بازگشت

سخني از برير بن خضير همداني


فبلغ العطش من الحسين عليه السلام و أصحابه، فدخل عليه رجل من شيعته يقال له: بريربن خضير الهمداني - قال إبراهيم بن عبدالله راوي الحديث: هو خال أبي إسحاق الهمداني - فقال: يابن رسول الله أتأذن لي فأخرج إليهم فأكلمهم؟ فأذن له فخرج إليهم، فقال: يا معشر الناس، إن الله عزوجل بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا و داعيا الله بأذنه و سراجا منيرا و هذا ماء الفرات تقع فيه خنازير السواد و كلابها، و قد حيل بينه و بين ابنه. فقالوا: يا بريد أكثرت الكلام فاكفف، فوالله ليعطش الحسين كما عطش من كان قبله. فقال الحسين عليه السلام اقعد يا برير.... [1] .

تشنگي بر حسين عليه السلام و يارانش غلبه يافت. مردي از پيروانش كه او را برير بن خضير همداني مي ناميدند، [2] به نزدش آمد و گفت: يابن رسول الله، آيا به من اجازه مي دهي به نزد آن ها روم و با آنان سخن بگويم؟ امام حسين، اجازه داد و او به سوي آن ها رفت و گفت، اي مردم! به راستي خداي عزوجل، محمد بر حق برانگيخت تا مژده رسان و بيم دهنده و به سوي خدا، به اذن او، فراخواننده و چراغي تابناك، باشد. اين آب فرات است كه خوك ها و سگان باديه نشينان در آن غوطه مي خورند اما ميان آن و پسر پيامبر مانع شده اند. سپاهان يزيد گفتند: اي برير سخن به دراز گفتي، بس كن، سوگند به خدا كه حسين بايد تشنگي بچشد همان طور كه تشنگي چشيد، آن كس كه پيش از او بود. [3] امام حسين عليه السلام رو به برير كرد و گفت: برير، بنشين!...



پاورقي

[1] شيخ صدوق، الأمالي، ص 222.

[2] راوي حديث، ابراهيم بن عبدالله گويد که او دائي ابواسحاق همداني است.

[3] منظورشان «عثمان» خليفه‏ي سوم بود که در محاصره‏ي مسلمانان به زعم آنها تشنگي چشيد تا کشته شد.