بازگشت

توبه ي حر بن يزيد رياحي


قال: فضرب الحر بن يزيد فرسه و جاز عسكر عمربن سعد إلي عسكر الحسين عليه السلام واضعا يده علي رأسه و هو يقول: اللهم إليك أنيب فتب علي، فقد أرعبت قلوب أوليائك و أولاد نبيك. يابن رسول الله هل لي من توبة؟ قال: نعم تاب الله عليك. قال: يابن رسول الله، أتأذن لي فأقاتل عنك؟ فأذن له، فبرز و هو يقول:



أضرب في أعناقكم بالسيف

عن خير من حل بلاد الخيف



فقتل منهم ثمانية عشر رجلا، ثم قتل، فأتاه الحسين عليه السلام و دمه يشخب، فقال: بخ بخ يا حر، أنت حر كما سميت في الدنيا و الآخرة، ثم أنشأ الحسين عليه السلام يقول:




لنعم الحر بني رياح

و نعم الحر مختلف الرماح



و نعم الحر أذا نادي حسينا

فجاد بنفسه عند الصباح [1] .



حر بن يزيد بر اسبش نهيب زد و رو به سپاه حسين عليه السلام، از سپاه عمرسعد گذشت و در حالي كه دستش را بر سرش نهاده بود، مي گفت: پروردگارا به سوي تو برگشتم، توبه ي مرا بپذير كه در دل دوستانت و فرزندان پيامبرت، وحشت انداختم. يابن رسول الله! آيا مرا توبتي تواند بود؟ گفت: آري، خدا تو را مي پذيرد. گفت: يابن رسول الله، آيا به من رخصت مي دهي كه در دفاع از تو بجنگم؟ حسين عليه السلام او را رخصت داد و او به آوردگاه تاخت در حالي كه مي گفت:

- با شمشيرم گردنتان را مي زنم، به جانبداري از برترين كسي كه تا حال در شهرهاي عراق فرود آمده است.

حر، هيجده مرد از آن ها را كشت و خود نيز كشته شد هنوز خونش در جريان بود كه حسين عليه السلام به او رسيد و گفت: به به! اي آزادمرد! تو به راستي، چنان كه ناميده شده اي، در دو جهان آزادمردي، سپس حسين عليه السلام رثايي در حق او سرود و گفت:

- چه نيك آزادمردي است، آزادمرد قبيله ي بني رياح! آن گاه نيزه ها از هر سو او را نشانه گرفته بودند، چه نيك از خود رسته و رهيده بود!

- و چه عاقبت به خير بود اين آزادمرد آن گاه كه حسين را صدا كرد و پيش از همه در پگاهان از بند تن رهيد.



پاورقي

[1] همان، ص 223 - 224، در ادامه‏ي حديث پيشين.