بازگشت

فرايند فاجعه


1. قال الصادق ابوعبدالله بن محمد عليه السلام: لما ضرب الحسين بن علي عليه السلام بالسيف، فسقط ثم ابتدر ليقطع رأسه، نادي مناد من قبل رب العزة تبارك و تعالي من بطنان العرش، فقال: ألا أيتها الأمة ]المتجبرة[ الضالة ]الظالمة القاتلة عترة[ بعد نبيها، لا وفقكم الله لأضحي و لافطره ]و لا لصوم[. ثم قال أبو عبدالله عليه السلام: فلا جرم الله ما وفقوا و لايوفقون أبدا حتي يقوم ثائر الحسين عليه السلام. [1] .

امام جعفر صادق عليه السلام گويد: «هنگامي كه امام حسين عليه السلام را با شمشير زدند و از اسب به زمين انداختند و سپس براي بريدن سرش شتافتند، ندا كننده اي از جانب پرودگار عزت - تبارك و تعالي - از ميانه ي عرش الهي، ندا در داد: هلا، اي امت سرگردان و گمراه شده پس از پيامبرش، ]هلا، اي امت زورگو و ستمگري كه خانواده ي پيامبرتان را مي كشيد[ خدا، شما را براي عيد قربان و فطر ]و براي روزه[ توفيق ندهد.»


امام صادق عليه السلام سپس گفت: «سوگند به خدا، آن ها، هرگز، موفق نشدند و هرگز نخواهند شد تا خونخواه حسين عليه السلام (حضرت مهدي (عج)) به پا خيزد.»

2. عن محمد بن إسماعيل الرازي، عن ابي جعفر الثاني عليه السلام قال: قلت جعلت فداك ما تقول في العامة فإنه قد روي أنهم لايوفقون لصوم؟ فقال لي: أما انه قد أجيبت دعوة الملك فيهم. قال: قلت و كيف ذكل جعلت فداك؟ قال: إن الناس لما قتلوا الحسين بن علي صوات الله عليه، أمر الله عزوجل ملكا ينادي: أيتها الأمة الظالمة القاتلة عترة نبيها، لا وفقكم الله لصوم و فطر. و في حديث آخر: لفطر و لا أضحي. [2] .

محمد بن اسماعيل رازي گويد: «به امام جواد عليه السلام گفتم كه فدايت گردم درباره ي اين كه روايت شده است، عامه (بيشترينه ي مسلمانان اهل تسنن) به روزه داري توفيق نمي يابند، چه مي گوييد؟ به من گفت: اين براي آن است كه نفرين فرشته درباره ي آن ها پذيرفته شده است. رازي گويد: گفتم، آن نفرين چه بود، فدايت گردم؟ گفت: هنگامي كه مردم، حسين بن علي عليه السلام را گشتند، خداي عزيز و جليل، فرشته اي را فرمود كه ندا كند: «اي امت ستمگري كه خانواده ي پيامبرتان را كشتيد، خدا شما را براي روزه و عيد فطري، توفيق ندهد! و در حديث ديگري آمده است: «براي عيد قربان و فطري».

3. عن عمر بن بشر الهمداني قال: قلت لأبي إسحاق، متي ذل الناس؟ قال: جين قتل الحسين بن علي عليه السلام و ادعي زياد و قتل حجر بن عدي. [3] .


عمر بن بشير همداني گويد:«به ابواسحاق گفتم: مردم از چه زماني ذليل و خوار گشتند؟ گفت: وقتي كه حسين بن علي عليه السلام كشته شد و براي ابن زياد پدري به ناروا پيدا شد و حجربن عدي كشته شد.» [4] .

4. عن ابن أبي نعم قال: شهدت إبن عمرو، أتاه رجل فسأله عن دم البعوضة، فقال: ممن أنت؟ من أهل العراق، قال: أنظروا إلي هذا يسألني عن دم البعوضة و قد قتلوا ابن رسول الله! و سمعت رسول الله يقول: إنهما ريحانتي من الدنيا، يعني الحسن و الحسين. [5] .

از ابن أبي نعم نقل است كه: ابن عمرو را ديدم كه مردي به نزدش آمد و از او درباره ي خون پشه پرسيد. گفت: تو از كدام دياري؟ گفت: از اهل عراقم. گفت: اين مرد را ببينيد كه از من، درباره ي خون پشه مي پرسد با اين كه هم اينان، فرزند رسول خدا را كشتند و من از رسول خدا شنيدم كه مي گفت: «آن دو - يعني حسن و حسين - دو دسته گل من از اين جهانند.»


پاورقي

[1] شيخ صدوق، الأمالي، ص 232؛ همو، علل الشرايع، ص 389؛ همو، کتاب من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 89 و 175.

[2] شيخ صدوق، علل الشرايع، ص 389.

[3] زياد بن أبيه، پدر عبيدالله بن زياد است که پدرش معلوم نبود، و او را گاه «زياد بن أبيه» (فرزند پدرش) و گاه «زيد بن أمه» (فرزند مادرش و يا پسر کنيز) و گاهي «زياد بن سميه» (فرزند سميه) و گاهي ديگر به نامي ديگر مي‏خواندند و معاويه ادعا کرد، وي فرزند پدرش، ابوسفيان و برادر او است.

[4] شيخ صدوق، کتاب الخصال، ص 181.

[5] همو، الأمالي، ص 207.