بـوده و او اجـابـت نـكرده و همين مايه اندوه و تأسف بسيار وي شده بـوده اسـت (هـمـان جـا / 82) البـتّه بايد به ياد داشت آن روزها كه رسانه هاي عمومي و تبليغي در خطابه به ويژه شعر خلاصه مي شـد، شـعر كميت بيشتر از شمشيرش ‍ مي توانست در خدمت قيام هايي مثل قيام زيد باشد. حتّي برخي از پژوهشگران، هاشميّات و قصيده مذّهبه كميت را داراي نقشي شگرف در تحوّلات اجتماعي و سياسي آنروزگـار شـمـرده انـد (شـعـر الكـمـيـت 3/243؛ حـيـاة الشـعـر في الكوفه /458 ـ 459؛)

بـزرگـانـي كـه در هـاشـمـيـّات مـدح شـده انـد، پـس ازرسـول خـدا(ص) و امـامان علي و حسين (ع) كه در سراسر قصيده ها نـام و يـادشـان ديـده مي شود، عبارتند از ((وصيّ الوصيّ)) يعني امـام حـسـن (ع) (القـصـائد / 20، 40، 42)، جـعـفـر طـيّار و حمزة بن عـبـدالمـطـلّب (هـمـان جـا / 17، 40)، محمد حنفيّه و عبّاس عموي پيامبر(هـمـان جـا / 21، 43). گـاهـي نـيـز از ابـوالفـضـل نـام بـرده شـده كـه مـي تـوانـد كـنـايـه از عـبّاس بن عبدالمطلّب و عبّاس بن علي (ع) علمدار عاشورا باشد (همان جا / 21 الادب السّياسيّ الملتزم / 191).

بـا ايـن كه در چند جاي، نام عبّاس بن عبدالمطلّب به احترام و اكرام آورده شده است، پس از سقوط امويان، خلفاي عباسي نيز از انتشار هـاشـمـيـّات جـلوگـيـري مـي كـردنـد. حـتـّي آن گـاه كـه مـتـوكـّل دانـسـت ابـن سـكـّيت اهوازي (186 ـ 244 ق) به گردآوري اشعار كميت به ويژه هاشميّات پرداخته (تأسيس الشّيعه / 189)،كـمـر بـه قـتـلش بـسـت و روزي در پي پرسش از مقام حسنين (ع) و مـقـايـسه آن دو با پسرانش و شنيدن جواب صريح ابن سكّيت، به قـتـلش فـرمـان داد (شـعـر الكـمـيت / مقدّمه؛ ادبيّات انقلاب در شيعه1/67).

از هـاشـمـيـات بـيش از ده نسخه خطّي در كتابخانه هاي مصر و مكّه و دمشق و بريتانيا شناسايي شده است كه پژوهشگران با مراجعه به برخي از آن ها دست به تحقيق و انتشار هاشميات زده اند. در اين ميان، شـرح ابـي رياش بيش از همه حائز اهمّيّت است. اين شرح نخست بـا عـنوان ((هاشميات الكميت بشرح ابي رياش)) همراه با ترجمه مـتـن آن بـه آلمـانـي بـه هـمـّت جـوزيـف هـورفـتـز در ليـدن بـهسال 1904 م چاپ شد و سپس با عنوان ((شرح هاشميّات الكميت بنزيـد الاسـدي)) و بـه تـحـقـيـق داود سـلّوم و نـوري حـمـّودي، بـه سـال 1406 ق در 342 ص وزيري در بيروت انتشار يافت. علاوه بـر ايـن، مـتـن ديـگـري نـيـز از هاشميّات انتشار يافته است كه باعنوان بلندِ ((القصائد الهاشميّات والقصائد العلويّات)) همراه باقـصـائد عـلويـات ابـن ابـي الحـديد به كوشش ‍ مؤسسه اعلمي دربـيـروت مـنتشر شد كه نسخه افست شده آن در 167 صفحه وزيري در ايران متداول است.

