بازگشت

امام سجاد پيشوا و پيام آور عاشورا


1. عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده، عن أبيه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: اذا كان يوم القيامة نادي مناد: أين زين العابدين؟ فكأني أنظر الي ولدي علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب، يخطر بين الصفوف. [1] .


امام صادق عليه السلام از پدر و نياكانش نقل مي كند كه رسول خدا گفت: «هنگامي كه روز رستاخيز فرارسد، ندا كننده اي ندا مي دهد: زينت عابدان كجاست؟ تو گويي به فرزندم علي، پسر حسين بن علي بن ابي طالب، مي نگرم كه در ميان صفوف، خرامان گام بر مي دارد».

2. عن محمد بن سهل البحراني، رفعه إلي عبدالله الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال: البكاءون خمسة: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و علي بن الحسين عليه السلام. فأما فبكي علي الجنة حتي صار في خديه أمثال الأودية. و أما يعقوب فبكي علي يوسف حتي ذهب بصره و حتي قيل له: (تا لله تفتؤا تذكره يوسف حتي تكون حرضا أو تكون من الهالكين). [2] .

و أما يوسف فبكي علي يعقوب حتي تأذي به أهل السجن، فقالوا: إما أن تبكي بالنهار و تسكت بالليل و إما أن تبكي بالليل و تسكت بالنهار، فصالحهم علي واحد منهما.

و أما فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله فبكت علي رسول الله حتي تأذي بها أهل المدينة و قالوا لها: قد آذيتنا بكائك، فكانت تخرج إلي المقابر - مقابر الشهداء - فتبكي حتي تقضي حاجتها ثم تنصرف.

و أما علي بن الحسين فبكي علي الحسين عليه السلام عشيرين سنة - أو اربعين سنة - و ما وضع بين يديه طعام إلا بكي، حتي قال له مولي له: جعلت فداك يابن رسول الله


إني أخاف عليك أن تكون من الهالكين. قال: (إنما أشكو بثي و حزني الي الله و أعلم من الله ما لاتعلمون) [3] ، إني لم أذكر مصرع بني فاطمة إلا خنقتني لذلك عبرة. [4] .

از امام صادق عليه السلام نقل است كه گفت: «پنج كس، بسيار گريان بودند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و علي پسر حسين (امام سجاد عليه السلام).

آدم آن قدر براي بهشت گريه كرد كه رد اشك، چون جا باريكه ي آب، در گونه هايش ماند، و يعقوب تا آن جا براي يوسف گريست كه چشمش از ميان رفت، تا جايي كه به او گفته شد: «به خدا، تو آن قدر از يوسف ياد مي كني تا بيمار گردي يا هلاك شوي»، و اما يوسف، در فراق پدرش، يعقوب آن قدر گريه كرد كه اهل زندان، به اذيت افتادند و گفتند: «يا روز گريه كن و شب آرام گير و يا شب گريه كن و روز آرام باش»، كه بالاخره به يكي از شب و روز مصالحه كردند.

و اما فاطمه، دختر محمد صلي الله عليه و آله، آن قدر در دوري پدرش، رسول خدا، گريه كرد كه اهل مدينه از او رنجيدند و به او گفتند: «ما را با گريه ي بسيارت آزار دادي، از آن پس بر سر مزار شهيدان مي رفت و هر چه مي خواست، گريه مي كرد و بر مي گشت.

و اما امام سجاد عليه السلام، براي امام حسين عليه السلام بيست سال - يا چهل سال - گريه كرد. و هر غذايي به نزدش نهاده مي شد مي گريست تا اين كه يكي از چاكرانش به او گفت: «يابن رسول الله، قربانت گردم، من براي تو مي ترسم كه با اين همه گريه،


بالاخره از بين بروي. حضرت گفت: «من از درد و اندوهم تنها به خدا شكوه مي كنم و از خدا چيزي دانم كه نمي دانيد.»، من هرگز كشته شدن فرزندان فاطمه را ياد نكنم، مگر اين كه گريه و سرشك، راه نفسم را مي گيرد.

