بازگشت

حديث صحيفه ي آسماني


عن أبي عبدالله الصادق عليه السلام قال: إن الله عزوجل أنزل علي نبيه كتابا قال أن يأتيه الموت، فقال: يا محمد! هذا الكتاب وصيتك إلي النجيب من أهلك. فقال: و من النحيب من أهلي يا جبرئيل؟ فقال: عي بن أبي طالب.

و كان علي الكتاب خواتيم من ذهب، فدفعه النبي إلي علي عليه السلام و أمره أن يفك خاتما منها و يعمل بما فيه، ففك خاتما و عمل بما فيه، ثم دفعه إلي ابنه الحسن عليه السلام ففك خاتما و عمل بما فيه، ثم دفعه إلي الحسين عليه السلام ففك خاتما فوجد فيه: أن أخرج بقومك الي الشهادة، فلا شهادة لهم إلا معك، و اشتر نفسك لله عزوجل، ففعل، ثم دفعه الي علي بن الحسين عليه السلام ففك خاتما فوجد فيه: أصمت و الزم منزلك (و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين) [1] ، ففعل، ثم دفعه الي محمد بن علي عليه السلام ففك خاتما فوجد فيه: حدث الناس و أفتهم و لاتخافن ألا الله، فإنه لاسبيل لأحد عليك، ثم دفعه إلي ففككت خاتما فوجدت فيه: حدث الناس و أفتهم و انشر علوم أهل بيتك و صدق آبائك الصالحين و لاتخافن أحد إلا الله و أنت في حرز و أمان،


ففعلت، ثم أدفعه إلي موسي بن جعفر، و كذلك يدفعه موسي إلي الذي من بعده، ثم كذلك أبدا إلي قيام المهدي عليه السلام. [2] .

از امام صادق عليه السلام نقل است كه گفت: «پيش از آن كه مرگ به سراغ پيامبر بيايد، خداي عزوجل نوشته اي بر وي فرستاد و گفت: يا محمد، اين نامه، وصيت تو است بر نجيب خاندانت. گفت: يا جبرئيل! نجيب خانواده ي من چه كسي است؟

گفت: يا علي بن ابي طالب.

پيامبر آن نامه را كه مهرهايي از طلا داشت، به علي عليه السلام داد و او فرمود، مهري از آن بگشايد و به آن چه كه در آن نوشته شده، عمل كند. علي عليه السلام مهري را برداشت و به آن چه كه در آن بود عمل كرد و سپس آن را به پسرش، حسن عليه السلام داد و او نيز مهري را گشود و به آن چه كه در آن بود اقدام كرد، سپس آن را به حسين عليه السلام داد و او هم مهري را باز كرد و ديد كه در آن نوشته شده است: «با قوم خود به سوي شهادت روانه شو كه آنان را جز با تو، شهادتي نباشد و خود نيز جانت را به خداي عزوجل بفروش!» حسين نيز همان كرد و سپس آن نوشته را به علي بن الحسين عليه السلام داد و او نيز مهري را برگشود و ديد كه در آن نوشته شده است: «سكوت كن و در خانه ات بنشين، و پروردگارت را عبادت كن تا مرگ تو را دريابد» او نيز چنان كرد و پس از خود، آن را به محمد بن علي عليه السلام داد، او نيز مهري را باز كرد و ديد كه در آن نوشته است: «با مردم سخن بگوي، آنان را فتوا ده، و هرگز از كسي، جز خدا نترس كه كس را چيرگي بر تو نرسد. او هم، چنان كرد و آن


را پس از خود به من سپرد و من مهري را باز كردم و ديدم كه در آن نوشته شده است: «با مردم سخن بگوي، آنان را فتوا ده، دانش هاي خاندانت را منتشر ساز، نياي نيكوكارت را تصديق و نأييد كن و از كسي، جز خدا، نترس كه تو در امن و اماني.» من هم چنين كردم و پس از خود، آن را به موسي بن جعفر دادم، همچنين او نيز آن را به امام بعد از خود، خواهد داد، و اين، همواره ادامه خواهد داشت تا حضرت مهدي (عج) قيام كند.



پاورقي

[1] سوره‏ي حجر، آيه‏ي 99.

[2] شيخ صدوق، الأمالي، ص 486؛ همو، کمال الدين، ص 669 - 670؛ همو با سندي ديگر و تفاوتي مختصر در کتاب علل الشرايع، ص 171؛ و به نقل از او: شيخ طوسي، الأمالي، ص 441.