منابع: اخبار شعراءالشيعه، ابوعبدالله محمدبن عمران مرزباني،تـحـقيق محمد هادي اميني، بيروت، دوم، 1413 ق / 1993 م؛ الادب السـيـاسـي المـلتـزم فـي الاسـلام، صـادق آيينه وند و حسن عباس نـصـرالله، دارالتـعـارف،[بيروت]؛ الاعلام، خيرالدين زركلي،بـيـروت، سـوّم، 1389 ق / 1970 م؛ الاغـانـي، ابـوالفـرج اصـفـهـانـي، تـحـقـيـق عـلي محمد بجاوي، ج 17، مصر، 1389 ق /1970 م؛ نـهـج الصـبـاغـه فـي شـرح نـهـج البـلاغه، محمدتقي شوشتري، تحقيق احمد پاكتچي، بنياد نهج البلاغه، تهران، دوم، 1368 ش؛ البيان والتبيين، جاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، ج1، قـاهـره، 1948 م؛ تـاريـخ الادب العـربـي، حـنـّا فـاخـوري،بـيـروت؛ تـاريـخ شـيـعـه يـا علل سقوط بني اميّه، فان فلوتن،تـرجـمـه سـيـد مـرتـضـي هـاشـمـي حـائري، تـهـران، كـتابخانه اقـبـال، 1325 ش؛ تـاريـخ الكـوفـه، سـيدحسين براقي نجفي،بيروت، چهارم، 1407 ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، تحقيق عـلي شـيـري، ج 14، دارالفـكـر، بـيـروت، 1415 ق؛ تـأسـيس الشيعه لعلوم الاسلام، سيد حسن صدر، منشورات الاعلمي، تهران؛تـرجـمـة الامام الحسين (ع) من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، تحقيق مـحـمـدبـاقـر مـحمودي، تهران، مجمع احياء الثقافة الاسلاميّه، دوم1414 ق؛ جـهـشـهـا، محمدرضا حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران، ششم، 1366 ش؛ حياة الشعر في الكوفه، يوسف خليف، قـاهـره، 1388 ق؛ الحـيـوان، جـاحـظ ابـوعـثـمان عمرو بن بحر،تـحـقـيـق عـبـدالسلام محمد هارون، ج 5، مطبعة الحلبي، مصر، چاپ اول؛ خـزانـة الادب، عـبـدالقـادر بـن عـمـر بـغـدادي، ج 1، المـكـتبة السـلفـيـّه، قـاهـره، 1347 ق؛ ديـوان دعـبـل بـن علي الخزاعي، جمع و تحقيق عبدالصاحب دجيلي، منشورات الشـريف الرضي، قم، 1409 ق؛ ديوان الشريف الرضي، سيدرضـي ابـوالحـسـن مـحـمـد بـن حـسـين، ج 1، وزارت فرهنگ و ارشاداسـلامـي، تـهـران، اول، 1406 ق؛ ديـوان الصـاحـب اسـمـاعـيـل بـن عـباد، تحقيق محمد حسن آل ياسين، قم، مؤسسه قائم آل محمد، سوم، 1412 ق؛ رجال الطوسي، ابو جعفر محمد بن حسن طـوسـي، تـحـقـيـق جـواد قـيـّومـي، مـؤسـسـه نـشـر اسـلامي، قم،اول، 1415 ق؛ شـرح شـواهـد المـغـنـي،جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، احمد ظافر كوجان، (تحقيق)، ج 1،لجـنة التراث العربي، دمشق، 1386 ق؛ شرح هاشميات الكميت،بـتـفـسـيـر ابـي ريـاش احـمد بن ابراهيم قيسي، تحقيق داود سلّوم ونـوري حـمـّودي، بـيروت، عالم الكتب، دوم، 1406 ق / 1986 م؛شـرح هاشميات الكميت، محمد محمود رافعي مصري، شركة التمدن مـصـر، دوم، 1329 ق؛ شـرح هـاشـمـيات الكميت، محمد شاكر خياطنـابـلسـي، مـصـر، دوم، 1331 ق؛ شعر الكميت بن زيد الاسدي،جـمع و تقديم داود سلوم، بغداد، مكتبة الاندلس، 1961 م؛ الفرق الاسـلامـيـّة فـي الشـعـر الاموي، نعمان قاضي، قاهره، 1119 م؛الفـصـول المـخـتـاره، شـيـخ مفيد، مكتبة الداوري، قم؛ فهرست ابن نـديـم، محمد بن اسحاق النديم، امير كبير، تهران، سوم، 1366ش؛ القصائد الهاشميات (الروضة المختاره)، كميت بن زيد الاسدي، تحقيق و شرح از صالح علي صالح، بيروت، مؤسسة الاعلمي،1392 ق؛ العـربـيـّة، فـوك يـوهـان، تـعـريـب و تحقيق عبدالحكيم نجار، مطبعة دارالكتاب العربي، قاهره، 1951 م؛ العقد الفريد،ابـن عـبـد ربـه، ابـو عـمـر احـمـد بـن مـحـمد اندلسي، ج 2، مطبعة التـأليف والترجمة والنشر، قاهره، دوم، 1965 م؛ الغدير في الكـتـاب والسـنـة والادب، عـبـدالحسين الاميني، تحقيق مركز الغدير للدراسـات الاسـلامـيـه، ج 2، تـهـران و قـم،اول، 1416 ق / 1995 م؛ الكـمـيـت بـن زيـد الاسـدي بـيـن العـقيدة و السـيـاسـة، عـلي نـجـيـب عـطـوي، بـيـروت، دارالاضـواء، چـاپاول، 1408 ق / 1988 م؛ كـشـف الظـنـون، حـاجـي خـليـفـه، ج 1،بيروت، 1410 ق؛ مروج الذهب، ابوالحسن علي بن الحسين مسعودي، ج 3، دارالهـجـره، قم، 1363 ش؛ مصنفات الشيخ المفيد (رساله مـعـنـي المـولي)، كنگره شيخ مفيد، قم، دوم، 1413 ق؛ الموشّح،مـرزبـانـي، المـطـبعة السلفيّه، مصر، 1343 ق؛ نهج البلاغه،شـريـف رضي، شرح محمد عبده، تحقيق محمد محي الدين عبدالحميد،قاهره، مطبعة الاستقامه.