3. عن أبي جعفر بن علي الباقر عليه السلام قال:... و لقد كان بكي علي أبيه الحسين عليه السلام عشرين سنة. و ما وضع بين يديه طعام إلا بكي حتي قال له مولي له: يابن رسول الله أما لحزنك أن تنقضي؟! فقال له: ويحك إن يعقوب النبي كان له إثناعشر إبنا فغيب الله عنه واحدا منهم فابيضت عيناه من كثرة بكائه عليه و شاب رأسه من الحزن و احدودب ظهره من الغم و كان ابنه حيا في الدنيا و أنا نظرت إلي أبي و أخي و عمي سبعة عشر من أهل بيتي مقتولين حولي فكيف ينقضي حزني؟ [5] .

امام محمد باقر عليه السلام در پايان سخني كه در آن بيست و سه خصلت از خصلت هاي پدرش، امام زين العابدين عليه السلام را مي شمارد، چنين مي گويد: «براي پدرش، امام حسين عليه السلام، بيست سال گريست. هرگز مقابلش غذايي نهاده نشد، مگر اين كه گريه كرد، تا آن جا كه يكي از نوكراتش به او گفت: «آيا وقتش نرسيده است كه اندوه شما پايان پذيرد؟!» حضرت به وي گفت: «واي بر تو، يعقوب پيامبر را دوازده پسر بود كه خدا يكي از آن ها را غايب ساخت، در اثر آن، چشمان يعقوب از زيادي گريه، سفيد شد و موي سرش از اندوه، سپيد گشت و پشتش از غم، خميد، و اين همه در حالي بود كه پسرش را در اين جهان زنده بود، اما من با چشم خود ديدم كه پدرم، برادرم، عمويم و هفده كس از خانواده ام پيرامونم كشته


شدند، با اين حال چگونه اندوهم پايان پذيرد؟!»

4. عن أبي حمزة الثمالي، قال سمعت سيد العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام يقول لشيعته: عليكم بأداء الأمانة، فوالذي بعث محمدا بالحق نبيا، لو أن قاتل أبي الحسين بن علي عليه السلام ائتمنني علي السيف الذي قتله به لأديته اليه. [6] .

ابوحمزه ي ثمالي گويد: «از سرور عبادتگران، امام سجاد عليه السلام، شنيدم كه به شيعيان خويش مي گفت: شما را به امانت داري سفارش مي كنم. سوگند به خدايي كه محمد را به حق، به پيامبري برانگيخت، اگر قاتل پدرم، امام حسين عليه السلام، شمشيري را كه با آن پدرم را كشت، در نزدم به امانت بسپارد، البته آن را به او باز مي دهم. [7] .



پاورقي

[1] شيخ صدوق، الأمالي، ص 410؛ همو، علل الشرايع، ص 230، مرحوم شيخ صدوق اخبار و احاديث فراواني درباره‏ي امام زين‏العابدين عليه‏السلام نقل کرده است، از آنجا که در آنجا که در آن‏ها سخني از عاشورا به ميان نيامده، به همين يک روايت بسنده شد.

[2] سوره‏ي يوسف، آيه‏ي 85.

[3] سوره‏ي يوسف، آيه‏ي 86.

[4] شيخ صدوق، الأمالي، ص 204؛ همو، کتاب الخصال، ص 272 - 273.

[5] کتاب الخصال، ص 517 - 519، با تقطيع.

[6] شيخ صدوق، الأمالي، ص 319؛ همو، معاني الاخبار، ص 107 - 108، به نقل از حضرت امام موساي کاظم عليه‏السلام، به واسطه‏ي پدر و نياکانش از امام سجاد عليه‏السلام.

[7] همين معنا و مفهوم از امام صادق عليه‏السلام نيز روايت شده است. (ر. ک: شيخ صدوق، الأمالي، ص 318؛ همو، کتاب الهدايه، ص 50).