بازگشت

غارت خيمه ها به روايت فاطمه، بنت الحسين


عن عبدالله بن الحسن المثني، عن امه فاطمة بنت الحسين، قالت: دخلت الغاغة [1] علينا الفسطاط و أنا جارية صغيرة و في رجلي خلخالان من ذهب، فجعل رجل يفض الخلخالين من رجلي و هو يبكي، فقلت: ما يبكيك يا عدو الله؟!

فقال: كيف لاأبكي و أنا أسلب إبنة رسول الله! فقلت: لاتسلبني. قال: أخاف أن يجي ء غيري فيأخذه. قالت: و انتهبوا ما في الأبنية حتي كانوا ينزعون الملاحف


عن ظهورنا. [2] .

عبدالله، پسر حسن مثني، از مادرش، فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام، نقل مي كند كه: «انبوه غارتگران به خيمه هاي ما وارد شدند. من دختري خردسال بودم كه در پاهايم دو خلخال از طلا داشتم، مردي، با گريه آن دو خلخال را از پاهايم مي كند! گفتم: اي دشمن خدا: براي چه مي گريي؟ گفت: چگونه گريه نكنم كه دختر رسول خدا را غارت مي كنم! گفتم: غارتم نكن. گفت:مي ترسم ديگري بيايد و آن را بردارد.»

فاطمه، بنت الحسين، گويد: «هر چه در خيمه ها بود، به تاراج بردند، تا آن جا كه چادرها را از دوش ما برداشتند.»


پاورقي

[1] در برخي نسخه‏ها «الغانمة» و برخي ديگر «العامة» آمده است.

[2] شيخ صدوق، الأمالي، ص 228 - 229.