منابع ديگر: ادب السياسة في العصر الاموي، احمد محمّد الحوفي، دوم، 1384 ق[تـاريـخ مقدمه]، قاهره، دار نهضة مصر؛ ادب في ظلّ التشيّع، عبدالله نعمه، چاپ دوم، 1400 ق، بيروت ـ كويت،دارالتـوجيه الاسلامي؛ ادب الطف او شعراء الحسين (ع)، جواد شبّر،1409 ق، دارالمـرتـضـي، بـيـروت؛ ادبـيـّات انـقلاب در شيعه،صـادق آئيـنه وند، ج 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامي تهران، 1359ش؛ اعـيـان الشـيـعـه، سـيـد مـحسن امين عاملي، 1403 ق، بيروت؛البلاد، مجله، شماره 39؛ التطور و التجديد في الشعر الاموي،شـوقي ضيف، چاپ پنجم، مصر، دارالمعارف؛ شرح شواهد مغني،سـيـوطـي، ايـران، نـشـر ادب حـوزه؛ الشعر العربي في تراث شـيـخ المـفيد، علي الكعبي (المقالات والرسالات / 43)، 1372 ش،قم، كنگره جهاني و هزاره شيخ مفيد؛ الفرائد الغوالي علي شواهدالامـالي، مـحـسـن آل شـيـخ صـاحـب جـواهـر، 1386 ق، چـاپ اول، نـجـف؛ رسالة التقريب: ((الحكومة الاسلاميّة من منظور الشاعرالكـمـيـت بـن زيـد))، مـحمدعلي آذرشب، شماره 16؛ كميت اسدي حديث حـرّيـّت، مـحـمـد صـحـتـي سـردرودي، چـاپاول، 1373 ش، تـهـران، سـازمـان تـبـليـغـات اسـلامي؛ مختار من شعراء الاغاني، محمدحسين كاشف الغطاء، چاپ دوم، 1408 ق، قم،دارالكتاب الاسلامي.

محمّد صحّتي سردرودي